۱. ترم جدید که شروع شود، اولین سری از دانشجوهای دهه هشتادی پایشان به دانشگاه باز می شود و اگر خدا قبول کند من هم با آنها کلاس دارم. تا همین ترم پیش، دانشجوهای دهه هفتادی ام، می گفتند استاد صبر کنید دهه هشتادیها بیایند! آن وقت قدر ما را می دانید! نکند دهه هشتادیها چوب بی صدای خدا باشند که در حمایت از دهه هفتادیهایی که مدام سر به سرشان گذاشته ام... نه... خدایا! تو بخشنده تر از این حرفهایی 😂
۲. حرف از تاریخ تولد و سن و تفاوت سنی و این جور چیزها بود. یک دفعه یکی از پسر داییهای دهه هشتادی، با چشمهای گرد و دهان باز، برگشته به من می گوید: "خااااله شارمیییین! مگه شما دهه شصتی هستی؟! بهت میاد دهه هفتادی باشی که!!!" 😳🙄 یعنی در آن لحظه، چیزی فراتر از با خاک یکسان شدن اتفاق افتاد و دیگر نگویم از کف و جیغ و هورای کلیه فامیلهای وابسته که این همه سال، به خاطر دهه هفتادی بودنشان، کلی سر به سرشان گذاشته بودم!!! 😐😶😕
۳. و این تصویر را هم بدون شرح ببینید و بگویید که آیا هنوز به چوب بی صدای خدا اعتقادی ندارید؟😰🙄🤯
- دوشنبه ۷ مرداد ۹۸ , ۲۲:۲۲
- ادامه مطلب