کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

حرف

1. وقتی خدا داشت ما دهه شصتیها و دهه پنجاهیهای ایرانی را می آفرید، به احتمال زیاد مقدار قابل توجهی قناعت و به خود سختگیری و آینده نگری افراطی داخل خاکمان کرد که چون مقدارش زیاد بود، در کل زندگیمان اثر گذاشت. نمونه بارزش شیوه ی قدیمی ما دخترهای دهه شصتی فامیل بعد از خرید لباس جدید! 

یک زمانی، مثلا شاید حدود پانزده سال پیش، طبق یک قانون نانوشته، وقتی بی مناسبت لباس جدیدی می خریدیم، آن را نمی پوشیدیم تا مناسبتی برایش پیدا کنیم! در واقع هر لباسی باید در یک مراسم یا دورهمی یا مناسبت رونمایی می شد و بعد از آن دیگر مجاز به پوشیدنش در جاهای دیگر بودیم. 

این شیوه مسلم و مقبول همه ما بود و هیچ کس از آن تخطی نمی کرد. گاهی پیش می آمد یک لباس چند ماه در کمد منتظر می ماند تا بالاخره جایی جور شود و آن را بپوشیم. 

ینها ادامه داشت تا وقتی ندا، دختر کوچیکه ی خاله بزرگه، در اوایل دهه هفتاد به دنیا آمد و چند سال بعد، همین که دست چپ و راستش را از هم تشخیص داد، یک تنه در برابر این قانون قدیمی ایستاد و هر وقت لباس جدیدی خرید، در حالی از اتاق پرو بیرون آمد که آن لباس در تنش بود! 

اولش همه سعی می کردند به این دخترک خیرسره تابوشکن بفهمانند که کارش چه قدر بد و سطحی نگرانه و بی فکرانه است. بزرگترها می گفتند این را بگذار برای فلان مهمانی که جدید باشد. الان پوشیدی برای مهمانی چه می کنی؟ و ندا ساده ترین و منطقی ترین جواب ممکن را می داد: «اوووو.... تا اون وقت که یه چیز دیگه می خرم.» 

کم کم واکنش همه به این کارش شد خنده و تعجب. بعد به این نتیجه رسیدیم که حق با ندا است. چرا در حالی که مشکل مالی برای خرید لباس جدید نداریم باید برای هر لباسمان یک دوره محکومیت در کمد لباسها داشته باشیم؟! =/ 

برخی در مرحله پذیرش درستی کار ندا یا دست کم این که هر کس روش خودش را دارد ماندند. من اما یاد گرفتم که به خودم سخت نگیرم و لباس جدیدم را همان زمانی که برایش ذوق دارم، بی مناسبت، بپوشم. 

درست است که من از داشتن یک کمد پر از لباس خوشم نمی آید و هر وقت تعداد لباسهایم از حد مشخصی گذشت، خرید را ممنوع می کنم یا لباسهایم را به این و آن می بخشم تا کمد خالی شود، ولی دیگر سالها است وقتی دوست داشته باشم لباسی را داشته باشم، حتما آن را می خرم و به سرعت می پوشم و حس بهتری هم می گیرم.

دیروز داشتم با خودم فکر می کردم چه قدر خوب است که آدمها مثل هم نیستند و خدا به خاک هر کدامشان یک چیز متفاوت اضافه کرده است! اگر ندا هم مثل ما فکر می کرد، شاید من هنوز یاد نگرفته بودم گاهی باید در لحظه زندگی کرد و از آن لذت برد، بدون واهمه فرداها. 

ندا ده سالی از من کوچکتر است و من خوشحالم که می توانم در هر کسی، با هر موقعیت و شرایط و سنی چیزهای جدید یاد بگیرم.


2. دستفروش داخل بی آر تی، مسواکهای نانو را نشان داد و کلی از آن تعریف کرد که فرچه اش فلان است و کیفیتش بهمان و رنگ بندی اش بی نظیر و کاورش شیک و هر که برده آمده برای بقیه افراد خانواده هم خریده و... (اگر اصفهانی باشید و با بی آر تی این طرف و آن طرف بروید، قطعا الان چهره و لحن و لهجه و عین جملات پسره جلوی چشمتان خواهد بود از بس همیشه عین نوار کاست، همان جملات را تکرار می کند!). بعد از تعریف و تمجیدها، گفت که این مسواکها را داروخانه های دارند 25 تومان می فروشند، در متروهای تهران 15 تومان می دهند و من چون می خواهم فروشم بالا برود با سود بسیار جزیئی فقط 10 تومان می دهم. بعد یک پیرزن قدرنشناس بی ذوق، به جای ان که چشمهایش پر از اشک شود از این همه تخفیف سخاوتمندانه، برگشت گفت: «حجی میدی هفتا پونصد؟!» یک لحظه «حجی» وا رفت! سکوت سنگینی بر بی آر تی حکمفرما شد و بعد یک دفعه همه زدند زیر خنده! پسره هم خندید و فقط گفت: «نه» و با مشتریهای قدرشناسش مشغول شد! =)


3. من در این برهه از زمان، نیاز دارم که خیلی حرف بزنم. خیلی زیاد. پستهای نسبتا رگباری ام را به بزرگواری خودتان ببخشید و بیایید که با هم حرف بزنیم. =)

x
۰۹ بهمن ۹۸ , ۲۳:۴۴

منم دهه هفتادی ام اما تماااااام اخلاقای دهه شصتی ها رو دارم :/

همیشه به در لحظه زندگی کردن دهه هفتادی ها حسودیم شده:/

پاسخ :

ترکیبی از دهه شصتی و دهه هفتادی خوب میشه به نظرم. 🙂
منم خیلی وقتا در لحظه بودنشون رو دوس داشتم
هوپ ...
۱۸ دی ۹۸ , ۲۲:۵۸

١- من هم مدت زیادی طول کشید تا تونستم این خصوصیت رو کنار بذارم با اینکه دهه هفتادیم!

٢- ینی با خوندن دیالوگ پیرزنه پاشیدم :-))))))))))))

٣- سه تا پست در دو روز، خوبی شارمین؟

پاسخ :

۱. مریم بانو هم که دهه هفتادیه همینو گفت. پس ربطی به دهه نداره گویا 🙄
۲. 😂
۳.راستش نه زیاد.. تازه کلی کنترل کردم بیشتر از این نذارم
خودت باش
۱۸ دی ۹۸ , ۰۷:۴۰

۱.خوب شد ندا مثل ماها فکر نمی کرد.

۲.وای قیافه ش امد جلو چشم!

۳.حرف بزن رفیقش!ما مشتاقیم عزیز...

پاسخ :

1. والا =) دیدی که کلا کار خودشو میکنه. =)
2. =)))) منم اون موقع که می نوشتم قشنگ صداش تو گوشم بود.
3. بیا با هم حرف بزنیم.
پا ییز
۱۷ دی ۹۸ , ۲۳:۴۵

Saram dard mikone 

Ba bini nemtunam nafas bekesham 

Sarma khordam

Page trump ro negah kardam o mattam bord ke soleymani ro ba Ben Laden moghayese kard!!!! Adam roba shekanje gar va ghatel 

😑😑😑😑😑

Fekr kon! 

Bad tamam e axsha ro ham pak mikone! 

Kesafat 

پاسخ :

آخی... ان شالله زود خوب بشی. 




واقعا چه رویی داره این بشر =/  

پاییز... نرو دنبال اخبار منفی
منفی ها اون قدر زیادن که بخوایم نخوایم می شنویم.
اقلا خودت نرو بخون.
اینو خواهرانه بهت میگم رفیق.
مریم بانو
۱۷ دی ۹۸ , ۲۳:۱۳

شارمین والا ماهم که دهه هفتادی هستیم البته نیمه اول

 

لباس واسمون میخریدن میگفتن نپوش تا وقتش!

 

گاهی تاوقتش بشه  لباسه کوچیک میشد واسمون وداغش بدلمون میموند:)



 

لهجتون عشق است:)))

 

 

پاسخ :

این دهه هفتادی ما از اون دهه هفتادیهای اغتشاشگره کلا! تو همه ی زمینه ها! =))))

آخ آخ... این که لباسه برات کوچیک بشه و داغش به دلت بمونه دیگه خیلی ستمه. =(



خودت رو عشقه =)
پا ییز
۱۷ دی ۹۸ , ۲۲:۱۹

Na ziad movafegh nistam 

Chon adam hol holaki chi mikhad bekhare? Ya gerun ya chizi ke mikhay nist

Na be un shuri e shur na be in bi namaki 

 

 

 

Manam delam mikhad harf bezanam 

Heyf ke farsisazam kharab shode 😑

پاسخ :

آره خب... نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی بی نمک. من سعی کردم یه حالت بینابین داشته باشم. نه اونجوری مقید که حتما بذارم واسه یه مجلسی نه این که از اتاق پرو دیگه لباس رو درنیارم. البته خیلی هم حساس نیستم که تو مهمونی و دور همی و... حتما یه چیزی بپوشم که کسی تا حالا ندیده باشه.


درستش کن یه کاسه تخمه هم بردار بیا بشینیم به حرف =)


میرزا مهدی
۱۷ دی ۹۸ , ۲۰:۰۸

خدا به ما رحم کنه =((

پاسخ :

الهی آمین =/
آبان ...
۱۷ دی ۹۸ , ۲۰:۰۱

همون مسواک مشکی ها ..این چند وقت هرروز تبلیغ اش را شنیدم 😅

من اما کمد ام پر لباس هایی که نمی پوشم ..نمی دونم چرا 

ولی خرید را کم کردم ..چون واقعا حوصله ندارم برای خودم لباس خاص بپوشم 

 

پاسخ :

آره =) سفیدشم هست. میگن سفیدش بهتره =/  =)))
کافیه قصد کنی بخری، دیگه نمی بینیش.
اکثر خانمها همین جورن. ولی من برای خودم دوست ندارم. فوری میدم بره.
خرید هم اون قدر مشکل پسندم که هر بار به چیزی نیاز دارم باید با کلی نذر و نیاز و ورد و جادو برم مغازه =))))
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan