کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

یا خود خدا اصلا!

بچه ۵ ساله به مادرش گفته بود: میدونم چیزی که سنگینه میاد پایین و چیزی که سبکه میره بالا. خدا خیلی قدرتمنده. پس سنگینه. ولی چرا اون بالا بالاهاست و نمیاد پایین؟!😳🤪

ماهور بانو
۳۱ خرداد ۹۹ , ۲۲:۲۵

فقط خود خدا میتونه جوابشو بده😉

پاسخ :

والا 🤭😘
م.ت
۲۹ خرداد ۹۹ , ۰۴:۰۳

ای جانم به این بچه. 

که انقدر راحت تونسته سوالشو بپرسه در مورد خدا.

زمان ما انقدر میترسوندن مارو که در مورد خدا اگه سوال بپرسیم سنگ میشیم . و ما جرات نداشتیم سوالی بپرسیم. و از اون بدتر از ترس سنگ نشدن حتی فکرم نمیکردیم در موردش.  البته نظر شخصی من این هست که. خانواده خیلی تاثیر داره برای تعریف خدا برای بچه. هر چی سطح اطلاعات خانواده برای شناخت خدا و تعریف و توصیف خدا کم باشه خب سوالات بیشتر و عجیب غریب تری شکل میگیره تو ذهن بچه.

ولی واقعا این بچه یه افرین هم خودش داره هم خانوادش. که نترسوندن بچه رو

پاسخ :

منم ذوق کردم براش.
ولی خب مامانش طفلی سنکوپ بود از دست این بچه از بس سوالهای عجیب و غریب میپرسید.
بچه باهوش داشتن هم دردسر داره 😉
مریم بانو
۲۸ خرداد ۹۹ , ۱۵:۵۰

من بچه بودم خدارو مثل یه ابر خییییییییییییلی بزرگ تصورکرده بودم

 

تنهاحالتی بود که میتونستم به خودم بقبولونم که چرا تواسمونه و نمیاد ببینیمش

پاسخ :

چه بامزه 😁
واقعا چرا به ما میگفتن خدا تو آسمونه؟!
من هنوزم یه وقتا میخوام با خدا حرف بزنم به آسمون نگا میکنم
گلی یاس
۲۸ خرداد ۹۹ , ۱۴:۱۲

یا خودِ خدا 😂

پاسخ :

😂
دخترمعمولی
۲۸ خرداد ۹۹ , ۱۲:۳۱

من خدا همیشه برام دقیقا همون موجود سیاه تو چوبین بود با این تفاوت که از اون موجود توی برنامه ی چوبین میترسیدم ولی از خدا نه. یعنی خدا برام همون اندازه بود ولی مهربونش!

فقط فکر کنم چون اون موجوده خیییلی کل صفحه ی تلویزیونو میگرفت به نظرم خیلی بزرگ میومد و آخرین حد بزرگی بود و واسه همین خدا برام همون قدر بزرگ بود.

پاسخ :

😊😉
چقدر تصورات بچگیهامون جالب بوده و نشون میده بزرگترها چقدر از دنیای ذهنی بچه ها بی خبرن.
**پژال **
۲۸ خرداد ۹۹ , ۰۷:۴۵

برگام !!!

پاسخ :

😅
Twinkle
۲۸ خرداد ۹۹ , ۰۰:۱۴

چه تفکر باحالی

احتمالا خدا چقد ذوقشو کرده :)

اگه وقتی میرسه راهنمایی دبیرستان ب همین استدلال پایبند باشه میتونه استدلال کنه چون خدا خیلی بالاس و خارج جوه شرایط بی وزنی حاکمه و نمیاد‌پایین

پاسخ :

😊
البته شایدم تا اون موقع تفکر انتزاعیش شکل گرفته و میتونه خدا رو به عنوان یه وجود غیرمادی بشناسه که در قالب قانونهای علوم مربوط به ماده نمیگنجه.
یاقوت
۲۷ خرداد ۹۹ , ۲۳:۴۶

لااله الاالله، استعفرالله :))))

پاسخ :

الهی العفووووووو 📿😅
x
۲۷ خرداد ۹۹ , ۲۲:۰۵

کمرم رگ به رگ شد از سنگینی جمله !

سه بار خوندم تا فهمیدم چی میگه:))) 

اینا باید از هم دانشگاهی های سقراط می بودن اشتباهی تو دهه نود به دنیا اومدن:))

پاسخ :

وقتی مامانش گفت اینو میگه من اولش این جوری 😳 شدم بعدش اینجوری 😂 و بعدترش هر وقت یادم میاومد اینجوری 🤪 میشدم!

شایدم از اساتید دانشگاشون 😉
صخره نورد
۲۷ خرداد ۹۹ , ۲۰:۱۶

عجب استدلالی 😂

پاسخ :

😂
نیــ روانا
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۹:۵۶

احتمالا اون بالا تو ی سیاره دیگه س جاذبه زمین روش تأثیر نداره :دی

 

بچگی هم بچگیای خودمون

اسکل و ساده

از اونایی که با حرف خانم رضایی و خانم خامنه و هاشمی میرفتیم تا تو حیاط

از اونایی که سوال و جواب و حتی فکر کردن در مورد ابعاد خدا هم برامون وحشتناک بود و همه چی قبول داشتیم

چی ان بچه های الان

چه معنی داره بچه به این چیزا فکر کنه :))

پاسخ :

استغفرالله ربی و اتوب الیه 📿📿📿

البته به نظرم ما اسکل و ساده نبودیم. من قبول ندارم که بچه های الان باهوش ترن. اونا فقط بیشتر بهشون رو داده میشه.
البته این بچه ای که تو پست نوشتم احتمالا هوش فلسفی بالایی داره. ولی نه همه بچه های الان باهوشن نه همه بچه های قدیم اسکل. تازه خلاقیت فقط خلاقیت خودمون. باید یه پست درباره کارهای خلاقانه اون زمونهامون بنویسم. 😊


😘😘😘
یاقوت
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۸:۰۳

خدای بچگیای من خیلی دراز بود و لاغر(خدایا شرمندتم به مولا ).. نمی دونم شاید چون می گفتن خدا بزرگه منم اینجور تصورش می کردم :)

پاسخ :

احیانا الانم چشمت پی ناموسای قدبلند مردم نیست؟😂 
پا ییز
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۷:۱۹

نمی دونم چرا. 

 

بعید می دونم دوستش داشته بوده باشم 

احتمالا ازش می ترسیدم 

پاسخ :

آره نمیشه چنین موجودی رو دوست داشت
خودت باش
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۷:۰۰

عـــــه چه استدلالی!!! منم رفتم تو فکر...

پاسخ :

منم موندم تو کفِش
تو بی زحمت انتزاعی فک کن 😉😅
یاقوت
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۲:۴۱

تا این سن هیچوقت وزن خدا به ذهنم خطور نکرده بود..

خدای توپولی:)))

پاسخ :

استغفرالله ربی و اتوب الیه📿📿📿
پا ییز
۲۷ خرداد ۹۹ , ۱۲:۱۴

وقتی بچه بودم شکل خدا اون موجود بدِ بزرگ ِ سیاه ِ کارتون چوبین بود 

فقط سیاه نبود، بی رنگ بود 

ولی وقتی پرسی ن خدا چه رنگیه بی رنگ را بلد نبودم و گفتم سفید 

یادمه که با خودم گفتم سفید نیست رنگ آبه 

یه نفر دیگه گفت بی رنگ و منم با خودم گفتم آره بی رنگ 

اما چون نوبتم گذشته بود چیزی نگفتم 

پاسخ :

چه ترسناک، چرا این طوری بود؟
میتونستی این خدا رو دوست داشته باشی؟

تصور من از خدا یه روحانی خیییییلی بزرگ (از نظر قد و هیکل) بود با لباسهای تماما کرم رنگ 😂
حامد سپهر
۲۷ خرداد ۹۹ , ۰۸:۵۶

نظریه اش در سطح اساتید فلسفه قابل بحثه:))

پاسخ :

اصلا من مساله ش رو تو گروه واتساپی که با ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا و سقراط و افلاطون و ارسطو داشتم مطرح کردم همه شون لفت دادن! بعدم رفتم دایرکتهاشون عذرخواهی کنم دیدم همه بلاکم کردن 😂
محسن رحمانی
۲۷ خرداد ۹۹ , ۰۸:۱۲

سلام متوجه نشدم.

پاسخ :

سلام.
ببینید این طوری برای خودش استدلال کرده:
۱. اجسام سنگین به دلیل وزنشون در پایین قرار میگیرن (مثلا کفه سنگینتر ترازو پایین تره یا اشیا سنگین زیر آب میرن)
۲. خدا قدرتمنده. هر کسی که قدرتمنده، سنگین وزنه. پس خدا هم به عنوان یه موجود قدرتمند سنگینه
۳.خدای قدرتمند و در نتیجه سنگین، طبق قانون ۱، باید پایین باشه. ولی بزرگترها میگن خدا توی آسمونهاست. یعنی بالاست. و با قانون ۱ تناقض داره
رفیقِ نیمه راه
۲۷ خرداد ۹۹ , ۰۲:۲۷

عجب...

پاسخ :

😊
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan