کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

دل به اندام پر از کاه مترسک بستیم!


از اولین روزهای اشتغالم (حدود ۱۰ سال پیش) همیشه معتقد بوده ام که به عنوان یک خانم اجباری برای کار کردن ندارم و نباید به خاطر کار زیاد به خودم فشار بیاورم.


از طرف دیگر همیشه معتقد بوده و هستم که روزی رسان خدا است و هر چه قسمت من باشد، بدون حرص زدن هم برایم جور می شود. 


به خاطر همین هیچ وقت سعی نکردم واحدهای درسی بیشتری بگیرم یا با زیرآب این و ان را زدن در کارم پیشرفت کنم یا در دانشگاهی که دوست نداشته ام و رفت و آمدش سخت یا حقوقش کم بوده بمانم یا با چاپلوسی و زبان بازی نظر روءسا را جلب کنم یا تا دیروقت کلاس داشته باشم یا.... 


اما در ترمی که گذشت، نمی دانم چرا حرص زدم و یک عالم کلاس گرفتم و حتی قبول کردم تا شب کلاس داشته باشم یا روزهای تعطیل برای کلاس اضافه به دانشگاه بروم و حالا مثل آن موجود باوفا پشیمانم و فکر می کنم این همه خستگی و کمتر دیدن خانواده و دوستان و ... به آن حقوق بیشتر از ترمهای قبل نمی ارزد! 


منی که در سخت ترین شرایط جسمی و روحی و کاری هم هرگز نشده بود که سر کلاس یک در صد احساس خستگی کنم  و گذر زمان را حس کنم، ترم پیش گاهی پیش می آمد که از شدت خستگی احساس می کردم اگر یک جمله دیگر درس بدهم جانم در می آید (و البته حفظ ظاهر می کردم و هزار جمله دیگر هم درس می دادم و آب از آب تکان نمی خورد). 


به شدت نگران بودم که این خستگیها، هم کیفیت کارم را پایین بیاورد، هم وجهه ام را خراب کند و هم باعث شود مدیون دانشجوهایم بشوم... 


درست است که پایان ترم، پیامهای پر از تشکر و ابراز احساسات از دانشجوهایم داشتم ولی خودم که می دانم کیفیت کارم به نسبت قبل، چیزی که می باید نبود و همین باعث عذاب وجدانم شده است وبه خودم قول داده ام که دیگر هرگز این همه کلاس و آن هم این قدر فشرده نگیرم تا بلکه مورد رحمت الهی قرار بگیرم! 


+شاعر عنوان: عباس موسوی

+ دقت کرده اید در سه پست بدون رمز اخیر، چه معلم اخلاقی شده ام؟! شما را به تقوای الهی دعوت می کنم! =)))

+ وقتی یادم می آید پارسال این موقعها در چه حالی بودم، دلم می خواهد همین وسط جیغ بکشم!!! =)))

حمیده
۰۷ بهمن ۹۷ , ۲۳:۲۹
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
ناموس منی تو ضعیفه :-""""

*** *** *** **** ** ***** *** **** ****** **** ***** رو برگزیدی، دیگه نزن که منو :( :))**))

پاسخ :

جان؟؟؟؟؟!!!! =/  حمییییده!!!! =))))) منو با یکی دیگه اشتباه گرفتیا =)
حمیده
۰۷ بهمن ۹۷ , ۱۸:۳۶
ببین خودت داری میگی حمید، یعنی اِهِم :-"""" :)))))

بوس بهت ^____^

پاسخ :

تو مگه خودت ناموس نداری؟! =)))


کو اون لنگه دمپایی؟؟؟!!! =))))))
حمیده
۰۵ بهمن ۹۷ , ۱۰:۵۷
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
تایم بدی گفتی اینو، ** ****، خوب شد نبودما :-""""" استغفرالله :-""" :))))))))))))

اون کامنتت رو نمی‌خوام تائید کنم که با کسی شریک شم! انننننقدر که گوشت شد چسبید به تنم! عاشقتم یه دنیا رفیق ترین و مهربون ترین *** **** دنیا ^_____^

پاسخ :

حمید... عزیزم... اینجا خانواده نشسته ها😅😅😅

مال خود خود خودت تنهای تنها؛ گوارای وجودت دوست دوست داشتنی و نازنین خودم..😍😘
حمیده
۰۴ بهمن ۹۷ , ۲۰:۱۳
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
حاج خانوم، *** **** ***** هست. پیشاپیش بوس بهت :*

پاسخ :

حمیده کاش اینجا بودی😍😍😍
رضا
۰۳ بهمن ۹۷ , ۱۶:۲۶

ببین که این مادیات! این مانی! این چرکِ کفِ دست! این علف خرس! چه که بر سر آرمان‌های آدم نمی‌یاره!

آذر ماه که ازتون پرسیدم هفته‌هاست وبلاگ به روز نشده گفتید این ترم واحد زیاد برداشتم، در کنار همۀ این پشیمانی‌ها که در این پست نوشتید، یک ماه پست نذاشتن و از حضور ماها و کامنت‌های گهربارمون محروم بودن، خودش برزگترین خسران نبود آیا!!؟

ژاکلین هم سلام می‌رسونه و می‌گه: خانم دکتر خیلی وقت شعری از خودتون نگذاشتین، امیدوارم به خاطر همین اشتغالات مادی و دنیوی نباشه که در این صورت اگه ما هم بگذریم، تاریخ ادبیات از شما نمی‌گذره!

پاسخ :

آ لاو «مانی»! =)))

بععععله! خسران اصلی همین بود! =)

به ژاکلین سلام ویژه برسونید.
خودت باش
۰۲ بهمن ۹۷ , ۲۱:۵۹
عین این اساتید محترم هیأت علمی شده بوذی که شب و روز ندارن!

پاسخ :

=)))
همه بهم غر میزدن! خونواده... دوست... آشنا...

حمیده
۰۲ بهمن ۹۷ , ۲۰:۱۱
بانو قسمت آخرو بردم رو پرده :-"

پاسخ :

عزیزم خوندم ولی این قسمت رو زیاد نفهمیدم چی شد.
کیت
۰۲ بهمن ۹۷ , ۱۱:۱۸
نمیدونم شاید علاقه زیادت به تدریس باعث شده ولع داشته باشی برای کلاس بیشتر گرفتن نه پول
رمز هم دادی ولی هرچی گشتم پیداش نکردم!ولی روم نشد بازم رمز بخوام، حالا که خودت تعارف زدی ممنون میشم رمزها رو لطف کنی دوباره بفرستی :دی

پاسخ :

اعتراف می کنم فقط بخاطر پول بود! البته فکر می کردم چون خیلی عاشق تدریسم مشکلی پیش نمیاد و می تونم انرژیمو حفظ کنم.

تا وقتی  گلدخترات از آب و گل در بیان و یه کم راحتت بذارن مجازی هر دفعه رمزت میدم گم کنی و دوباره بیای بگیری 😊
غ ز ل
۰۲ بهمن ۹۷ , ۱۱:۰۸
یکوقتایی بد نیست یک بار آدم شرایط متفاوت رو تجربه کنه
این باعث میشه مطمئن تر تصمیم بگیره و عمل کنه
همینقدر که وجدان کاری داری عالیه
نیازی به عذاب وجدان نیست
تو همه تلاشتو کردی :)

پاسخ :

مرسی غزل جان. کامنتت بهم آرامش داد.
آبی
۰۲ بهمن ۹۷ , ۰۱:۰۶
سلام
من به جرات میگم هیچگاه به خاطر کار به خودم فشار نیاورم هیچ گاه .اعتقادی به فشار آوردن برای دستیابی به درآمد بیشتر ندارم لطفی نداره نتیجه اش پشیمانیه من نهایتا تا ساعت 4 کلاس دارم و اصلا تا دیروقت نمی تونم کلاس بردارم شارمین جان روح و جسم آدم اصلا کشش این همه کار کشیدن نداره نشدنیه و اصولا همکارهای مرد از روی ناچار و هزینه بالا مجبورند اینکارو بکنند من و شما که مجبور نیستیم من خسته باشم عمرا نمی تونم تدریس خوبی ارائه بدهم.
من البته با اشکالی رو به رو هستم شب دیر می خوابم(از بچگی این طوری بودم عادت منه) و صبح برای بیدار شدن داستان دارم این موضوع کلاس صبح منو با چالش جدی مواجه کرده یکبار کاملا مسیر دانشگاه اشتباهی رفته بودم از بس خواب داشتم دوران مدرسه و دانشگاه هم صبح ها چالش این مدلی داشتم این مسله کمی کیفیت کارم در صبح اثرگذار بوده هر چند خیلی زود سرحال میشم اما خب . 
یادمه زمانیکه دانشجو بودم کلاس هایی که دیروقت بود باید با استاد کم حوصله و خسته رو به رو می شدم کیفیت کلاس و تدریس بسیار پایین می اومد خستگی استاد به دانشجو هم منتقل میشه حتی خود استادها هم لا به لای حرفهاشون گلایه میکردند که از صبح تا حالا تدریس داشتند و پشیمانی در چهره شون کاملا مشخص بود .
شارمین جان تدریس در درجه اول عشقه این علاقه قلبی نباشه کلا هیچ کیفیتی نداره من معتقدم کسی که دنبال درآمد بالا و پول پرسته بهتره سمت تدریس نیاد پزشکی باید گزینه اش باشه در پستها اخیرتون اتفاقا حقایق نوشتید و به درستی اشاره کردید ریشه یابی کنیم دقیقا ریشه بی کیفیتی و معضلات علمی مملکت ما پول هست چرا ؟؟ به خاطر اینکه یک آدم بخاطر تصور اشتباه از شغلش و بی علاقه بودن حاضره علم بفروشه حاضره روی همه کیفیت خط بطلان بکشه انگیزه برای موفقیت دانشگاهی نداره چون پول پرستی براش ارجحیت بیشتری از عشق به تدریس و پیشرفت علمی مملکت داره در همه شغل ها اینطوریه ما پزشکان زیرمیزی داریم در مقابلش پزشکان دلسوز و متعهد هم داریم ما وکیل روانشناس و وزیر و... خوب داریم و بد هم داریم عشق و علاقه به شغل مدنظر حتما کیفیت الویت و سرلوحه قرار میده نه پول و معامله علمی .
متاسفانه دانشگاه های ایران مصداق بارز یک مدرسه بزرگ شده .
من و شما اگر دنبال پول بودیم که نباید به سمت این کار می اومدیم من واقعا به جرات میگم عشق به تدریس تنها رمز انتخاب این راه بوده بدون اغراق عمق این علاقه به حدی ست که حتی حاضرم بدون دریافت حقوق تدریس کنم من دنبال پول نبودم و نیستم پول دوست دارم همه مون دوستش داریم کسی بگه پول دوست نداره دورغه اما واقعا کسی سمت تدریس میاد اگر بخواد پول و مادیات براش ملاک کار باشه از پایان نامه تا نمره دادن و همه ترم برداشتن کلاس فشار مفرط و خستگی و ... پول پول پول خب دیگه پیشرفت و تعهدی باقی نمی مونه واقعیت تلخی ست در کشور ما علم و دانشگاه و همه چی شکل بیزنس به خودش گرفته یکی از دلایل دیگه اش بی اعتقادی درونی و بی ایمانی هاست وجدان و انصاف فروختن خداپرستی به خم و راست شدن و وضو گرفتن نیست خدا باید تو قلب و روح آدم باشه روی هر چیزی دست بذاریم حکم بیزنس گرفته بدون هرگونه سیاه نمایی اینجا میشه با پول حتی مدرک پروفسوری و دکترای افتخاری گرفت الگو جهان اسلامیم مگه شوخیه !
تلاشی که من کردم کم از تلاش کسی که رشته پزشکی خونده نبوده پزشکی اصلا با روحیه ام سازگار نیست مطمئنم اگر پزشک می شدم پزشک خوبی نبودم احساساتی و دلرحمم اما بخاطر بی علاقه بودن و ناسازگاری پزشکی با روحیاتم حتما کیفیت و انگیزه برام رنگ می باخت من واقعیتش حق میدم به کسانیکه بدون فکر و عشق وارد شغلی شدند و کیفیت و پیشرفت براشون بی معناست چون کسی که از اول مسیر اشتباه بیاد تا آخر این مسیر بیراهه ست طرف انگیزه نخواهد داشت عشقش پوله خب برای رسیدن به پول حاضر میشه روی تمام خط قرمزهای حیطه شغلی اش پا بذاره عجیب نیست این اساتید بی مسوولیت کسانی هستند که برای تدریس هیچ انگیزه و هدفی ندارند من و شما هم اگر بی هدف و بدون علاقه وارد تدریس می شدیم راهی رو انتخاب میکردیم که پول از توش دربیاد بیزنس علمی.
تدریس برابر با عشق ،هدف کیفیت و پیشرفت،عدم مادی گرایی نگریستن به محیط علمی ،عدم نیاز مالی ست
کسی که خرجش با حقوق دانشگاه یکی نیست بهتره تدریس نکنه جدی میگم بعضیا دیدیم دیگه واقعا نیاز مالی دارند یکبار بتونند مقاومت کنند براشون وسوسه برانگیزه مخصوصا برای استادهای مرد.

+پست های اخیرتون خوب بود همه مون باید مواظب باشیم خطا نکنیم
+حضرت شارمین به دعوت شما لبیک می گویم (شوخی کردم). 
+خاطرات تلخ یادآوری نکن حال خوبت دریاب تو قوی هستی دختر خوب

پاسخ :

درست میگی آبی جان. من دقیقا با عشق تدریس می کنم و هیچ عاملی اندازه عشق به تدریس منو تو این حرفه نگه نداشته. همیشه میگم حتی اگه مولتی میلیاردر هم بشم و هیچ نیازی به کار کردن و پول در آوردن نداشته باشم، برای دل خودمم شده حتما حداقل دو واحد برمیدارم.
فکر کنم ترم گذشته فریب همین عشق زیاد رو خوردم! فکر کردم از پسش که برمیام، به پول بیشتری هم میرسم. ولی واقعا سخت بود. لذت می بردم ولی خستگی و عذاب وجدان خرابش می کرد. امیدوارم دیگه هیچ وقت این کار رو نکنم.

+لطف داری عزیزم. بله باید مواظب باشیم مخصوصا تو این زمونه.
+ تو از ایمان آوردندگانی خانم آبی! =))))
+ نمیشه گفت تلخ. یه جور همه کارها در هم پیچیده بود و تلاش مضاعف می خواست تا به نتیجه دلخواه برسم و البته خوشبختانه رسیدم. می نویسم جریانشو.
اعظم 46
۰۲ بهمن ۹۷ , ۰۰:۱۷
خسته نباشی خدا قوت 
از قدیم گفتن خیرالامور اوسطها 

هرچیزی حد وسطش خوبه 


پاسخ :

سلامت باشی خانوم گل.

دقیقا همین طوره. امیدوارم دیگه اشتباهم رو تکرار نکنم =)
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan