در همسایگی کلینیک، یک دفتر ازدواج و طلاق، با سابقهای طولانی هست که مدیر آن روحانی است.
دیروز برای پرسیدن سوالی که مربوط به همسایگیمان بود به دفترش رفتم. وقتی خودم را معرفی کردم کلی تحویلم گرفت و ازم خواست بنشینم.
بعد حرفهایش را با مردی که آمده بود از او مشورت بگیرد ادامه داد و خیلی خوب راهنماییاش کرد.
مرد که رفت، خانمی که منتظر نشسته بود گفت که با او نسبت فامیلی دارد و حاج آقا دهانش را باز کرد و با ادبیاتی بسیار سخیف شرووع کرد به بد و بیراه گفتن و نفرینهای وحشتناک درباره مرد. حتی گفت زنم را فرستادهام کربلا که نفرین کند این مرد به ذلت و خواری بیفتد و...
نمیدانم دقیقاً چه کینهای از او به دل داشت. ولی یک جایی داشت میگفت که او به خودم و زنم تهمت زده و تهمتی که به زنش زده بود را خیلی راحت با یک کلمه رکیک به زبان آورد. حالا بماند که "ج" را "ژ" تلفظ کرده بود و من لحظه اول نفهمیدم منظورش چیست. ولی وقتی دوباره و با وقاحت تمام، تکرارش کرد تازه دوزاریام افتاد و حیرتزده شدم.
بعدتر زن در مورد همسر خودش حرف زد که بعد از دو دهه زندگی عاشقانه، تصمیم به جدایی گرفتهاند. زن گفت: نمیتونم به خاطر اون حرفایی که بهم زد ببخشمش. و حاج آقا چشم در چشم زن، با خنده گفت: وقتی رفتید تو بغل هم میبخشی!
من فقط مبهوت مانده بودم و باورم نمیشد اینقدر صریح حرف بزند، آن هم جلوی زن و مرد و پیر و جوان. لب و لوچهام آویزان بود و حس میکردم میخواهم بالا بیاورم! فقط حیف که خودم را معرفی کرده بودم و نمیشد یک دفعه بگذارم و بروم...
نقطه اوج ماجرا این بود که برای توصیف خوبیهای شوهر زن گفت:
چند سال پیش یه خانمی اومد پیش من میخواست صیغه بشه و پول بگیره. من به شوهرت گفتم بیا این زن رو یه شب صیغه کن ببر. شوهرت گفت من زنم رو دوست دارم.
یعنی انقدر وقیح بود که حق به جانب و باافتخار به زن میگفت که من به شوهرت زن صیغهای پیشنهاد کردهام و زن هم لبخند روی لبش بود!
برای اولین بار در عمرم با کسی مواجه شدم که به معنی واقعی کلمه نفرتانگیز بود.
+ این موضوع به این معنی نیست که همه حاج آقاها این طوری هستند. من روحانی درست و درمان هم میشناسم
- دوشنبه ۹ اسفند ۰۰ , ۱۶:۴۱
- ادامه مطلب