کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

از دفتر خاطرات یک مدرس

۱. جلسه اول دو تا از کلاس‌هام، به خاطر سرماخوردگی ماسک زده بودم. موقع معرفی، وقتی گفتم چند سالمه، دانشجوهام با تعجب گفتن: استاد می‌شه ماسکتون رو یه لحظه بردارین؟!😁


۲. امروز یکی از دانشجوهام گیر داده بود به سن من! مثلا گفتم زمانی که من کنکور سراسری شرکت کردم... یهو آروم گفت: دهه پنجاه؟! من یه کم این‌جوری 😳😏 نگاش کردم بعد گفتم شما همین الان پاشو برو درست رو حذف کن! ( به شوخی). البته دلم می‌خواست بهش بگم کوفت. ولی خب سر کلاس نمی‌شد😅. بعدم می‌گم من ۸۲ کنکور دادم همه‌شون یا می‌گن ما او اون موقع هنوز به دنیا نیومده بودیم یا می‌گن یک سالمون بوده. بازم می‌خواستم بگم کوفت! ولی گفتم اصلا بیاید درباره یه چیز دیگه حرف بزنیم! اون دانشجو اولیه دیگه هر وقت حرف از سن و زمان می‌شد خنده‌ش می‌گرفت.😂


۳. ساعت ۱۰ رفته‌م سر کلاس؛ می‌بینم لامپا خاموش، هیشکی‌ام نیست. زنگ زدم به نماینده می‌گه استاد من رفتم شهرمون. عروسی داریم!😐 بچه‌ها هم تا ده و ربع میان دیگه! به همین راحتی! دیگه منم این هفته همون ده که رفتم سر کلاس واسه ۵ نفری که بودن حاضری زدم بقیه غیبت. وقتی بقیه اومدن چک و چونه زدن. منم در نهایت گفتم واسه‌تون تاخیری می‌زنم اگه تکرار نشد حذف می‌کنم وگرنه غیبت وارد می‌کنم. حالا ببینم هفته بعد چی کار می‌کنن.


۴. با گذشت ۶ هفته از شروع سال تحصیلی، تازه گروه ما یادش اومده بگه نسبت نمره میان‌ترم و پایان‌ترم فلان باشه. من که هیچ وقت اعتراضی نمی‌کردم، این بار نوشتم (تو گروه اساتید) که ما روز اول جور دیگه اعلام کردیم. یکی که دقیقا نمی‌دونم چه سمتی داره بهم توپید که چه طوری بدون نظر گروه سر کلاس حرف می‌زنید؟ منم گفتم اگه قراره نظر گروه باشه، باید قبل از شروع کلاسها اعلام کنه. مگه میشه استاد روز اول کلاس‌ها در مورد نمره حرف نزنه؟ و بعد اساتید یکی یکی اومدن اعتراض و از حرف من حمایت کردن. در نهایت مدیر گروه اومد یه توجیهاتی کرد و گفت بیاین با گروه هماهنگ باشید. خوشبختانه بازم اساتید کوتاه نیومدن و همه‌مون بازم پیام گذاشتیم و با دلیل مخالفت کردیم. در نهایت مدیر گروه کوتاه اومد. جالب بود برام. معمولا تو این شرایط همه سمعا و طاعتا بودیم ولی این بار این قدر موندیم تا قبول کردن.


۵. یه همکار دارم دو سه ساله پرونده جذبش مونده و پیش نمی‌ره. الان من این خانوم رو شکل جذب هیات علمی می‌بینم. از بس هر بار می‌بینیش یا داره با یکی در این باره حرف می‌زنه یا شروع می‌کنه با تو حرف بزنه. حوصله‌م رو برده.

یاسی ترین
۰۴ آبان ۰۱ , ۲۳:۴۸

عههههه ینی بپذیریم پیر شدیم ؟؟؟؟؟

نچچچ اول جوونیمونه خواهر 😁😎😌👌

پاسخ :

نه زوده هنوز :)))
آبان ...
۰۴ آبان ۰۱ , ۲۰:۰۶

5 بیچاره چه حجم استرسی را حمل می کنه 

خدایی شارمین توقع داری بیان دانشگاه 

بی خیال بابا تو این اوضاع 

بیان دانشگاه که فقط باید بیان شعار بدهن 

پاسخ :

بله خیلی. بنده خدا حقم داره.

تو دانشگاه ما، به دلایلی، هیچ خبری از تظاهرات و شعار و این‌جور چیزا نبوده و نیست.اوضاع کاملا آرومه. فقط ممکنه سر کلاس در موردش حرف بزنیم و موافق‌ها و مخالف‌ها، دوستانه نظراتشون رو می‌گن. 
یاقوت
۰۴ آبان ۰۱ , ۱۶:۵۲

منم هر دفعه تکرار کردم کوفت:))..بچه پر روها .. بزن حذفشون کن ..

وقتی میگم فلان سال کنکور دادم و سنی ازم گذشته و اینا ولی زیر چشمی نگا میکنم که طرف بگه نه بابا سنی نداری که ..اصن بهت نمیاد :)).. انتظار زیادیه آیا ؟:))))

پاسخ :

اگه واقعا بهشون می‌گفتم  کوفت بیشتر می‌چسبید :)))

غم بزرگیه 😢😂
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan