کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

صندلی داااااغ تابستانی

امروز تولدم است. روزی که به شدت دوستش دارم؛ نه به خاطر جشن تولد و کادو و این جور چیزها. فقط به این دلیل که روز تولد روز شکسته شدن مرز نیستی و آغاز یک هستی بی پایان در من است و اگر بخواهم کمی فیلسوفانه نگاه کنم باید بگویم:

برای یک ممکن الوجود چیزی بهتر از این نیست که وزنه ی علتهایی که وجودش را واجب می کنند، 

سنگین تر از وزنه علتهایی شود که وجودش را ممتنع می سازند و آن وقت در هستی اتفاق بیفتد!


امسال دلم خواست روز تولدم، که برایم روز متفاوتی است، یک پست متفاوت بگذارم و به ذهنم رسید که در بیست روزگی تابستان، این طفل نورسیده را (خودم را) بگذارم روی صندلی داغ و به هر سوالی که از او می پرسید جواب بدهم! فقط لطفا اطلاعات خیلی خصوصی از من نخواهید.


نظرات این پست بدون تایید نمایش داده می شود (لطفا آن اسمها و چیزهایی را که می دانید همیشه در کامنتهایتان سانسور می کنم را ننویسید!). امکان نظر گذاشتن به صورت ناشناس هم هست تا بتوانید بدون تعارف و خجالت و... هر چه می خواهید بپرسید و هر چه دوست دارید بگویید. لطفا در بخش تماس با من در مورد این پست کامنت نگذارید.😊


تصویر مرتبط


هـی وا
۲۴ تیر ۹۸ , ۱۰:۵۱
سلام
مبارک باشه تولدتون
ان شاءالله باقی روزهای زندگیتون پر از اتفاقات خوب باشه 

پاسخ :

سلام.
ممنونم.
روزهای زندگی شما هم.
فرزاد رفیعیان
۲۳ تیر ۹۸ , ۱۸:۳۳
من که سخت از ازدواج پشیمونم
حیف نیست تو صندلی داغ سوال از ازدواج( به قول سهیلا ازدباج) بپرسی؟
مجردی یه دنیای دیگه س
آزاد و رها
این آیکن های خنده کجان من نمی بینمشون؟

پاسخ :

شما یه دیقه صبر کنید من برم خانمتون رو صدا بزنم ببینم دیگه دنبال آیکون خنده می گردید؟؟؟!!!😂😂😂
هوپ ...
۲۳ تیر ۹۸ , ۱۰:۵۶
الان فرصت کردم بشینم صندلی داغت رو بخونم و راستش ناراحت شدم کمی.
شارمین چرا انقدر توی سوالاتت به مسئله مجرد بودنت اشاره کردن؟! یعنی حس بقیه اینه که الان یه خانم دکتر استاد دانشگاه و با شغل خوبی و باید ازدواج کنی حتما؟! 
راستش این فرهنگ غالب ایرانیمون واقعا ناراحتم کرد. من هم دکترم و مجرد و البته دوستدار ازدواج ولی نه هر ازدواجی که اگه بخوایم فقط ازدواج کنیم کلی مورد مناسب از نظر بقیه وجود داره. من هم واقعا تصمیمم اینه که تا وقتی فرد مناسبم رو پیدا نکردم که ترغیبم کنه دست از مجرد بودن و آزادی هاش بردارم و چیزی به من اضافه نکنه، ازدواج نخواهم کرد.
میدونستم دیدگاه غالب جامعه نسبت بهمون چیه، ولی توی محیط وبلاگ که همه کسی دنبالش نمیکنه واقعا انتظار نداشتم!

پاسخ :

میدونی انگار تو ذهن تقریبا همه آدمهای جامعه اینه که اصل زندگی ازدواجه و هر کاری بکنی و هر موفقیتی به دست بیاری و هر چه قدر خوشبخت و شاد و راضی باشی و از زندگیت لذت ببری و قابل تحسین باشی باز اگه مجرد باشی حس می کنند یه چیزی تو زندگیت کمه و یه "خب همه اینا به کنار... ازدواج رو چی کار می کنی؟" تلویحی تو نگاه و حرفاشون هست. 

منم باهات کاملا موافقم. آدم یا ازدواج نکنه یا درست ازدواج کنه. صرف متاهل شدن مهم نیس. کیفیتش مهمه و مجردی باکیفیت به تاهل بی کیفیت می ارزه واقعا.
ا مید
۲۳ تیر ۹۸ , ۰۱:۰۲
متاسفانه به دو دلیل باید ادامه این کانورسیشن رو یه مدت عقب بندازم، اولیش رو بعدا بهتون میگم، دومی هم این که تو با خدات به یه نقطه ای که بشه یه مدت اونجا موند برسی.

خدا حتما ]هم میدونه😄 من میخوام به چی برسم، و هم[ به یه سوال و جواب خیر میرسونه این کامنت ها رو

بله حتما. من نه از این ذوق های هنری دارم نه وسعت کلماتی که بلدم اونقدر زیاده که بخوام پست هایی مثل بقیه بلاگر ها بذارم، وبلاگ هم چون میدونستم مطلبش مناسب شما نبود از اول آدرسش رو نذاشتم.

_ دلیل اولم هیچکدوم از احتمالاتی که ممکنه به ذهنتون بیاد نیست.

پاسخ :

چیز زیادی از کامنتتون دستگیرم نشد! =)


آها! الان متوجه شدم چرا آدرس وبتون رو نذاشته بودید. حق داشتید واقعا =)))
nazli nikan
۲۲ تیر ۹۸ , ۱۳:۳۴
تولدت مبارک دوست قشنگ و مهربان و عاقلم
انشااله هدیه خداوندبرات  عمری با عزت و تنی سلامت و دلی و لبی خندان باشه

پاسخ :

نازلی مهربون و پراحساسم... ممنونم از تبریک و دعای قشنگت. هزار برابرش تقدیم به خودت
رضا
۲۲ تیر ۹۸ , ۰۸:۳۶

 

سلام

امسال سومین سالیِ که تولدتون رو تبریک می‌گم، امیدوارم عمری باشه و برای سی‌امین بار هم تبریک بگم! امسال به دلیل شرایط کاری و دیروقت رسیدن به خانه، خستگی و کمبود وقت! کامنتم فاقد شعر و جملات نغز ! سال‌های قبله! بخش خلاقانه ذهنم به دلیل شغل فعلی از کار افتاده!

+می‌بینید کسب یه لقمه نون حلال برای زن و بچه چقدر سخت شده! واژه "ندارم" هم که برای ژاکلین یک کلمه نامانوس و غریبه!


دنیای وبلاگ واسطه آشنایی با دوستان خوبی برای من شد جمله شما که در صدر لیست بودید و علیرغم فراز و فروهای این چند ساله همیشه یه دوست خوب و همراه بودید.


جواب سوال هایی که در این سال‌ها داشتم رو می‌دونم! البته با خوندن پاسخ‌تون به برخی کامنت‌ها ابهاماتی ذهن مرا در برگرفت! که باید با یک منبع موثق(موسوم به خ.ب !) در موردشون رایزنی کنم!


سپاس برای بودن و همراهی‌تون در این سال‌ها

پاسخ :

سلام.
ممنونم. تولد شما هم مبارک. 

+ بگید "آی دونت هو مانی" شاید فهمید! ولی بعدش اگه پا شد رفت خونه باباش، با خودتون!

ممنون. لطف دارید.

ابهامات رو تا زمانی که پست جدید نذاشتم و این پست بازه، از خودم بپرسید. اون منبع موثق،  بسیاااااار رازداره و چیزی بهتون نمیگه!


💐💐💐
مینا
۲۲ تیر ۹۸ , ۰۰:۴۸

شارمین جان.

1- من اصلا یه درصدهم فکرش رو نمی کردم که سن شما بیشتر از اون بازه ای ک من دادم باشه. ماشالله بزنم به تخته، روحیه ات خیلی شنگول تر وشاداب تر هست. بیشتر شبیه 26 ساله ها می خوری.

