کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

روایت فتح ۲

گفتی: "دوستت دارم." نه... دروغ چرا؟ گفتی: "دوستتان داشتم." بین این دو تا زمین تا آسمان فرق است. گفتی: "من از دوازده سال پیش یک وقتهایی دوستتان داشتم." و نگفتی: "تا امسال... تا همین امروز... تا همین الان." و من نفهمیدم این "یک وقتهایی" دقیقا به کدام روزها برمی گردد! 


به لبخندهایی که  فرو می خوردی و نگاههایی که می دزدیدی و "سلام"هایی که از آنها می گریختی یا به لحظه هایی که محو می شدی در خودت و مرا نه می دیدی، نه می شناختی!  به همه قایم باشکهایی که من چشم نمی گذاشتم ولی تو قایم می شدی و خیال پیدا شدن هم نداشتی یا به گرگم به هواهایی که من فرار نمی کردم ولی تو دنبالم بودی؟


نمی دانم... من تو را بلد نبودم... بلد نیستم. و بین این دو تا فرق چندانی نیست... من دوازده سال تمام است که تو را یاد نگرفته ام... تقصیر من نیست؛ خودت معلم خوبی نبودی... نه پیدا کردنت را یادم دادی وقتی که قایم می شدی نه یک جا ایستادنم را وقتی که دنبالم می کردی و نه حتی در همه این دوازده سال، یک بار از آن سی و دو حرف استفاده کردی تا دست کم چیزی بگویی...


آن وقت در شب سیزدهم از سیزدهمین سال، با آن جمله دست و پا شکسته مبهم خاک خورده درب و داغان، که انگار بعد از دوازده سال اسارتِ همراه با مفقود الاثری و گمنامی، تازه کمر صاف کرده و نفسی کشیده است، از راه رسیده ای که کجای دنیای مرا فتح کنی؟!



+ روایت فتح ۱

+ از سری نوشته های الکی پلکی!


  • ادامه مطلب
نازلی
۱۸ فروردين ۹۸ , ۰۰:۲۶
یکی از دوست دااشتنی های وبلاگت اینه که روی یک ریتم یکنواخت موضوعی یا نوشتاری نیست و هربار بازش میکنم فکر نمیکنم با یک سبک و سیاق از پیش تعین شده روبرو هستم
این برای من خیلی جذابه
برقرار باشی دوست جان

پاسخ :

لطف داری عزیزم.😘😘😘
رضا
۱۷ فروردين ۹۸ , ۱۵:۲۹

پست‌های این سبکی‌تون رو به دلیل شیوه و ادبیات نوشتاری و منتقل کردن حسِ نویسنده به خواننده و اثری‌گذاریش، دوست دارم. البته چنین پست‌هایی با اون تصویری که دوست دارید از خودتون نشون بدید(هاردست تو لاو !) در تعارضه!

و البتۀ دوم! این‌که گاهی گیج می‌شی که چقدرش زاییده ذهن نویسنده‌ست و چه درصدی(ولو اندک!) ریشه‌هایی در واقعیت‌هایِ ناگفته داره!

پاسخ :

تصویری که "دوست دارم نشون بدم"؟!😒 اتفاقا کاملا در راستای همون تصویره. حالا تو روایت بعدی که پای هیتلرم وسط کشیده شده متوجه میشید!

 دلم می خواست یه نفر به این موضوع اشاره کنه تا بگم پستهای روایت فتح ریشه در واقعیت دارن ولی اون قدررررر رنگ و لعاب تخیل خوردن که تقریبا هیچی از اون واقعیته نمونده! واقعیتی که میگم هم لزوما مربوط به خودم نمیشه.
حمیده
۱۶ فروردين ۹۸ , ۱۶:۲۰
دیگه دیره، دارم فایل های افشای هویت اصلیت رو درست میکنم :-""""

پاسخ :

که با من هر چه کرد "این" آشنا کرد!😟😉
حمیده
۱۵ فروردين ۹۸ , ۲۳:۳۵
راس میگی چشممون زدی از هم پاشیدیم :( :)))))
دارمش هنوز *_* رو کنم؟ :))))))

پاسخ :

چشمتون نزدم. چوب خدا صدا نداره. همه ش تقصیر اون دو تا ست که شیرینی ندادن. مخصوصا فرزاد.


میدونی که من عاشقتم حمیده؟! همه اون حرفایی ام که الان تو تلگرام زدم به شدت تکذیب می کنم!😅
حمیده
۱۵ فروردين ۹۸ , ۱۱:۲۵
مثلثمون؟ هشتگمون؟ شیب؟ بام؟

پاسخ :

مثلث آتشتون دیگه! تو و فاطمه و فرزاد.
هشتگی که اسکرین شاتش رو گرفتی که اگه من دست از پا خطا کنم استوریش کنی!
شیب و بام رو نمی دونم دیگه =)))))))
غ ز ل
۱۵ فروردين ۹۸ , ۰۰:۵۲
دلم میخواد بلد باشک الکی پلکی بنویسم

پاسخ :

تو الکی پلکی نمی نویسی ولی خیلی خوب می نویسی؛ مخصوصا در مورد گل دخترت
حمیده
۱۴ فروردين ۹۸ , ۱۷:۰۳
مبارکههههه :))))))

دلم تنگ شده بود براش :-"""""

پاسخ :

=)))))


از مثلثتون هم فقط رأسش مونده دیگه. 
راستی اون هشتگ معروفتون چی بود؟! =)))
خودت باش
۱۳ فروردين ۹۸ , ۲۱:۵۷
الکی پلکی هم خیلی قشنگه!!!!

پاسخ :

مرسی. قشنگی از نگاته.

تشویق شدم الکی پلکی نویسی رو ادامه بدم. =)
مهدی
۱۳ فروردين ۹۸ , ۱۶:۲۵
قلم خوبی و داری و الکی پلکی خوب می نویسی
;-)))

پاسخ :

ممنون. لطف دارید.
الکی پلکی نوشتن رو دوست دارم =)
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan