کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

اشباع

اصولا ما چنان خانواده ی فرهیخته ای هستیم که از زمانی که حتی اسم "روان شناسی" به گوشمان نخورده بود، در تربیتمان از اصول روانشناسی استفاده می شد و البته هنوز هم می شود! 

یکی از اصول پرکاربرد در خانه ی ما، اصل اشباع بود! اصل اشباع (در روانشناسی رفتارگرا) میگوید "برای متوقف کردن رفتاری نامطلوب در کودک به او اجازه بدهیم، یا حتی اصرار کنیم که آن رفتار را ادامه دهد تا از انجام دادن آن رفتار خسته شود و دلزدگی پیدا کند." 

باید بگویم که ما با این اصل بزرگ شده ایم! به خصوص در رابطه با خوراکیها! یادم هست هر وقت میوه یا خوراکی یی در خانه داشتیم و هی به آن ناخنک می زدیم، مامان تا زمانی که ممکن بود صبوری پیشه می کرد و ما هم از هر فرصتی برای دستبرد به یخچال یا کابینتها استفاده می کردیم و هر چه را برمی داشتیم فورا گاز می زدیم تا نتوانند به عنوان تنبیه آن را از ما پس بگیرند!

اما مامان به فکر تنبیه نبود؛ بلکه از اصول روان شناسی استفاده می کرد. به این شکل که بعد از صبوریهای زیاد، حوصله اش از دستمان سر می رفت و با لحن خاصی می گفت: "بیارید بذارید این وسط اون قدر بخورید تا سیر بشید!" و منظورش از "سیر" همان اشباع بود!

ما بچه های بزرگتر با شنیدن این حرف، با آن لحن، حساب کار دستمان می آمد و خودمان را جمع می کردیم. ولی دو تا ته تغاریها، از خوشحالی چشمهایشان برق می زد و می دویدند طرف یخچال و مثلا ظرف میوه را می آوردند می گذاشتند "این وسط" و تا می توانستند می خوردند. مامان هم خنده اش می گرفت و دیگر چیزی نمی گفت. خنده مامان، چراغ سبزی برای بچه های بزرگتر بود!

یکی از خوراکیهای برتر در خانه ی ما، که همیشه در معرض ناخنکهای یواشکی قرار می گرفت، سمنو بود. آن وقتها سمنو این قدر فک و فراوان همه جا پیدا نمی شد و فقط افرادی محدود، آن هم سالی یک بار، نزدیک عید، سمنو بار می گذاشتند و به علت کثرت متقاضی، فقط به آشناها می دادند. خوشبختانه ما هم یک همسایه ی سمنوپز داشتیم و می توانستیم سالی یک بار سمنو بخوریم. ولی آخر سالی یک بار سمنو برای یک مشت بچه قد و نیم قد که همگی روانی سمنو هستند مگر کفاف می داد؟! تازه مجبور بودیم از همان سمنو برای سفره هفت سین هم نگه داریم تا هفتمان شش نشود! با این اوصاف، دیگر جایی برای روان شناسی باقی نمی ماند و مامان مجبور بود چند قاشق سمنو را در هفت سوراخ قایم کند تا به دست ما نیفتاد و ما همه سوراخ سنبه ها را می گشتیم تا زودتر از بقیه سمنوها را پیدا کنیم. فکر نمی کنم تعداد دفعاتی که عمر سمنوهای ما به سفره هفت سین کفاف داده است به تعداد انگشتان دست برسد!  تازه همانها هم که عمرشان به هفت سین بود، از لحظه قرار گرفتن در سفره هی مورد هجوم ناخنکهای ما قرار می گرفتند و بلافاصله بعد از تحویل سال هم یک کشت و کشتار اساسی بر سرشان راه می افتاد! اصل اشباع هم با بغض، خودش را توی بغل روان شناسی رفتار گرا می انداخت و مثل ابر بهار گریه می کرد!

هر چه بزرگتر می شدیم، اوضاع بهتر می شد؛ هم تعداد سمنوپزها زیاد شد، هم درجه تقوای الهی و صیانت نفس ما ارتقا یافت! با این حال چیزی از عشقمان به سمنو کم نشد. یعنی سالی چند بار سمنو میخوردیم ولی هنوز دلمان می خواست! تا این که یک روز، وقتی آخرین قاشق سمنو را خوردم اما بلافاصله دلم هوس سمنو کرد، به مامان گفتم: یعنی میشه یه روز یه کاسه بزرگ سمنو تو یخچال باشه و من اصلا دلم نخواد و اینا بمونه تا خراب بشه! 

آن جا بود که مامان دوباره به یاد آن اصل جادویی روان شناسی افتاد: اشباع! آن سال، هر چه سمنوهایمان تمام شد، دوباره خریدیم. سطل سطل سمنو بود که به یخچال می رفت و دو روز بعد خبری از آن نبود و باز دلمان می خواست؛ ولی بی قراریمان برای سمنو کمتر شده بود. سال بعد هم برنامه همین بود. و بالاخره رسید روزی که یک کاسه سمنو در یخچال بود و هیچ کس به آن نگاه نمی کرد! 

البته که ما سالهای بعد هم بارها و بارها سمنو خریدیم و هرگز پیش نیامد که سمنوهایمان آن قدر بماند که کپک بزند! اما به هر حال آن عطش غلیظ و شدید هم دود شد و رفت هوا و سمنو تبدیل شد به یک خوراکی معمولی (بهتر است بگویم متوسط رو به بالا! یا خوب نزدیک به عالی!)


حالا چه شد که یاد این خاطرات افتادم؟! خب... پاییز است و فصل یکی از جذاب ترین میوه های دنیا: انار! انار از آن میوه هایی است که در خانه ما محبوبیت ازلی و ابدی دارد. ولی از شانس بد، از آن میوه هایی نیست که بشود یواشکی برداشت و سریع گاز زد که اگر مامان رسید در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرد! 

یادم نمی آید مامان اصل اشباع رادر مورد انار به کار برده باشد یا اصلا ما در مورد انار به آن درجه از حراصت (=حریص بودن) رسیده باشیم. چیزی که از انارهای کودکی ام به خاطر می آورم یکی این است که با خواهر برادرها جمع می شدیم انار دانه می کردیم نمک می زدیم و دور همی میخوردیم و حسابی کیفور می شدیم. یکی دیگر درخت انارهای خانه ی "خودت باش" اینها است! یادم هست من عاشق درخت انارهای باغچه بزرگشان بودم و هر وقت با مامان به آنجا می رفتیم انار میچیدم و مامان هم دعوایم می کرد ولی حتی یک بار هم نشد که کسی از خانواده خودت باش یک چشم غره یواشکی برود یا دعوایم کند. 

امسال، از وقتی اولین انارها قابلیت خوردن پیدا کردند تا الان که یک ماه و نیم از شروع پاییز می گذرد، کمتر زمانی بوده است که یخچال خانه از انار خالی باشد. ولی مگر عطش من به انار فرو می نشیند؟! این بار بابا دارد از اصل اشباع استفاده می کند و جعبه جعبه انار می خرد و حتی گاهی انارها مستقیما به اتاق من می آورد نه آشپزخانه و من روزانه کلی انار میخورم و حتی طاقت نمی آورم دانه شان کنم! ولی باز هم دلم می خواهد. حتی الان که تا اخرین حد ممکن انار خورده ام و تکان بخورم، دانه های انار از تخم چشمهایم بیرون می ریزد، باز دلم انار می خواهد و نمی توانم بخورم! و این نصف انار روی میز نشسته است و هی برایم چشمک می زند و روحم هر لحظه به سمتش پر می کشد اما جسمم دیگر نمی کشد!

نمی دانم چرا اصل اشباع کارآیی اش را از دست داده است. خسته شدم از بس انار خورده ام!😫😳😂


خودت باش
۲۰ آبان ۹۸ , ۲۰:۲۶

الان هم بچه هاشون نمیذارن بفهمیم این اصل رو!!!!!

پاسخ :

بعدم نوه هاشون😁
خودت باش
۱۹ آبان ۹۸ , ۲۰:۵۳

دلم برا خونه خدابیامرزمون تنگ شد!

من در کودکی هیچ وقت اصل اشباع رو نفهمیدم!تا قبل از عروسی داداشای گلم به وجود این اصل شک داشتم!

من همیشه یه ظرف بزرگ انار دانه می کردم و میگذاشتم در یخچال، اما پس از مراجعه فقط ظرف خالی بود و جالب این که همه می گفتند ما نخوردیم. 

من وقتی ظرفیت خوردن انار رو نداشته باشم،در اوج مخالفت مادرجان آبش رو می گیرم که از دستم نره...

پاسخ :

من چقد ناراحت شدم خرابش کردید 😔😅
الان دیگه باید حسابی درکش کنی.🙂
وای چطوری دلت می اومد دونه کنی بذاری بری؟ 😳😳😳
من که همیشه خود انار رو دلم خواسته. اصلا به آب انار فکر نمی کنم. 😁
الی
۱۹ آبان ۹۸ , ۱۷:۲۵

نوش جونت شارمین جانم😍بالاخره اشباع میشی،دیر و زود داره سوخت و سوز نداره😬

پاسخ :

عزیزم😍 الی میترسم اشباع بشم دیگه هیچ وقت انار نخوام. حیفه خب😂
ادمین
۱۶ آبان ۹۸ , ۲۳:۲۴

😂😂😂

اخه تو فیلم صمد به مدرسه میرود .

موضوع انشا بود چه میوه ای را دوست دارید .

بعد به صمد میگن بیا انشا تو بخون . فقط یک کلمه نوشته بود انار.  میگفت فقط اناااارررر دوست دارم.

منم مثل شما انار رو از میوه های دیگه بیشتر دوست دارم .

پاسخ :

😂😂😂
من از میوه ها، جز آناناس و خرمالو که حاضر نیستم حتی بهشون فکر کنم، همه رو شدیدا دوست دارم.
Nilou far
۱۶ آبان ۹۸ , ۱۷:۳۹

به آخراش که رسیدم اب دهنم مثل سیل راه افتاد.عاشق انارم،هرچی بخورم سیرنمیشم.

راجه به اشباع در من اثرنداره چرا؟من بعضی وقتا اینقد شکلات میخورم که تهوع میگیرم دو دقیقه بعد بازم دلم میخواد.

پاسخ :

آخییییش... بالاخره یکی منو فهمید 😅
اصول روان شناسی ام اصول روان شناسی قدیم! الان دیگه به درد نمیخورن 😉
غ ز ل
۱۶ آبان ۹۸ , ۱۵:۱۶

منم همیشه مخفیگاه خوراکیها رو پیدا میکردم :))

ولی برای مامان اصل اشباعی در کار نبود

من خودم ازش استفاده میکردم :)))

پاسخ :

فکر کنن تو اصلا به مامان فرصت نمی دادی از بس خودت از این اصل استفاده میکردی😁
ترنج
۱۶ آبان ۹۸ , ۱۱:۴۵

واااای چه جالب

اتفاقا نارنج هم همینطوره، کافیه بفهمه من از یه خوراکی خوشم میاد و دوست دارم، اونقدر میخره که دیگه حالم ازش بهم میخوره.

 

پاسخ :

قدر همسر فرهیخته ت رو بدون ترنج 😉😁
مریم بانو
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۳:۴۰

 

 

شکمو جون😃😃

 

منم انارو خییلی دوست دارم ولی نصفشو بیشترنمیتونم بخورم😃

پاسخ :

😃😃😃
اتفاقا من تو خونواده و فامیل به کسی که با هوا زنده س و بیشتر خوراکیها رو دوست نداره معروفم! ولی تو این پست یه تصویر شکموانه ازم ترسیم شد!😖😂

پس چه دوست داشتنیه؟!😅
ادمین
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۱:۰۶

دقیقا منو به کودکیم بردیم . پست قشنگی بود. 

پس شما هم مثل صمد اقا انار دوست میدارید فقط.

پاسخ :

مرسی.
😂 نه من میوه های دیگه م دوست دارم. انار رو دوست تر دارم!
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۸:۰۷

سلام

نمیدونم چرا اصلا علاقه ای به سمنو ندارم، یعنی هیچکس تو خانوادمون سمنو دوست نداره ، یه کاسه سمنو میمونه تا میترشه

پاسخ :

سلام.
عوضش تو خونه ی ما سمنو حتی به عنوان وعده غذایی صبحونه، با نون مصرف میشه!

خانواده عموی منم مث شمان. یکی از خوشیهای دوران کودکی ما این بود که همیشه سمنوهاشون رو می آوردن برای ما (همسایه بودیم.)

ولی حیفه. سمنو هم خیلی مقویه هم پختنش واقعا سخته. بدید یکی که دوست داره بخوره.
گندم بانو
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۷:۳۲

انار یبوست‌زاست‌ها :))))) حواست باشه ^__*  ^__^

پاسخ :

:) نه واسه من خوب جواب داده 😂
هوپ ...
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۶:۳۱

چه جذاب نوشتی! الان پا میشم میرم انار میخورم! :-)))

پاسخ :

جذابی از اون چشای درشت عسلیته 😉
نوش جونت... جای منم خالی کن 😃
*AZRA* gh
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۵:۳۹

سلام آره میگیم از افعال معکوس باید استفاده کرد خیلی اسمش خاص نیست اسمش شما خییییلیییی لاکچریه:))))

پاسخ :

لاکچری 😁
مخ سوخته
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۵:۳۳

نه عامل آزار دهنده تو خود انارها یا مثلا بیسکوییت هاست

پاسخ :

متوجه منظورتون نشدم.
لبخند ماه
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۵:۰۳

سلام..

نوش جونتون با این انارهای خوشمزه‌ . اتفاقا یه برنامه ایی بی بی سی پخش میکرد که اقای کارشناس میگفت انار دارای آنتی اکسیدان زیادی است و توصبه میکرد پوست و دونه و کل انار رو آبشو بگیرین و بخورین. خودش هر روز یه لیوان آب انار میخورده..

من تو اینستا دیدم کلیپشو. ما ماهواره نداریمااااا😊

 

 

 

 

پاسخ :

سلام لبخند جان.
خودمم سرچ کردم دیدم کلی خاصیت داره دیگه بدون عذاب وجدان میخورم. 

جمله آخرت 😂
نیــ روانا
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۴:۰۵

یادمه دبیرستانی بودم و خونه عمو با دخترعموها کلی چیپس و پفک و لواشک و ... خریدیم و نشستیم به خوردن

خوب دور همی هم واقعا کیف میدهد

مخصوصا با دخترعموهای شکموی من :)))

هی گفتیم و خندیدیم و خوردیم

اون آخرا دیگه واقعا کم آورده بودیم و دلمون میخواست ولی جسممون نمی کشید 

دخترخاله این دخترعموها (هانیه) که اون موقع ی دختر فسقل پیش دبستانی یا کلاس اولی بودسرشو به نشانه تأسف برامون تکون داد و گفت:

شکموهااا! شکمتون سیر شده چشمتون سیر نمیشه؟؟ 

با لحن عصبانی طور :))))

تا مدتها ورد زبان ما بود و هی به همدیگه می گفتیمش

الان حکایت شماست

نیاز داری هانیه رو بفرستمش سراغت :دی

 

پاسخ :

ای جانم‌ . باید حسابی میچلوندیش خانوم کوچولوی زبون دراز نمکدونتون رو 😂😂😂
واقعا این توصیف الان منه. شکمم سیر شده چشمم سیر نمیشه.
میرزا مهدی
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۲:۲۹

خوب عزیزم کاه از خودت نیست کاهدون که از خودته؟  یعنی فقط خودِ تو میتونستی این خاطرات رو همینجوری که نوشته شده، بنویسه. (و من البته D: )

مادر بزرگ خدا رحمتی من هم خیلی معتقد بود به این اصل اشباع. مدام وردِ زبونش بود و به مادرم میگفت: ننه بذار انقدر بخوره تا سیرمونی بگیره. اصلا نمیدونم چرا هرچی درمورد دلِه‌گیِ خودتو خونواده و سمنو گفتی، برام آشنا بود:)))

داداش کوچیکه ی من وقتی 3-4 سالش بود میرفت رو پله ی یخچال میایستاد و با دوتا دستش دوطرفِ یخچالو میگرفت که نیفته و با صورت میرفت تو هندونه و همونطوری گاز میخزد و میخورد. 

 

پاسخ :

"و من البته"!!! :)))
نوشته های من که به پای نوشته های شما نمیرسه. 
خدا رحمتشون کنه. ایشونم یه پا روانشناس بودن پس و شما تو یه فامیل فرهیخته بزرگ شدید.:)
اتفاقا داداش کوچیکه ی منم عاشق هندونه بود. ولی دیگه نه تا این حد :)
مخ سوخته
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۲:۲۷

آهان، یافتم. الآن متوجه این نکته شدم که چرا انار ها علیرغم علاقه من مدتی است در یخچال مانده. البته نه به خاطر اصل اشباع. فکر کنم چون پدرم گاهی اوقات خواسته یا ناخواسته از اصل بیزاری استفاده میکنند!

پاسخ :

:)))
پس شمام خانواده فرهیخته ای دارید. ؛)
حالاپدر از شوک الکتریکی استفاده میکنن یا روشهای دیگه؟!😈
حمیده
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۰:۵۵

عاااالی بودا :)))))

این اصل اشباع رو من سال کنکور در مورد لواشک بکار گرفتم. من نه البته، مامانم. ۴ تا سینی گنده لواشک داشتیم که تا بخواد خشک شه من حساب یه سینی رو یواشکی رسیده بودم! مامان که دید، با حرص هر سه تا سینی رو آور  کوبید رو کتابام، گفت تا تموم نکردی بیای جلو چشمم تیربارونت کردم :)))))) باورت میشه از اون روز به اینور عطش لواشک یهو فروکش کرد؟! :)))))

نارنگی هم در رتبه‌ی دوم قرار داره :-""

پاسخ :

عالیگی از خودته 😅

خب پس تو هم تجارب مشابهی رو پشت سر گذاشتی میفهمی من چی میگم. 

اون لحظه که مامانها میگن تا همه ش رو نخوردی نبینمت یا همه ش رو بخور تا سیر شی یا بخور تا سیرمونی بگیری یا بخور تا تموم شه یا حتی بخور تا بترکی از بهترین لحظه های عمر آدمه😂 اصلا انگار زنجیر از دست و پات باز شده!

 من به نارنگی هم ارادت دارم. لواشکم که جای خود داره
عین الف
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۰:۳۴

سلام علیکم

مطلب بسیار هوس‌انگیزی بود!

سپاس

پاسخ :

علیکم السلام و رحمه الله :)
😁
خواهش می کنم.
کژال ..
۱۵ آبان ۹۸ , ۰۲:۲۵

نوش جان:))

منم یه مدتی خیلی گیر داده بودم به انار جوری که وقتی بدنم یه خراشیدگی سطحی داشت کلی خون میومد و بابا میگفت از اثرات زیاد انار خوردنه، خلاصه انقدر خوردم که ازش اشباع شدم و الان دو سه ساله به زور باید انار بدن بهم‌ بخورم :) خودم باشم اصلا لب نمی‌زنم. 

پاسخ :

واقعا به خاطر انار بود یا باباها همشون اینجوری ان که اتفاقهای بد رو به اون کارهای ما که خوششون نمیاد گره میزنن؟ (من هر طوریم بشه بابا میگن به خاطر بستنیه که میخوری!"😉)

منم دیگه از دیشب فقط همون انار نصفه هه که عکسش رو گذاشتم خوردم. دلم میخواد معده م قبول نمی کنه!😃
وای کاش من این جوری نشم. انار خیلی خوبه.
__PARNIAN __
۱۵ آبان ۹۸ , ۰۰:۲۶

چه اصول جالبی :)

منم سال دیگه قراره روانشناسی داشته باشم :)

کلا این علوم علومین که تو زندگی عادی به درد میخورن

+سمنو دوست دارین؟ نمیدونستم کسی سمنو رو جز برای سفره هفت سینم میخواد D:

 

پاسخ :

روانشناسی دبیرستان جزء محبوبترین درسها برای من بود.
آره خوبی یه سری از رشته های انسانی همینه که وقتی مدرکشون رو گرفتی، سر کار هم که نری باز میتونی از کل علمت تو کل زندگیت بهره ببری.
+ جدی؟😂 اصلا دنیا رو همین تفاوتها زیبا کرده 😁
*AZRA* gh
۱۴ آبان ۹۸ , ۲۳:۴۱

خییییللللیییی خوووب بوددد ، جالبه ما هم اصل اشباع رو داریم ولی به یک اسم ویگه:)))))))

والا ، دیگه اصول روان شناسی هم کارایی های خود شونو وز دست دادن-_-

پاسخ :

مرسی عزیزم. لطف داری. 
میگی با چه اسمی؟
مسوولینم که پاسخگو نیستن بی تربیتا! -_-
آبان ...
۱۴ آبان ۹۸ , ۲۳:۳۳

خب کاشکی اصل اشباع در مورد ادم هایی که دوستشان هم داریم صدق می کرد ..

البت که شاید درست باشه که میگند مرا ازچشم انداخت خوبی های بی حدم که دلم را میزند انچه بیش از حد شیرین است ...

پاسخ :

ولی شاید اشباع تو دوست داشتن معنایی نداشته باشه. شاید از اول آدمش رو اشتباه انتخاب می کنیم یا مسیر دوست داشتن رو اشتباه میریم. شاید...
پا ییز
۱۴ آبان ۹۸ , ۲۳:۰۰

من اینطوری نیستم 

کلا میوه کم می خورم و اصلا درک نمی کنم چطور جعبه جعبه انار در خانه شما تمام میشه :) [جسارت حساب نشه صحبتم] 

سمنوی دوست داشتنی هم دقیقا همین وضع را داشته 

با اینکه خیلی دوستشون دارم اما حد اشباع برای من خیلی کمتر از اینها بوده 

 

خلاصه که داشتم با خودم می گفتم متوجه شدی چهره شاداب چطور حاصل میشه پاییز? وقتی گفته میشه روزی 3تا 5 واحد میوه و سبزی (و برابر با یا نیست!) واقعا باید استفاده بشه و نه فقط تئوری وار حفظ بشه :) 

 

سلام و درود 

پاسخ :

خب دیگه ما نمونه مجسم و مسلم اجرای این تئوری هستیم. 😉

من کلا به یه چیز که پیله کنم ول کن نیستم 😂


برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan