۱. دارم براش انار دون میکنم و اونم در لحظه میخوره! نصف انار رو دون میکنم نصف دیگه رو میذارم جلوی خودم میگم اینم مال عمه. ازم میگیره میگه: اینم مال خودمه!
من با این بچه سر انار خوردن به مشکل میخورم آخر!😂
۲. میگم: آرتمیس نرو. امشب پیش عمه بخواب. میگه نه. میگم: عمه تنها میشه. کی پیش عمه بخوابه؟ میگه: من پیش مامان میخوابم. میگم: بخواب پیش عمه که یه پیشی هم بیاریم تو اتاق کنارمون بخوابه. چشماش برق میزنه میگه باشه. باباش میگه: آرتمیس بریم؟ میگه: نه. من نمیام. میگم: پیش عمه میخوابی؟ میگه: آره. میگم: پیشی گفته من نمیام. میخواد پیش مامان خودش بخوابه. تا اینو میگم میره پیش باباش میگه بریم! یعنی عمه کمتر از گربهس براش!😐🤣
۳. وقتی من نباشم، عاشق مامانمه و از سر و کولش بالا میره. من که از راه میرسم دیگه مامانم رو نمیشناسه و اگه مامانم باهاش حرف بزنه اخم میکنه یا حتی ممکنه بزنه!☹😐
۴. یه سوئیشرت و اسکارف جدید پوشیده. همین که منو دیده، اول دو طرف سوئیشرتش رو میگیره تکون میده و با خنده نگام میکنه. وقتی خوب ذوق کردم که چهقدر لباست خوشگله، با دست اسکارفش رو نشون میده تا واسه اونم ذوق کنم:)))
۵. اون آرتمیسی که کلا از عمه خوشش نمیاومد، الان در سن دو سال و سه ماه و هشت روزگی، به عمه شیرین میگه: عمه جون خوشگل و نازم. و سارا رو از روی پای عمه شیرین پس میزنه تا خودش بشینه و دیشب سر این که یا من از خونهشون نرم یا اونم باهام میاد کلی گریه کرد. در ضمن دیروزم تو پارک، دخترعموهام هی به تنها برادرزادهشون آرتمیس رو نشون میدادن که: ببین همهش رو پای عمههاش نشسته، تو چرا نمیای پیش ما. یعنی الان الگوی عمهدوستی شده و سایر عمهها به ما غبطه میخورن :)
- شنبه ۳۰ مهر ۰۱ , ۰۹:۰۳