بچه ۵ ساله به مادرش گفته بود: میدونم چیزی که سنگینه میاد پایین و چیزی که سبکه میره بالا. خدا خیلی قدرتمنده. پس سنگینه. ولی چرا اون بالا بالاهاست و نمیاد پایین؟!😳🤪
- سه شنبه ۲۷ خرداد ۹۹ , ۰۱:۴۹
There Is No End To My Childhood
بچه ۵ ساله به مادرش گفته بود: میدونم چیزی که سنگینه میاد پایین و چیزی که سبکه میره بالا. خدا خیلی قدرتمنده. پس سنگینه. ولی چرا اون بالا بالاهاست و نمیاد پایین؟!😳🤪
ای جانم به این بچه.
که انقدر راحت تونسته سوالشو بپرسه در مورد خدا.
زمان ما انقدر میترسوندن مارو که در مورد خدا اگه سوال بپرسیم سنگ میشیم . و ما جرات نداشتیم سوالی بپرسیم. و از اون بدتر از ترس سنگ نشدن حتی فکرم نمیکردیم در موردش. البته نظر شخصی من این هست که. خانواده خیلی تاثیر داره برای تعریف خدا برای بچه. هر چی سطح اطلاعات خانواده برای شناخت خدا و تعریف و توصیف خدا کم باشه خب سوالات بیشتر و عجیب غریب تری شکل میگیره تو ذهن بچه.
ولی واقعا این بچه یه افرین هم خودش داره هم خانوادش. که نترسوندن بچه رو
من بچه بودم خدارو مثل یه ابر خییییییییییییلی بزرگ تصورکرده بودم
تنهاحالتی بود که میتونستم به خودم بقبولونم که چرا تواسمونه و نمیاد ببینیمش
من خدا همیشه برام دقیقا همون موجود سیاه تو چوبین بود با این تفاوت که از اون موجود توی برنامه ی چوبین میترسیدم ولی از خدا نه. یعنی خدا برام همون اندازه بود ولی مهربونش!
فقط فکر کنم چون اون موجوده خیییلی کل صفحه ی تلویزیونو میگرفت به نظرم خیلی بزرگ میومد و آخرین حد بزرگی بود و واسه همین خدا برام همون قدر بزرگ بود.
چه تفکر باحالی
احتمالا خدا چقد ذوقشو کرده :)
اگه وقتی میرسه راهنمایی دبیرستان ب همین استدلال پایبند باشه میتونه استدلال کنه چون خدا خیلی بالاس و خارج جوه شرایط بی وزنی حاکمه و نمیادپایین
کمرم رگ به رگ شد از سنگینی جمله !
سه بار خوندم تا فهمیدم چی میگه:)))
اینا باید از هم دانشگاهی های سقراط می بودن اشتباهی تو دهه نود به دنیا اومدن:))
احتمالا اون بالا تو ی سیاره دیگه س جاذبه زمین روش تأثیر نداره :دی
بچگی هم بچگیای خودمون
اسکل و ساده
از اونایی که با حرف خانم رضایی و خانم خامنه و هاشمی میرفتیم تا تو حیاط
از اونایی که سوال و جواب و حتی فکر کردن در مورد ابعاد خدا هم برامون وحشتناک بود و همه چی قبول داشتیم
چی ان بچه های الان
چه معنی داره بچه به این چیزا فکر کنه :))
خدای بچگیای من خیلی دراز بود و لاغر(خدایا شرمندتم به مولا ).. نمی دونم شاید چون می گفتن خدا بزرگه منم اینجور تصورش می کردم :)
وقتی بچه بودم شکل خدا اون موجود بدِ بزرگ ِ سیاه ِ کارتون چوبین بود
فقط سیاه نبود، بی رنگ بود
ولی وقتی پرسی ن خدا چه رنگیه بی رنگ را بلد نبودم و گفتم سفید
یادمه که با خودم گفتم سفید نیست رنگ آبه
یه نفر دیگه گفت بی رنگ و منم با خودم گفتم آره بی رنگ
اما چون نوبتم گذشته بود چیزی نگفتم