2- واسه منم ازدواج اولویت دومم بوده و اولویت اولم درس خوندن بوده. ولی الان برخی وقت ها فکر میکنم که شاید بهتربود توی دوره دکتری، اولویت اولم رو با دوم تغییر میدادم. نمیدونم والا.

3- اینکه گفتم مورد و خواستگار مناسب با شرایط شما، زیاد بوده که پیشنهاد نداده. منظورم از زیاد، 30 ، 40 نفر نیست ک شما میگی. به نظر من برای محیطی مثل دانشکده شما، 3-4 نفر هم پیدا بشن که با ادم سروکار داشته باشن و تا 90درصد با معیارهای شما تطبیق داشته باشن و خودشون هم دنبال کسی مثل شما بگردن، می شه گفت تعداد خیلی زیاد.

دقت کن عزیزم، خواستگار مناسب ک معیارهای شمار رو داشته باشه، منظورم هست وگرنه مورد ازدواج حتما خیلی بیشتر از این حرفهاست

من شما رو نمی دونم، ولی خودم برخی وقت ها فکرمیکنم ک شاید توی برخورد با جنس مخالف، اشتباه کردم که نتونستم مورد مناسب خودم رو جذب خودم کنم. شاید بهتر بود ک درکنار اولویت اول به اولویت دوم هم فکر می کردم.

4- راستی تبریک هم میگم که توی اوضاع سخت تونستی هیات علمی بشی. میدونی فرایند فراخوان جذب چقدرطول می کشه؟

5- یه نکته جالب در مورد شما، حافظه قوی ت هست. من خیلی وقت بود ک واست کامنت نذاشته بودم اینقدر خودم هم اسمی اینجا باهاش کامنت میذاشتم رو یادم رفته بود اما شما از  روی نوشته های من، تونستی اسم قدیم من رو به یاد بیاوری.... الله اکبر.

یادت باشه ک حتما این نکته رو به همسر اینده ت بگی ک اگه کوچکترین اشتباهی توی زندگی تون بکنه، یا اخر قیامت شما فراموش ش نخواهید کرد.... ایکون خنده فراوان

پاسخ :

۱. حالا اون قدرام بیشتر نیست. ولی به هر حال "کودکانه هایم تمامی ندارد"
۲. من پشیمون نیستم. امیدوارم هیچ وقت پشیمون نشم.
۳. والا دانشکده ما کلا زیاد پسر دیده نمی شد که بخواد مورد مناسبی باشه یا نباشه 😂 
۴. من نگفتم هیات علمی شدم مینا جان.
۵. لحن کامنتهات یه جور خاصیه تو ذهن می مونه. 
در مورد همسر که فکر کنم این ویژگی همه خانمهاست که هیچ اشتباهی رو فراموش نمی کنند 😂
مهربانو
۲۱ تیر ۹۸ , ۲۲:۰۵
تولدت مبارک هم ماهی نازنین من . 
امیدوارم عمرت با عزت و شرافت سپری بشه شارمین عززیز من . 
من فعلا سوالی ندارم و خیلی خیلی ممنونم که فرصت پرسیدن سوال رو بهم دادی 

پاسخ :

فدای تو دوست خوبم. 
چه دعای قشنگی... متقابلا برای تو و خونواده مهربونت همین آرزو رو دارم.
قربانت
گندم بانو
۲۱ تیر ۹۸ , ۲۱:۳۵
تولدت مبارک خانوم دکتر مهربون :)***
خب من معمولا سوالای کلیشه ای از کسی نمیپرسم... سوالایی هم که مهم باشن و جوری باشه که زمانی لازم باشه جوابشو بدونم هم هر وقت پیش بیاد همون موقع میپرسم!
پس فقط تولدت مبارک. و یه عاااااالمه بوس قلب دار :***

پاسخ :

ممنونم کارآفرین پرتلاش و خستگی ناپذیر =)
باشه پس هر موقع دوست داشتی بپرس.

مرسی عزیزم. و یه عالمه ذوق و بوس =)
ا مید
۲۱ تیر ۹۸ , ۲۱:۰۶
حالا که تعداد سوال ها محدودیتی نداره، ^_^

هدفتون از تحصیل و درس خوندن چی بوده، ازش لذت میبرید یا مثلا خودِ علم براتون موضوعیت داره؟

میخواستم این سوال رو بپرسم و یجوری به بحث بچه برسم، ولی خب توی کامنت ها خودتون اشاره کردید. من نمیدونم توی این دنیا چی میتونه رضایت بخش تر از سنگین تر کردن وزنه ی وجوب وجود یه ممکن الوجود دیگه  (اون هم انسان!) باشه، و خصوصا لذتِ دیدنِ یاد گرفتن، و انسان شدنش بعد از به دنیا اومدنش.

البته که اینطوره که احساس خوشبختی چیزی نیست که حتما با ازدواج حاصل بشه. خوشبختی اول یه اتفاقه که درون خود انسان میافته و و و... که خودتون استادین در این موارد،،،،، نه اینطور نمیشه. همون جواب سوالمو بدین لطفا تا بعد بگم براتون..

پاسخ :

در درجه اول لذت می بردم. خود علم هم برام مهمه. خدمت به جامعه هم هست... وجهه اجتماعی هم هست... شغل خوب و درآمد بالا هم هست.... ولی هیچی مث لذتی که از مطالعه کردن و یاد گرفتن و رشد کردن می برم باعث نشده ادامه تحصیل بدم. واقعا از هفت گوشه دلم درس خوندن رو دوست داشتم و دارم. 

درسته... حتما بچه داشتن لذت فوق العاده ایه.... حالا خدا به خیر کنه از این حرفها می خواید به چه سوالی برسید! =)


+ لطفا برای کامنت بعدی، گزینه عدم نمایش ادرس وبلاگ رو انتخاب نکنید! شما که بیانی هستید چرا بدون آدرس میاید؟!
نیــ روانا
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۹:۵۳
سلام
تولدت مبارک
١- خاطره بامزه از دوره دانشجویی
٢- خاطره جالب یا عجیب از دانشجویان
٣- خاطره جالب از مراجعین (می‌دونم حریم شخصی و اینا رو ولی دیگه صندلی داغه دیگه)
۴- اسم سه تا معلم محبوبت
۵- اسم سه تا استاد محبوبت
۶- چرا این همه زوم شده رو قضیه ازدواج؟ به نظر خودتم این همه مهمه؟؟

پاسخ :

سلام.
ممنون نیروانا جان.

1. والا نمی دونم اینو میشه خاطره بامزه حساب کرد یا نه. یه بار دوران لیسانس، من و دو تا دوست صمیمیم کنفرانس داشتیم بعد من و یکیشون رفتیم پشت میز استاد ایستادیم. اون یکی دوستمون گفت من وقتی نوبتم شد میام پشت میز و چه کاریه از الان بیام. بعد استاد فکر کرد فقط ما دو تاییم گفت امروز دو تا دانشجوی خیلی خوبمون کنفرانس دارن. دوستمون تا اینو شنید با یه حالت اعتراض آمیز بامزه ای بلند شد اومد ردیف اول، دقیقا جلوی من نشست گفت منم هستم. همه خندیدن ولی من از اون وقتاییم بود که الکی خنده م بند نمی اومد! هر جوری بود خنده م رو تموم کردم و کنفرانسم رو شروع. دوستم هم زل زده بود به من و من می دونستم نگاش کنم خنده م می گیره. تند تند داشتم کنفرانس می دادم که زود تموم شه برم بیرون یه دل سیر بخندم که یه دفعه یه کلمه رو جا به جا گفتم و دوباره همه خندیدن. ولی خودم دیگه نتونستم خودمو جمع می کردم! هر چی کلاس منتظر بود آروم بشم نمی شدم و فقط می خندیدم. دو سه بار کلاس دوباره خندید. بعد کم کم نگاههای عاقل اندر سفیه شروع شد. دیگه خلاصه استاد شروع کرد یه کم برای بچه ها حرف زد تا من از مرکزیت توجه در بیام و خودمو جمع کنم. ادامه اون کنفرانس رو به زور دادم. =/

2. دو تا کلاس داشتم با دو عنوان متفاوت، یکی 8-10 و یکی 10-12. اکثر دانشجوهای این دو تا کلاس مشترک بودن. کلاس 8-10 رو می رفتم همه دانشجوها حاضر بودن و خیلی هم کلاس رو دوست داشتن و چون ترم آخر بودن با هم خودمونی شده بودیم و سر کلاس حسابی بهشون خوش می گذشت. بعد ساعت ده می رفتم سر کلاس بعدی، می دیدم فقط اون دانشجوهایی هستن که 8-10 با من کلاس ندارن و اونایی که 8-10 سر کلاس بودن هیچ کدوم نیستن. برام عجیب بود. می گفتم آخه چه جوریه که همشون ساعت 8 که آدم دلش خواب می خواد خودشون رو می رسونن دانشگاه بعد ساعت ده هم دانشگاه هستن (می دونستم که ساعت 1 هم کلاس دارن و نرفته ن خونه) با منم که خیلی خوبن پس چرا کلاس ساعت ده رو نمیان. دو جلسه همین جوری گذشت. جلسه سوم، تو کلاس ساعت 8 ازشون پرسیدم بچه ها جریان چیه کلاس ساعت ده رو نمیان؟! اونام کلی تعجب کردن که ما ده کلاس نداریم. نهایتا معلوم شد اینا فقط به این دلیل که استاد دو تا درس یکیه، فکر کرده بودن این دو تا درس (با دو عنوان متفاوت) یکیه و کلاسشون تو یه تایم برگزار میشه و ده تا دوازده دیگه کلاس ندارن!!! =/

3. یه مراجع دارم یه پسر کلاس سومی که به شدت پرخاشگری. همون جلسه اول نشست کلی دعواهاش رو برام تعریف کرد. بعدم گفت منو زوری آوردن اینجا. من خودم بلدم مشکلم رو حل کنم و دیگه نمیام. به مامانش کلی راهکار یاد دادم که بچه رو ترغیب کنه بیاره. جلسه بعد دیدم اومد و اتفاقا خیلی هم همکاری کرد. بعد که رفتن منشی مرکز گفت چه قدر این پسره مشتاق بود بیاد تو و هی می گفت کی نوبت من میشه و همه ش چشمش به در بود که مراجع قبلی بیاد بیرون. جلسه بعد از مامانش پرسیدم راضی شده جلسات رو ادامه بده. گفت والا من از هیچ کدوم از راهکارهاتون استفاده نکردم. اینم که مدام میگه من دیگه نمیام. ولی صبح روز مراجعه که میشه زودتر از همیشه بلند میشه و بدون حرص دادن تند تند کارهاش رو می کنه و نیم ساعت زودتر هی اصرار می کنه پاشو بریم پاشو بریم... در حالی که هر جای دیگه بخوایم بریم، تا یه دعوای بزرگ راه نندازیم حاضر نیست آماده شه بریم! البته الان ازش بپرسی باز میگه نمی خوام بیاما! =)

4. معلم کلاس چهارم دبستان خانم کاظمی. معلم تاریخ -جغرافی سوم راهنمایی خانم نصر (که اصلا عشق دوران نوجوانیم بود)- معلم آرایه های ادبی سوم دبیرستان خانم مَغومی

5. اساتید رو ترجیح میدم اسم کوچیک بگم که شناسایی نشن یه وقت! : فریدون. محمدرضا. مریم.

6. والا نمی دونم. برای خودمم عجیب بود. به نظر من مهمه ولی نه در این حد. فکر کنم از جوابهایی که به کامنتها دادم هم معلوم باشه. کلا از این که همه چیز در ازدواج دیده بشه خوشم نمیاد.



+ سوالات رو دوست داشتم. =)
فرزاد رفیعیان
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۶:۰۸
سلام
فکر کنم هفت هشت سالی ( شایدم بیشتر) از أشنایی ما میگذره
در آن مدت وبلاگ نویسی و روابط وبلاگی و حتی هنوز هم که این آمد و شد وبلاگی تنها با شما ادامه داره از میان أنهمه دوست بیشترین عدم آشنایی من با شما بوده اطلاعات من در حد خانم دکتر اصفهانی هست همین!

یجورایی احساس شبح بودن به من دست میده 
با کسی  که ده سال است میخونم اما نمیدونم کیه؟
این دایره عدم درز حتی یک تصویر ساده شخصی از کجا نشات میگیره؟
خیلی مذهبی هستید؟
یا نه فکر میکنید حتی یک عکس اداری در فضای مجازی هم میتونه درد سر ساز 
باشد 
حتی برای یک فرد تحصیلکرده در سطح دکترا؟

پاسخ :

سلام.

چه قدر کامنتتون برام جالب بود. اصلا فکر نمی کردم این مسائل براتون مهم باشه! آخه شما هیچ وقت در این حدود ده سال هیچ سوالی از من نپرسیدید یا من یادم نمیاد پرسیده باشید. صحبتهای ما همیشه یا در مورد شعرهامون بود یا همون شوخی های مربوط به تبریک گفتن و  شیرینی خواستن و...

من شبحم ؟! =))))) 

من مذهبی هستم ولی نه «خیلی» (به اون معنی که مثلا عکس نذاشتنم در پروفایل تلگرام یا در وبلاگ، به دلایل مذهبی باشه). فقط لزومی نمی بینم این جور جاها عکسی از خودم منتشر کنم. مخصوصا جایی که امکان دانلود عکس توسط بقیه وجود داره. چون عکس رو (حتی عکس ساده پرسنلی) یه چیز شخصی می دونم و به نظرم دلیلی نداره کسی جز خودم و افرادی که بهم نزدیکن، مثل خانواده و برخی از دوستان و... (یا مثلا محل کارم و جاهای دیگه ای که عکس لازمه) عکسی از من داشته باشن. 
مینا
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۵:۱۶

 

یاد یه ماجرایی افتادم. نمی دونم شما مجموعه دورهمی رو تماشا می کردی یانه.

یه قسمتی مهران مدیری یک بازیگر خانم (نرگس محمدی) دعوت کرده بود و ازش پرسید ک چرا ازدواج نکردی. اون خانم هم گفت چون خواستگار هیچی ندارم. و در ادامه گفت قبل از بازیگر معروف شدنم کلی خواستگار داشتم ولی نمی دونم چی شد که تا یهویی معروف شدم، همه خواستگارهام رفتند....

اتفاقا دقیقا یه هفته بعد از این ماجرا با یکی از همکاراش ازدواج کرد (فکر کنم علی اوجی بود). علی اوجی توی یه مصاحبه گفته بود من خیلی وقت بود ک خانم محمدی رو دوست داشتم اما فکر نمی کردم ک به من جواب مثبت بده واسه همین هم ازش خواستگاری نمی کردم. تا اینکه  مصاحبه دورهمی رو دیدم.

 

الان دیدم شما در پاسخ به یکی از کامنت ها نوشتی که برای ازدواج، بخاطر دکتر یا استاد دانشگاه بودن تون نگاه از بالا به پایین به سایر مشاغل و افراد ندارین و این موضوع توی ازدواج واستون اهمیتی نداره.  من مطمئنم که صدردرصد این حرف شما درسته.

اما متاسفانه ممکنه تصوری که خیلی وقت ها افراد از شما داشته باشن، دقیقا برعکس این مساله باشه و این باعث بشه ک بعضی وقت ها پیش قدم نشن.

واسه همین هم هست که گفتم، بعضی وقت ها خیلی مهمه اینکه دیگران در مورد ادم چی فکر میکنن.

پاسخ :

آره ماجرای ازدواج نرگس محمدی رو شنیده بودم. ماجرای جالبی هم هست. 

درسته مینا جان. خیلیها چنین تصوری در مورد من دارن. فقط هم به این دلیل که دکترم و استاد دانشگاه. ولی واقعا برام مهم نیس. من مسوول تفکر دیگران نیستم و دلیلی نمی بینم بخوام نظرشون رو عوض کنم. 
مینا
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۵:۰۵

1- خیلی عجیبه. اینطوری که من حساب کردم شما باید توی همون بازه سنی باشین،حداکثر 2 سال کمتر یا بیشتر از اونی که من گفتم.  کسی ک شاگرد اول بوده و مقاطع تحصیلی اش رو پیش سرهم تمام کرده، نمی تونه الان بیشتر از 32 داشته باشه.

2- اکی مشکلی نیست.

3- ببخشید عزیزم، فکر کنم تقصیر از منه که نتونستم منظورم رو خوب بیان کنم.

بذار یه طور دیگه بگم.

به نظرمن، دلیل اصلی عدم ازدواج، این بوده که تا کنون "مورد مناسبی"  مطابق با معیارهای شما بهت پیشنهاد نداده وگرنه اصلا منظورم این نیست که شما خواستگار نداشتین.

من معتقدم که اگه مورد مناسبی حتی شب قبل از ازمون جامع هم بههتون پیشنهاد میداد، شما پیشنهادش رو رد نمی کردین. چرا؟ چون کسی که عاشقانه شما رو دوست داشته باشه و از لحاظ فکری به انسان نزدیک باشه و ارزشهای انسان رو درک کنه، نه تنها باعث عقب افتادگی از درس و دانشگاه نمی شه، بلکه میتونه تبدیل ب بهترین مشوق و همراه انسان در مسیر پیشرفت زندگی بشه. از این موردها زیاد دیدم که میگم ها.

ازدواج با کسی که کاملا سختی و اهمیت ازمون جامع رو درک میکنه، کمک ت می کنه که محیط اروم تر وساکت تر واسه مطالعه داشته باشی. کارهای خونه رو انجام میده که بیشتر ب درست برسی، دقیقا جز ایجاد روحیه و انگیزه، چه مساله و مشکل دیگه ای واست ایجاد میکنه؟

اما خوب اره، ازدواج کردن با ادمی که فاز فکری اش کاملا متفاوت هست (هرچند انسان خوبی باشه) مشکلات خاص خودش رو داره و دقیقا ممکنه باعث عقب افتادگی از درس و پیشرفت بشه.

پس بیین، مشکل اصلی درس و تحصیلات نیست بلکه این ها بهانه است. مشکل اصلی نبودن  پیشنهاد "شخصی مناسب"  هست که بهت پیشنهاد ازدواج می ده.

 

اتفاقا ما توی محیطی زندگی میکنیم ک سالم ترین نوع رابطه با جنس مخالف توش وجود داره. قبول دارم که توی دانشگاه هم خیلی مسائل هست و من هم منکرشون نیستم، اما صحبتم این که نسبت به سایر محیط ها ی بیرون و حتی دانشگاه های ازاد و غیرانتفاعی، محیط دانشگاه ما خیلی سالم تر و بهتر هست.

و به شدت هم معتقدم که اقایون زیادی هستند که اکثر معیارهای مورد نظر ما رو برای ازدواج دارند و از این گذشته، ان ها هم دنبال دخترهایی مثل ما، برای ازدواج می گرددن. اما چرا هیچ کدوم از اون ها تا کنون به شما پیشنهاد ازدواج ندادن؟ 

این دقیقا همون نکته ای بود که می خواستم بهش اشاره کنم.

من فکر میکنم علت واقعی اش در نوع برخورد با اطرافیان هست. خیلی از افراد دورو برمون، ما رو به عنوان انسان های زحمت کش، صادق و فهمیده و ... قبول دارن، اما نمی تونن برای مون نقش شبیه همسر یا معشوقه تصور کنن. چرا؟ شاید بخاطر اینکه خیلی وقت ها ما سعی می کنیم احساسات ترس و نگرانی وغصه خوردن مون را از دید اقایون پنهان کنیم و اقایون فکر میکنن که نمی تونن جلوی ما سوپرمن باشن.

شاید هم دلیل اش این نباشه ولی دلیل واقعی اش رو  واقعا خودم هم نمی دونم. شما که روانشناسی باید جواب بدی.

اینجا مهم نیست که واقعا شما چطور انسانی هست  و بلکه مهم این هست توی چشم بقیه به چه صورتی نمود پیدا می کنی. و برخلاف خیلی ها، من فکر میکنم اینجا مهم میشه که دیگران در موردت چی فکر میکنن.

نتیجه این مساله چی می شه.

بسیاری از موردهای مناسبی که دنبال همسر با ویژگی هایی شبیه شما هست، بهتون پیشنهاد ازدواج نمی دن.

از طرفی، بسیاری از پسرها هم که دنبال کسی شبیه شما میگردنن، موفق نمی شن و با کس دیگه ای ازدواج می کنن که درحالت خوش بینانه ازدواج پرتنشی خواهند داشت.

یعنی این مساله برنده نداره. هم اون دختری که بهش پیشنهاد نمی شه و هم اون پسری که مورد مناسب اش رو نمیتونه پیدا کنه، هر دو ضرر می کنن.

 

پس بازهم دلیل ازدواج نکردن، نبود پیشنهاد از طرف مورد مناسب هست.

نگو این مساله اصلا برای من مهم نیست که تا الان ازدواج نکردم. یا اینکه اصلا مهم نیست که اگه تا ابد ازدواج نکنم.

من فکر میکنم که هر انسان  که روح و  روان سالمی داره، نیاز داره که هم از جنس مخالف اش عشق دریافت کنه و هم بهش عشق بورزه (منظورم جنس مخالف پدر و برادر نیست) و انسان فقط برای یه مدت موقت می تونه نیازشون سرکوب کنه بدون اینکه دچار عوارضی بشه. همه ما انسان ها نیازمند دریافت عشق از جنس مخالف هستیم  و توی ایران، تنها راه دریافت عشق از جنس مخالف، ازدواج هست.

 

4- اره عزیزم، من همون مینا هستم. فراموش کرده بودم قبلا با چه اسمی کامنت می ذاشتم.

 

 

پاسخ :

1. فکر کنم قبلا یه بار در وبلاگم گفته بودم که بین دو تا از مقاطع تحصیلیم کمی فاصله افتاد؛ چون درگیر مشکلاتی بودم و کنکور ندادم.

3. مینا جان به نظرم الان تا حد زیادی حرفت با کامنت قبلی فرق کرد. تو کامنت قبلی در مورد این که کسی نبوده که اون قدر عاشق شده باشه که خودش رو به آب و آتیش بزنه تا احساسات منو تحریک کنه نوشته بودی و خودت گفتی منظورت خواستگار و پیشنهاد دوستی نیست. ولی الان داری به پشنهاد نداشتن از طرف فردی که مطابق با معیارهای من باشه حرف می زنی. خب من خودمم در جوابم به کامنت قبلیت به این موضوع اشاره کردم و گفتم که: 

«این رو هم می دونم که اون زمانهایی که می گفتم (مثلا) بعد از قبولی دکتری یا بعد از آزمون جامع، ازدواج می کنم، اگه کسی رو پیدا می کردم که کاملا مطابق معیارهای من بود، به شدت دچار ترس و تردید می شدم: از یک طرف واقعا نمی خواستم ازدواج کنم و از طرف دیگه می ترسیدم که نکنه زمانی پشیمون بشم (من همیشه موقع تصمیم گیری در هر چیزی، سعی می کنم همه جوانب رو بسنجم؛ از جمله این که ایا ممکنه این تصمیم در این آینده و با تغییر شرایط فعلیم، باعث پشیمونی من بشه؟!). به خاطر همین همیشه ته دلم می گفتم کاش چنین فردی پیدا نشه!»

تفاوت حرف فعلی تو با جواب من در کامنت قبلیت در اینه که تو با اطمینان میگی اگر چنین کسی پیدا می شد من حتما ازدواج می کردم و من میگم می دونم به شدت دچار سردرگمی می شدم ولی اصلا و ابدا نمی تونم با اطمینان بگم نهایتا چه تصمیمی می گرفتم. یعنی درسته که من با فرد مناسبی مواجه نشدم ولی تضمینی وجود نداره که بشه گفت اگر می شدم قبولش می کردم (حالا بماند که از نظر بعضی از آشناها: "شارمین کیس مناسب داره ولی معلوم نیس دنبال چیه که جواب منفی میده!!!" =/ )!

نکته دیگه این که به نظر من یه مرد هر چه قدر هم خوب و همراه باشه، باز نمی تونه شرایط رو طوری فراهم کنه که همسرش بدون دغدغه و به راحتی ادامه تحصیل بده. به هر حال یه جاهایی شدنی نیست؛ بدتر از همه وقتی که بچه ای هم در کار بشه (مگه یه زوج تا کی می تونن بچه دار نشن؟ مخصوصا اگه دو نفر یا یه نفرشون مث من عاشق بچه باشه و بچه داشتن جزء معدود مواردی باشه که ممکنه به ازدواج ترغیبش کنه). حالا همسر رو میشه یه کاریش کرد! بالاخره وقتی مردی با کسی در شرایط من ازدواج می کنه از اول می دونه که زندگیش با زندگی مردی که همسرش خانه داره خیلی فرق داره و با آگاهی از این موضوع و پذیرش اون، وارد زندگی میشه. ولی اون طفل معصومی که وارد این زندگی میشه سرشار از نیاز به توجه و حمایت و نگهداری بی دریغه. و درس خوندن و شاغل بودن حداقل در سالهای اول زندگی کودک، باعث کم گذاشتن برای بچه میشه. یه سری چیزها هست که هیچ کس (حتی پدر) نمی تونه به بچه بده و فقط و فقط به مادر بستگی داره. من اگه ازدواج می کردم قطعا نمی تونستم از بچه داشتن چشم بپوشم (حتی به مدت چند سال) و به طور یقین نمی تونستم و نمی خواستم به خاطر درس و کارم از بچه کم بذارم. 

پس اگرچه رد نمی کنم که نبود فرد مناسب بی تاثیر نیست، ولی تاکید می کنم که دلیل اصلی نیست. دلیل اصلی همون درس خوندنه. من حتی (فکر می کنم ) حدودا تا زمان کارشناسی ارشد، غالبا بدون این که بپرسم طرف کیه و چی کاره س، جواب رد می دادم. چون به ازدواج فکر نمی کردم و دلم نمی خواست مواجهه با فرد مناسب، منو متزلزل کنه.


مورد بعدی این که من برخلاف تو فکر نمی کنم تعداد پسرهایی که مناسب من هستن خیلی زیاد باشه (اصلا اگه باشه =)   )


البته بازم میگم این حرفتم قبول دارم که خیلی وقتها، نوع رفتار من به پسرهای دور و برم این طور القا می کنه که حق ندارن بهم نزدیک بشن یا پیشنهادی بدن (هر چند شاید در خیلی از موارد، چنین چیزی مد نظر من نباشه). این چیزیه که همیشه دوستای نزدیکم بهم می گفتن و میگن. ولی خودم بیشتر از هر چیز فکر می کنم علتش اینه که هیچ وقت ازدواج کردن یا جذب جنس مخالف یا پیدا کردن همسر دغدغه ذهن من نبوده و مثلا ممکنه ساعتها نشسته باشم با پسر مجردی که همکارمه حرف زده باشم و یه صدم ثانیه هم به عنوان مردی که ممکنه بتونه منو خوشبخت کنه و باید نظرش رو جلب کنم بهش نگاه نکرده باشم و اصلا این طور مسائل برام مطرح نباشه! نه این که بخوام ادعا کنم وقتی با همکار آقا حرف می زنم برام هیچ فرقی با همکار خانم نداره. واقعا فرق داره. ولی نگاه من به مردهای مجرد دور و برم نگاه به افرادی که می تونن کیس های مناسبی باشن یا نباشن نیست.

در مورد بند آخر کامنتت باهات موافقم و اصلا نمی خوام بگم و تا الان هم نگفتم ازدواج برام مهم نیست. از اول گفتم هیچ وقت برام اولویت نبوده و هنوز هم نیست. اولویت نبودن یک چیز با مهم نبودنش فرق داره. وقتی چیزی برات اولویت باشه همه ی تلاشت رو براش می کنی. من چون ازدواج برام اولویت نبوده هیچ وقت به این فکر نکردم که مثلا ببینم کدوم رفتارم باعث شده پسرها در این بُعد ازم فاصله بگیرن یا پیشنهاد مناسب نداشته باشم برم اون رفتار رو اصلاح کنم تا موقعیت ازدواج برام فراهم بشه! چون اولویت من درسم بوده و بنابراین درس خوندن اولین گزینه ای بوده که ذهنم درگیرش بوده و فقط در نبود این گزینه، ممکنه به موارد دیگه فکر کنم نه در حضورش!

ازدواج کردن مهمه (خیلی هم مهمه) ولی نه اون قدر که من بخوام برای رسیدن بهش وقت بذارم و برنامه ریزی کنم و فکرم رو درگیرش کنم.
ازدواج مهمه و اگه ازدواج خوبی باشه قطعا بهتر از یه مجردی خوبه، ولی به هر حال هر ازدواجی هم سختی های خاص خودش رو داره و نمیشه گفت خروج از تجرد و ورود به تاهل تغییر خیلی خاصی برات به وجود میاره (در واقع آدمی که از درون احساس خوشبختی نداشته باشه و نتونه از تنهایی هاش لذت ببره، قطعا با حضور فرد دیگه و متاهل شدن هم نمی تونه خوشبختی رو لمس کنه و از بودن در کنار فرد دیگه هم هیچ لذتی نمی بره).
ازدواج خیلی مهمه ولی به نظر من نباید این قدر بزرگش کرد. مجرد موندن قطعا در جامعه ما با مشکلات و سختی هایی همراهه. ولی آخر دنیا نیست و حتی میشه در دنیای مجردی از زندگی کردن لذت برد.
هدف من اصلا و ابدا زیر سوال بردن ازدواج و ترویج مجردی نیست مینا. من به قشنگیهایی که ازدواج می تونه برای زندگی آدم به ارمغان بیاره بی اعتقاد نیستم، ولی فکر نمی کنم بدون ازدواج دنیا به آخر برسه و هیچ لذت و خوشی در کار نباشه و همه چیز طعم حسرت و تنهایی بده. البته بستگی به روحیات آدما و نوع نگاهشون به زندگی داره.


دخترمعمولی
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۱:۰۹
تولدت مبارک :)
میگم خیلی بده آدم بلد نباشه سوال بپرسه؟ :/!!
من واقعا هرچی فکر می کنم سوالی به ذهنم نمی رسه.
الان یه دونه به زور تولید کرده ام :D:
اگه خودتو بذاری جای خواننده های وبلاگت و بخوای بر اساس نوشته هات خودتو توصیف کنی (و نه اون چیزی که خودت از خودت میدونی)، با ده تا کلمه (حداقل ۵ تاش باید صفت باشه، نه اینکه یه جمله بسازی که ده تا کلمه باشه :D) چطور خودتو توصیف می کنی؟

حالا اگه خود واقعیتو تو ده کلمه بگی (اعم از چیزایی که خواننده ها متوجه شده ان و نشده ان)، چی میگی؟

پاسخ :

مرسی عزیزم. =)

اتفاقا خیلی از سوالهات خوشم اومد؛ هر چند جواب دادن به اولی یه کم سخته.

فکر می کنم از نظر خواننده هایی که من رو فقط در دنیای مجازی می شناسن این ده تا ویژگی رو داشته باشم:
1. بچه درسخون!
2. اخلاقی          
3. یه کم رسمی               
4. شوخ                   
5. مهربون                
6. آروم          
7. مذهبی           
8. خودسانسورگر (مخصوصا از نظر احساسی)!             
9. پاستوریزه             
10. احترام گذارنده! 


خود واقعیم از نظر خودم این ویژگیها رو داره:
1. پرتلاش              
2. مهربون              
3. ساده (هم به معنی اهل تجملات نبودن هم به معنی صداقتی بودن!)                
4. هدفمند              
5. غالبا مقرراتی و حتی گاهی کمی یا بیشتر از کمی سختگیر   
6. عاشق تقریبا همه آدمها (مخصوصا بچه ها) و چیزها! و عاشق کمک به دیگران      
7. کمال طلب و گاها ایده آلیست
8. ترکیب احساساتی و منطقی (همراه با تلاش برای غلبه منطق بر احساسات!)                
9. آروم               
10. علاقمند به رشد و تغییر

مهسا
۲۱ تیر ۹۸ , ۱۰:۳۳
سلام.
سوالات من.
1- شما احتمالاالان باید بین 30-32 سال داشته باشید. درسته؟
2- چندتا خواهر و برادرهستید؟ از شما کوچکتر یا بزرگترند؟ متاهل یا مجردن؟
3- اجازه هست ک من پام رو توی کفش شما کنم ؟
 من فکر میکنم که علت واقعی مجرد موندن شما تا این سن بالا، اولویت دادن درس و دانشگاه به ازدواج و تشکیل خانواده نبوده. بلکه علت اش این بوده که تا به حال هیچ مردی پیدا نشده که بتونه توی شما حس عاشق شدن رو ایجاد کنه. می دونم خواستگار و پیشنهاد دوستی احتمالا زیاد داشتین. اما حتما متوجه شدین که منظور من از حس عاشق شدن، اینها نیست.
از این گذشته با توجه به اینکه شما نزدیک به 12 سال در محیط دانشگاه درس خوندین و اینکه کسی با مشخصات فوق توی این 12 سال واسه تون پیدا نشده، کمی غیرطبیعی هست. من فکر مکینم علت اش توی رفتارهای شما با اطرافیان تون خلاصه می شه.
از دیدیک هم دانشکده ای، شما همیشه طوری رفتار کردین که تونیستید به خوبی نقش یک دانشجوی خوب، یک محقق خوب، یک معلم خوب و یک دوست خوب و یک انسان مفید و با اخلاق را در محیط دانشگاه ایفا کنید اما نقش یک معشوقه و همسر خوب، نه.
واسه همین هم هست که تاحالا پسری پیدا نشده که واسه اینکه تو رو عاشق خودش کنه، خودش رو به آب و آتیش بزنه و همه کار بکنه تا بالاخره بتونه حس عاشق توی دلت روشن کنه. 

پاسخ :

سلام مهسا جان.
1. خیر =)
2. سوال در مورد خودم بپرسید جواب میدم نه خانواده م =)
3. من با نظرت موافق نیستم. البته حق داری این طور فکر کنی چون با روحیات و شخصیت من چندان آشنا نیستی. نگاه من به ازدواج بیشتر از هر چیز یه نگاه عقلانی و منطقیه تا احساسی و عاشقانه. به خاطر همین برای این که به کسی علاقمند بشم، نیازی نیست خودش رو به آب و آتیش بزنه! بلکه کافیه معیارهایی رو که برای من مهمه در خودش داشته باشه؛ همین! حتی این طور بهت بگم کسی که خودش رو برای جلب توجه و علاقه کسی به آب و آتیش بزنه از نظر من به لحاظ شخصیتیه فرد قابل قبولی نیست (یعنی فکر می کنم احتمالا کمبودهایی در درونش هست که این کار رو می کنه و آدم منطقی و عاقلی نیست)؛ مگر این که در سن نوجوانی باشه. وگرنه فرد بالغی که شخصیت پخته ای داشته باشه، می تونه هیجاناتش رو مدیریت کنه و به ارزیابی درستشون بر اساس موقعیت بپردازه. در واقع کسی که خودش رو به آب و آتیش بزنه که نظر منو جلب کنه، تنها نتیجه ای که به دست میاره اینه که از چشمم می افته. 
از طرف دیگه، باید بگم اتفاقا 3-4 نفری بودن که بهم، ابراز علاقه کرده ن و البته با توجه به شخصیتی که از من می شناختن، همه شون از طریق واسطه بوده. من دوست ندارم این مسائل رو زیاد باز کنم و مثلا بیام توضیح بدم که فلانی چند سال به پای من نشست و از این حرفها! ولی در همین حد بگم که هر کدوم به سبک خودشون و متناسب با شخصیتشون تلاششون رو کردن (نه این که خودشون رو به آب و آتیش بزنن) ولی چون تناسبی با من نداشتن نتونستن نظرم رو تغییر بدن (دقیقا به همون دلیل که گفتم به نظر من باید با کسی ازدواج کرد که با هم تناسب دارید نه کسی که عاشقتونه!)
البته این چیزهایی که نوشته م به این معنی نیست که بخوام نظر شما رو کامل رو رد کنم. من این رو می دونم و قبول دارم که نگاه خیلی از پسرهای هم دانشکده ای و همکار به من دقیقا همین چیزیه که تو میگی. ولی این رو نمی پذیرم که دلیل ازدواج نکردن من اینه. 
این رو هم می دونم که اون زمانهایی که می گفتم (مثلا) بعد از قبولی دکتری یا بعد از آزمون جامع، ازدواج می کنم، اگه کسی رو پیدا می کردم که کاملا مطابق معیارهای من بود، به شدت دچار ترس و تردید می شدم: از یک طرف واقعا نمی خواستم ازدواج کنم و از طرف دیگه می ترسیدم که نکنه زمانی پشیمون بشم (من همیشه موقع تصمیم گیری در هر چیزی، سعی می کنم همه جوانب رو بسنجم؛ از جمله این که ایا ممکنه این تصمیم در این آینده و با تغییر شرایط فعلیم، باعث پشیمونی من بشه؟!). به خاطر همین همیشه ته دلم می گفتم کاش چنین فردی پیدا نشه! =/
بنابراین در واقع می تونم از یه طرف بگم این که درس خوندن برای من مهم تر از ازدواج بود باعث شد ازدواج نکنم نه این که ازدواج کردن برام هیچ اهمیتی نداشته باشه و از طرف دیگه بگم شاید چیزهایی که تو میگی، البته با کمی تغییر، در ازدواج نکردنم تاثیر داشته باشه، ولی دلیل اصلیش نبوده.


+ چه قدر کامنتهای شما منو یاد کسی می ندازه که مدتی برام با اسم مینا کامنت می ذاشت. حس می کنم همون فرد هستی و الان با نام متفاوتی کامنت می ذاری
ا مید
۲۱ تیر ۹۸ , ۰۰:۰۵
سلام
تولدتون مبارک. زندگی پر از سلامتی و شادی و موفقیت داشته باشید
امیدوارم وزنه مرگ به اون سنگینی نباشه که وجودمون رو ممتنع کنه

تحصیلات و کارتون چقدر توی مجرد موندنتون تاثیر داره؟

پاسخ :

سلام.
ممنون. همچنین شما.
ان شالله که نیست!

راستش رو بخواید  همیشه ازدواج رو به بعد از تموم شدن یه مرحله از مراحل تحصیلیم موکول می کردم: بعد از قبولی دانشگاه... بعد از لیسانس... بعد از قبولی ارشد... بعد از دفاع از پایان نامه... بعد از قبولی دکتری... بعد از آزمون جامع و.... واقعیت اینه که ازدواج هیچ وقت جزء اولویتهای اصلی زندگیم نبوده و درس خوندن همیشه برام مهم تر بوده. البته یه دلیلش هم اینه که می دونستم یه خانم در حال تحصیل و شاغل لازمه از بعضی چیزهای زندگی متاهلیش بزنه تا به درس و کارش به خوبی برسه و من آدم نصف و نیمه و بی کیفیت یا با کیفیت پایین انجام دادن یه کار نیستم. به خاطر همین ترجیح دادم به اون بعدی که برام جذاب تره برسم و باکیفیت انجامش بدم.
البته شغل من طوری نیس که بگم در مجرد بودنم تاثیری داشته (برخلاف تحصیلات که داشته). ولی وقتی درسم تموم شد، زندگیم کاملا شکل گرفته بود و حس کردم دیگه جایی برای ورود یه فرد جدید وجود نداره و زندگیم رو این طوری که هست دوست دارم و زیاد دلم نمیخواد به ساختار و ترکیبش دست بزنم.
اینم اضافه کنم اگه منظور از سوالتون اینه که آیا من به خاطر دکتر بودنم یا استاد دانشگاه بودنم به کسایی که سطح تحصیلات یا موقعیت شغلی پایین تر از خودم داشتن نگاه منفی داشته م و همین باعث مجرد موندنم شده باید بگم که جواب منفیه و نگاه من به آدمها اصلا این طور نبوده و نیست.
فرزاد رفیعیان
۲۰ تیر ۹۸ , ۲۳:۵۷
سلام خانم دکتر
تولدتو ن مبارک 
چرا هیچکی سوال نپرسید 
انگار صندلی خیلی داغ نبوده
البته شمام که همش سانسور
خب دیگه چی بپرسم
جواب نمیدین میدونم

پاسخ :

سلام.
ممنون.🙏
کم پرسیدن. خودمم انتظار یه عالمه سوال خفن داشتم.
من که به همه سوالا جواب دادم. شما بپرسید؛ اگه من چیزی رو سانسور کردم... 
جواب میدم واقعا. بپرسید😊
خودت باش
۲۰ تیر ۹۸ , ۲۲:۱۱
تولد تولد تولدت مبارک🎉🎁🎈🎂
به پاس همین تولو با دوستان تا پاسی از شب بیرون بودی?!?

پاسخ :

مرررررررررسی عزیزم😍😍😍😍

آره. نصف شب رسیدم خونه😊 جات خالی خیلی بهمون خوش گذشت. 
الی
۲۰ تیر ۹۸ , ۲۱:۳۵
سلام شارمین جانم...
خیلی خیلی خیلی مبارک باشه تولدت دختر نازنین😍
الهی که قشنگترین روزهای عمرت رو از این بعد و در اوج ارامش و سلامتی داشته باشی🌹🌹🌹🌹💖💖💖💖

پاسخ :

سلام الی عزیزم.
ممنونم رفیق جان.😍
الهی آرزوهای قشنگت ضربدر هزار بشه و به زندگی خودت، همسرت و پارسا کوچولو برگرده عزیزم. مرسی مهربونم💖💖💖💖
دوست
۲۰ تیر ۹۸ , ۲۰:۲۷
هستی ات در این روز مبارک باد
این هستی مایه خیر و برکت باد
این هستی زودتر همتای خود را پیدا باد
تا از این پیوند هستنده های نیک باد

پاسخ :

جان؟!😳
مرسی به هر حال😊

Reyhane R
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۹:۱۹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
تولدت خیلی خیلی مبارک دوست جان...
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
من الان باید برم.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
میرم فک کنم ببینم چه سوالی بپرسم ازت
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
برمیگردم😁😁😁
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹

پاسخ :

به به... چه کامنت پرطراوتی. ممنون ریحانه عزیزم.❤
بیا بپرس. منتظر سوالاتت هستم😅
مهدی
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۸:۳۵
سلام خانم شارمین
تولدتون بسیااااار مبارک باشه. انشالله که سالهایِ سال تو کارت موفق باشی و پیشرفت کنی. تنی سالم و روحی سلامت داشته داشته باشی.
و آماااا سوال ;-)
همیشه یه حس مبهم از عشقی نافرجام تو حرف هات هست درسته؟

پاسخ :

سلام.
ممنونم. مرسی از دعاهای خوبتون. ان شالله صد برابرش به خودتون برگرده.

این رو قبول دارم که خیلی از نوشته هام چنین حسی رو به خواننده ها منتقل می کنه. حتی دوستان نزدیک و صمیمیم تو دنیای واقعی، بهم شک دارن! ولی واقعا چیزی که بشه اسمش رو عشق نافرجام گذاشت تو زندگیم ندارم. یه جاهایی با خودم درگیری دارم ولی فقط درونیه و به طور مشخص مربوط به فرد خاصی نیست. البته همون طور که تو پست مربوط به عید نوروز نوشتم، پارسال برای چند ماه حسی پیش اومد ولی خیلی زود تموم شد.
شنگول العلما
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۶:۵۳
معمولا اسم های این جوری آدم فکر می کنه یک انسان کاملا متجدد که سوره حمد رو تا آخر نمی تونه بخونه. ^_^. 
که شما البته این جوری نیستین و نماز مهمه براتون. ^_^ 

پاسخ :

😂
بله همون اوایل یکی دیگه از دوستان هم یه چیزی مشابه صحبت شما گفت. ^_^
یکی دیگه از دلایلم برای انتخاب این اسم، تک بودنشه!
مریم بانو
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۶:۱۷
تولدتون مبارک.دلتون شاد.

پاسخ :

ممنون مریم جان. زنده باشی.
غ ز ل
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۵:۳۷
زاد روزت نیک شارمین عزیز
الهی همبشه شاد و سلامت باشی
سوال تو ذهن من همیشه راجع به اون چیزی بوده که اینقدر براش عذاب کشیدی و می کشی
ولی نه پرسیدم نه الان انتظار دارم جواب بدی :)
مهربونم خیلی ماهی تو

پاسخ :

ممنون عزیز دلم.
الهی تو هم همیشه شاد و سلامت و پر از آرامش باشی.
ببخشید که نمی تونم بگم. هر چند خودت اونوقدر خوبی که انتظار نداری که بگم. ^_^
تو بیشتر😘
شنگول العلما
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۱:۴۵
سلام 
مبارک باشه. 
معنای شارمین چیه و چرا شارمین 
اسم تولید قضاوت می کنه ^_^ 

پاسخ :

سلام.
سلامت باشید.
شارمین به زبان سانسکریت یعنی فرخنده و خجسته.
اسم واقعیم این نیست. علت انتخابم صرفا این بود که این اسم به دلم نشست! تنها مشکلش اینه که خیلیها فکر میکنن اسم پسره (اسم مشترکه).
چه قضاوتی کردید حالا؟ ^_^
حمیده
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۱:۴۵
چرا و چگونه؟ :)))))
شیرینی‌هایی که طلبکاری رو کی میدی؟
چرا شوهر نمی‌کنی من بیام عروسیت برقصم :((((
چیست؟
است یا هست؟ مسئله اینست.
یا ...؟

دیگه سوالام ته کشید :-""""

پاسخ :

زیرا و اینگونه.
شیرینی هایی که "طلبکارم" رو باید بگیرم نه این که بدم. ^_^
به رقصت مطمئن نیستم. اول تو بیا یه کم برقص اگه پسندیدم حتما😂
همان است.
در جمله اسنادی: است_ در جمله ای که به بودن چیزی اشاده می کنه:هست (مساله رفع شد).
همون...

اگه دوباره سوالی به ذهنت رسید در خدمتم😂
رحیم فلاحتی
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۰:۲۷
بادا بادا مبارک بادا !

همیشه سلامت و برقرار استاد !

پاسخ :

😄 مرررررسی

زنده باشید. همچنین شما
هوپ ...
۲۰ تیر ۹۸ , ۱۰:۲۴
چرا رقم دقیق سن نه؟
تولدتم دوباره مبارک :-)

پاسخ :

رو سنم حساس نیستما. اتفاقا همه جا اعلام می کنم. نمی دونم چرا تو وبلاگم دوست ندارم اعلام عمومی کنم! ولی خیلی از دوستان وبلاگی می دونن. فکر کنم خودتم بدونی.

دوباره ممنون عزیزم^_^
مخ سوخته
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۹:۵۱
سلام
مبارک باشه!
چطور شد که وارد کار روانشناسی کودک شدید؟

و یه سؤال غیر شخصی این که مشاور و روانشناس بالینی و روانشناس کودکان استثنایی دقیقاً چه فرقهایی دارند؟کلیتش را میدونم. توی عمل منظورمه.
و این آیا که روانشناس کودکان استثنایی بعد فقط میتونه با کودکان استثنایی کار کنه؟ و این کودکان استثنایی از چه طیف هایی هستند؟ فقط همون کم توان و نا بینا و... هستند یا مشکلات عادی هم هست

پاسخ :

سلام.
مرسی. سلامت باشید.

خب روان شناسی و کار با کودک از وقتی یادم میاد جزء علاقه هام بوده. به خاطر همین دنبالش کردم.

تفاوت عمده شون همینه که روان شناس بالینی غالبا با مسائل روان شناختی مربوط به بزرگسال سر و کار داره و روان شناس کودکان استثنایی با بچه های خاص سر و کله می زنه. البته خیلی از روان شناسهای بالینی هم با بچه ها کار می کنند هم با بزرگترها. و غالب روان شناسهای کودکان استثنایی با همه بچه ها کار می کنند نه فقط بچه های خاص. 
جدیدا به جای کودکان استثنایی میگن کودکان با نیازهای خاص که البته از نظر مصداق فرقی با استثنایی نداره و هر دو هم شامل بچه های نابغه و تیزهوش میشه و هم بچه های کم توان ذهنی، بچه های دارای اختلال یادگیری، مشکلات هیجانی یا جسمی، اختلال تکلم و...
میرزا مهدی
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۹:۱۲
سلام یه روزی با خودم فکر میکردم پاشم کل ایرانو بگردم و هرچی متولدین روز و ماه و سالِ خودمه پیدا کنم و یه گردهمایی برپا کنم و بگم آهای متولدین فلان روزِ فلان ماهِ فلان سال! چه خبر؟ دماغتون چاقه؟ تو این چهل سال که از عمرمون گذشته؟ هرکدوممون چی شدیم؟ چطوری گذشت و .....
اما نشد. ولی به خاطر شغل پیشینم و شرایط کاریم کم کم یه عده رو پیدا کردم که هم روز و ماه من بودن با اختلاف چند سال اینور و اونور تر. دوستشون دارم و فکر میکنم همه ی ما متولدین 20 تیرِ هر سالی، یه جورایی به هم وصلیم و یه اتفاقِ مشترکی در بین همه ی ماها افتاده و میافته که دوستش داریم و باعث میشه همدیگه رو دوست بداریم.
تولدمون مبارک رفیق

پاسخ :

سلام.
شما دومین ۲۰ تیری هستید که باهاش مواجه میشم (البته هر دو مواجهه مجازی هست!😊). خیلی دلم می خواد یه روز هم کسی رو پیدا کنم که علاوه بر روز و ماه، سال تولدش هم با من یکی باشه.

چقد خوب گفتید. دقیقا همین طوره. یه حس قشنگیه این که کسایی رو پیدا کنی که روز تولدتون... به عنوان خاص ترین روز زندگی.... مشترکه. 

تولدمون به شدت مبارک 🤩

صبا ..
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۴:۵۰
سلام. تولدتون مبارک باشه. 

چه جالب شد که شما هم تیرماهی هستین.

یکی از عزیزترین دوست هام هم متولد 20 تیر هست.

براتون آرزوی سلامتی و شادی دارم :)

پاسخ :

سلام. خیلی ممنون صبا جان.

خیلی حس خوبیه با کسی مواجه بشی که دقیقا یه روز به دنیا اومده باشید. کاش دوستت بلاگر بود با هم آشنا می شدیم😍 به هر حال تولدش مبارک. امیدوارم همیشه با شادی و مهربونی کنار هم باشید.

مرسی. منم متقابلا برات آرزوی سلامتی، شادی، آرامش و عشق دارم
من ...
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۴:۰۸
سلام مبارک باشه‎(:‎
تیرماهی های بیان زیادن یا توی دنبال شونده های من زیادن؟(افکار فاشیستی دارم😁)

پاسخ :

سلام. تشکر عزیزم...

والا منم همیشه از خودم می پرسم تیر ماهیا زیادن یا زیاد سر راه من قرار می گیرن! نصف دوست و آشناها تیرماهی ان😂
کژال ..
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۱:۳۰
سلاممممم
تولدتون مبارککک شارمین جان❤️😍
ایشالا همیشه لباتون خندون باشه و سالم و موفق باشید
و همه ی آرزوهاتون براتون خاطره بشن❤️☀️

پاسخ :

سلام عزیزم😍
یه دنیا ممنون❤
مرسی از دعاهای قشنگت. ان شالله همشون برای خودت هم محقق بشه ک خیلی زود خبرهای خوبی بهمون بدی🤩😍
**هِلِناز **
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۱:۱۰
تفللللدت مبااااارک 
+یه بیوگرافی کوچیک از خودت بده 
سن 
تحصیل 
شغل 
:) 
البته اگر اینها جزء سانسورا نیستن :دی 

پاسخ :

ممنون خانوم دکتر پرانرژی

دهه شصتی ام.
دکتری دارم.
استاد دانشگاهم و مشاور کودک.

به جز رقم دقیق سن بقیه سانسور نبود =)
﴿﴿مریــــــــــــــــــــدا ﴾﴾
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۰:۳۳
عزیزمم تولدت مبارک 
انشالله موفق و سلامت باشی :)

پاسخ :

مررررسی دکتر جان.
تو هم ان شالله همیشه موفق و سلامت و شاد باشی در کنار حضرت آقا =)
مشتاقٌ الیه
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۰:۳۲
سلام.
اولا تبریک :)
دوما ایشالا 120 سالگی
سوما کو کیک تولد؟
چهارما میخواستم تجربه یکی از مشاوره هاتون رو بگذاربد که حس میکنید درش شکست خوردید. 
ببخشید :)

پاسخ :

سلام
اولا ممنون
دوما بازم ممنون
سوما تو عکسه دیگه =)
چهارما: همین هفته پیش یه بچه دبستانی رو به خاطر اختلال یادگیری اوردن پیشم، طفل معصوم به حدی اضطراب داشت که من فکر کردم مشکل هوشی داره که این قدر غیرطبیعی رفتار می کنه! کم کم متوجه شدم به شدت دچار اضطراب و بی انگیزگی و افسردگی و کمبود اعتماد به نفس و درخودماندگیه و متاسفانه موفق نشدم اون ارتباطی که باعث میشه یه بچه علاقمند به ادامه جلسات میشه رو باهاش برقرار کنم و جلساتمون ادامه پیدا نکرد. خب این برای من که معمولا بچه ها با اشتیاق زیاد برای ادامه جلساتشون میان شکست بدی بود. شاید اگه زودتر متوجه سطح اضطرابش شده بودم جور دیگه ای برخورد می کردم و جذب می شد
دُخـتَرکــِ بی نآم :)
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۰:۰۸
سلام مبارک انشالله ک همیشه شادو سلامت باشین😊

پاسخ :

سلام عزیزم.ممنون از محبتت. شما هم ان شالله حال دلت همیشه عالی باشه و از کنکور نتیجه خوبی بگیری =)
حـ . آرمان (استاد بزرگ)
۲۰ تیر ۹۸ , ۰۰:۰۷
سلام
مبارک باشه
تبریک میگم
شاد و تندرست باشید :)

+ همین :)

پاسخ :

سلام.
مرسی
ممنون.
شما هم شاد و تندرست و پر از آرامش باشید همیشه ^_^

+ همینم عالیه =)

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan