کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

با سوگ مهربان باشیم

من در اتاق مشاوره، با کودک و نوجوانهای سوگوار کار کرده بودم و میدانستم چه باورهای اشتباهی در موردشان وجود دارد و چه رفتارهای آسیب زایی با آنها میشود. اما در حیطه سوگ در بزرگسالی، خودم به شخصه همه چیز را تجربه کردم!

و فکر میکنم بزرگترین و دردناکترین اشتباه در هر دو حیطه (کودک و نوجوان_بزرگسال) تلاش برای سرکوب احساسات منفی و تا حد ممکن کوتاه و مفرح! کردن دوران سوگ است:

انقد گریه نکنید اون مرحومم راضی نیس!

گریه که واسش فایده نداره بشین یه صفحه قرآن بخون!

نذارید خونواده ش برن تو فاز غم و هی گریه کنن!

لباس مشکیاتون رو دیگه دربیارید!

یادگاریاش رو جمع کنید هی جلو چشمتون نباشه!

هی جلو پسراش ازش حرف نزنید که بیقراری کنند!

و...

باید بگویم همه اینها چرت و پرت محض است! ما حق داریم و باااااید سوگواری کنیم؛ چرا؟ چون داغ شبیه زخمی عمیق است؛ اگر بخواهی ضدعفونی و پانسمانش کنی، به طرز وحشتناکی درد میکشی اما اگر به خاطر فرار از این درد، زخمت را رها کنی، بعد از مدتی عفونت میکند و باید با تحمل درد و رنج بیشتر، به مداوایش بپردازی و حتی ممکن است دیگر هرگز مداوا نشوی!

آن تلاشهایی که یک عده آدم دلسوز برای هر چه زودتر پایان دادن به سوگ انجام میدهند، در واقع اصرار به پانسمان نکردن زخم است! و آن وقت، موقع عفونت این زخم، آنها دیگر نیستند تا ببینند چه کرده اند!

ما بااااااید سوگواری کنیم  آن هم به هررررر شکلی که دلمان خواست، نه به آن شکلی که جامعه میخواهد و مردم اطرافمان توقع دارند! هر کس، در اوج داغدیدگی، خودش میداند چطور خودش را آرام کند و دیگران باید به سبکهای سوگواری احترام بگذارند؛ تنها راه کمک به آرامتر شدن یک داغدیده همین است.

البته زمان هم چیز مهمی است. گاهی داغ به قدری سنگین است که ما نیازمند زمانی طولانیتر هستیم تا بتوانیم به زندگی عادی برگردیم و عجله، فقط ما را بیشتر در سوگ پایدار میکند. کوتاه بودن زمان سوگ، به اندازه بیش از حد طولانی بودنش آسیب زاست.

و در اخر این که اگر میخواهیم به دوست سوگواری کمک کنیم، لازم است‌ مراحل سوگ را بشناسیم: شوک و انکار، خشم، حسرت، افسردگی، پذیرش. (باورتان میشود من در هر پنج مرحله هستم؟! اما بیشتر از همه بین انکار و افسردگی در نوسانم!). اجازه دهیم این مراحل طی شوند تا به تدریج پذیرش اتفاق بیفتد. برای کسی که در مرحله انکار است، جمله "ما را در غمتان شریک بدانید" به هیچ وجه، دلداری محسوب نمیشود، بلکه از صد تا فحش هم بدتر است!


+ خودم با این پست، دوباره دلم گرفت 😐

  • ادامه مطلب
خودت باش
۰۷ مرداد ۹۹ , ۲۱:۳۷

جای خالی این آدما همیشه حس می شه و نمی شه کاریش هم کرد...

پاسخ :

همه ش فکر میکنم برمیگرده😔
کژال ..
۰۲ مرداد ۹۹ , ۱۵:۳۹

سلام

شارمین جون بنظرت اینکه یه پسر ۹ ساله از الان بره توی گوگل سرچ کنه(بوسه‌ی فرانسوی، بوسه‌ی مرد و زن، و وقتی خانواده نیستن از کلمات خیلی رکیک استفاده کنه) عادیه؟ یا باید یه فکری به حالش کرد؟  پسر یکی از اقوام نزدیکه،مادرش میگه دیگه وارد سن بلوغ داره میشه و عادیه، ولی بنظر من اصلا عادی نیست، سن بلوغ مگه ۱۳.۱۴  سالگی نبود؟ 

پاسخ :

سلام عزیزم.
والا استفاده از کلمات رکیک برای من و شما هم عادی نیست چه برسه بچه این سنی! حالا اگه انقد خونواده ریلکسی هستن چرا بچه شون وقتی اونها نیستن حرف رکیک میزنه؟ این موضوع و اون سرچی که میکنه میتونه نشونه چیزهای دیگه ای باشه.
بچه ۹ ساله الان باید کم کم یه سری اطلاعات در مورد نشانه های بلوغ، تفاوتهای دختر و پسر و این جور چیزها رو بدونه (یعنی والدین بهش بگن). ولی وقتی نمیگن بچه کنجکاویهای جنسیش رو یه جای دیگه پیگیر میشه و به یه چیزهای دیگه میرسه
Faez eh
۰۱ مرداد ۹۹ , ۱۸:۱۳

پستتون یاداور خاطرات تلخه:(

ولی مفید بود،ممنون

پاسخ :

متاسفم که این طور بود.

زنده باشید.
غ ز ل
۰۱ مرداد ۹۹ , ۱۵:۱۷

من هنوز نتونستم با مادر خانواده دوست خانوادگیمون صحبت کنم و تسلیت بگم

از بس نمیدونم چی بگم؟

حرف زدن با فرد داغدیده خیلی سخته چون جاش نیستی و نمیدونی حتی یک جمله ساده هم چطور میتونه باعث رنجششون بشه

 

خدا صبر بده به دلهاتون

پاسخ :

منم وقتی همسر همکلاسیم فوت کرد نتونستم برای تسلیت تماس بگیرم. کار خیلی سختیه. خودم هم از هیچ کس انتظار تسلیت نداشتم.

ممنون عزیزم
محمد حسین
۰۱ مرداد ۹۹ , ۱۴:۲۳

چراا. آدم به آدم فرق میکنه

البته شاید سرکوبی بشه اسمش را گذاشت

پاسخ :

به نظرم بیشتر همون سرکوب احساساته و عذاب وجدان به خاطر هیجانات منفی. خیلی از آدما به خودشون حق ناراحت بودن نمیدن
بندباز **
۰۱ مرداد ۹۹ , ۱۲:۲۶

اون تاکیدها بر کلمه های باااااااااااید و هررررررررررر و خیلی درست و بجا گفتید! 

و ممنونم بابت این پست و حرفهای درست ش! ما لازم داریم اینها رو بهمون یاد بدهند.

ممنونم.

پاسخ :

تمام مدتی که داشتم این پست رو مینوشتم، این فکر تو ذهنم چرخ میخورد که کاش هیچ کس هیچ وقت هیچ کجا تو موقعیتی قرار نگیره که این پست به کارش بیاد. ولی متاسفانه ذات دنیا این طوریه که غم اجتناب ناپذیره
می نا
۰۱ مرداد ۹۹ , ۱۱:۲۱

میدونی شارمین جان 

آدما تا خودشون تو موقعیتش قرار نگیرن نمیدونن چقدر دردناکه از دست دادن عزیزات

سر فوت دختر دایی 2 ساله ام به من میگفتن گریه نکن جاش خوبه درحالی که من قلبم آتیش گرفته بود

تا یکسال هر جا که پامو میذاشتم خاطراتش میومد جلو چشم و گریه ام میگرفت میگفتن بابا خاک سرده یادت میره البته نه که الان یادم رفته باشه ها نه الان دیگه بعد از 4 سال فقط گریه نمیکنم فقط منتظرم از خواب بیدار شم ببینم همه اینا کابوسه

یادمه 3روز هیچی نخوردم به زور خوابم برد همونم اومد تو خوابم 

دیدم که هست ولی بقیه نمیبیننش حتی هنوزم خوابش رو میبینم و بادیدن عکساش قلبم پر میکشه واسه بغل کردنش

این فقط یه بخشی از اون روزای منه واسه از دست دادن کسی که همه وجودم بود

الانم بغضم گرفته🥺

من بهت میگم خاک سرد نیست قلبتو آروم نمیکنه حتی گذر زمانم باعث نمیشه یادت بره فقط یاد میگیری چجوری بدون اون شخص زندگی کنی چطوری کمتر واسش دلتنگی کنی و اشک بریزی

شارمین من همین الانشم قلبم داره اتیش میگیره 

بزرگترین دروغی که اون لحظه بهت میگن اینه که خاک سرده

خاک جای خالی عزیز از دست رفتتو پر نمیکنه

 

پاسخ :

آخ که چقدر با تک تک جملاتت موافقم.
از بین کسانی که خودشون داغ ندیده بودن (و امیدوارم که نبینن هیچ وقت) فقط چند نفر تونستن با من یه جور دلچسب همدردی کنند؛ دو تا دوست صمیمی که میشه گفت با هم بزرگ شدیم! دختر عمه م و خودت باش (دوست دنیای واقعی که اینجا هم هست).
تقریبا همه کسایی که تجربه داغ رو داشتن بهمون گفتن هر جوری میتونید عزاداری و گریه کنید ولی بازم انتظار نداشته باشید این داغ، حتی در درازمدت از بین بره.
من هنوزم فکر میکنم تو دورهمی فامیلی بعدیمون، مخصوصا اگه بریم باغ، حتما داییم هست و مگه میشه نیاد؟ حتی دیروز از دور یه آقایی رو دیدم که شبیهش بود و با ذوق گفتم دایی جون رو! بعد یادم افتاد که...😔 
محمد حسین
۰۱ مرداد ۹۹ , ۰۹:۵۹

سلااام

خب بعضی وقت ها یه حسی ازدرون آدم میخواد زود تمومش کنه

پاسخ :

سلام.
بستگی داره اون فرد چه قدر برامون عزیز باشه و اون داغ چقدر سنگین. در مورد داغ سنگین، اصلا یه لحظه م به این فکر نمیکنی که تا کی قراره سوگواری کنم!
پا ییز
۰۱ مرداد ۹۹ , ۰۹:۳۸

خدا خیرت بده مامان من موقع فوت پدربزرگم نسبت به خاله هام و حتی خواهرهام کمتر جیغ و گریه کرد

یعنی گریه که زیاد می کرد ولی جیغ نمیزد و شاید تخلیه نشد 

گردنش گرفت که دو نسخه رفتیم دکتر اصلا نمی تونست سرشو به چپ بچرخونه 

ولی خواهرام و خاله هام خوب بودن

 

 

حال دلت آروم 

خدا داییتو غرق رحمت خودش کنه و بیامرزتش

خدا با امام حسین محشورشون کنه عزیزم و همنشین پیامبر باشن ان شاءالله 

پاسخ :

خدا بابابزرگت رو رحمت کنه.
آره این که آدم هیجانات منفی خودشو تخلیه کنه خیلی مهمه. البته هر کسی ام سبک خودشو داره ها. مثلا من جز لحظه ای که داییم رو از خونه بیرون میبردن (که فکر کنم برای هممون تلخ ترین لحظه ش بود)، هیچ وقت گریه هام با جیغ و بلند بلند حرف زدن و اینا همراه نبود. بلند گریه میکردم ولی جیغ و دادی که خیلیهای دیگه داشتن رو نداشتم چون سبک من اونطوری نبود. یا مثلا دختر دایی کوچیکه، حتی صدای گریه ش هم بلند نشد ولی یه لحظه چشماش خشک نمیشد. و الان هممون تقریبا یه اندازه بهتر شدیم. خوشبختانه تو فامیل نزدیک ما (در واقع بین صاحبان عزا) اصلا از این صحبتا نبوده و نیست که برای سوگواری قانون و چارچوب بذاریم. ولی امان از دوست و آشنا و فامیلهای دورتر و تز دادنهاشون که البته قطعا از سر دلسوزی و ندونستنه!

ممنونم رفیق. خدا رفتگانت رو بیامرزه و به خودت و عزیزانت طول عمر بده
حامد سپهر
۰۱ مرداد ۹۹ , ۰۱:۲۶

پس این خارجیا چطوری باهاش کنار میان!؟

میبرن میزارن تو قبر و خدافظ خدافظ:)

پاسخ :

قبول دارید دلبستگی و وابستگی که ما ایرانیها به همدیگه داریم اونا ندارن؟ یعنی به شدت ما نیست. 
x
۰۱ مرداد ۹۹ , ۰۰:۳۹

با حفظ پروتکل های بهداشتی بیا بغلم 

پاسخ :

عزیزم 😍
ماهور بانو
۰۱ مرداد ۹۹ , ۰۰:۳۵

😔

پاسخ :

😔
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan