کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

قرار کاری

ساعت ده و نیم صبح شنبه (امروز) جلسه داشتیم.
البته توی نامه‌ای که از طریق اتوماسیون ارسال کرده بودیم، نوشته بودیم ساعت ۱۰ صبح چهارشنبه (هفته قبل). 
بعد من زنگ زده بودم به فردی که با او جلسه داشتیم و گفته بودم:
آقا! تشریف می‌آورید در خدمت باشیم؟!
و "آقا" گفته بود که خیلی مشتاق است ولی چهارشنبه و پنج‌شنبه درگیر جلسه و بازرس و این حرف‌ها است و اگر می‌شود بگذاریم شنبه_یکشنبه تا بتواند بیاید.
گفتم:
چشم.
فردایش زنگ زدم که:
آقا شنبه اکی شد. محض خاطر شما جلسه را به شنبه منتقل کردیم. ساعت ۱۰ در خدمت باشیم از وجودتان فیض ببریم؟!
جواب شنیدم:
می‌شود بگذارید ۱۰:۳۰؟ من ۹تا۱۰ یک جلسه دارم. تا برسم می‌شود ۱۰:۳۰.
در دلم تحسینش کردم که:
چه وقت‌شناس! می‌خواهد مبادا کمی دیر برسد.
و این طور شد که ما امروز ساعت ۱۰:۳۰ جلسه داشتیم.
اولش که من گوشی‌ام را خانه جا گذاشته بودم و دو تا همکارم که قرار بود در جلسه با من باشند کلی میس‌کال روی گوشی‌ام انداخته و کلی هم نگران شده بودند.
بعدش هم تا ۱۱:۱۵ منتظر نشستیم که:
لابد جلسه‌شان طول کشیده. الان می‌آید.
۱۱:۱۵ تماس گرفتیم:
جناب! اگر برایتان مقدور نیست تشریف بیاورید ما برسیم خدمتتان؟!
 گفت:
شرمنده. مشغله نمی‌گذارد! من بعد از نماز خدمت می‌رسم.
ساعت ۱۲:۱۵ اذان بود. رفتیم چرخی زدیم و برگشتیم. نیامده بود.
اذان را گفتند. 
لابد ۱۰_۱۵ دقیقه‌ای هم نماز طول می‌کشید.
 ۱۵_۲۰ دقیقه هم طی مسیر. 
اصلا جهنم و ضرر: ۱۵ دقیقه هم جهت ترافیک و حوادث غیرمترقبه و...
 بین ۴۰ تا ۵۰ دقیقه بعد از اذان باید می‌رسید.
ما چه‌قدر منتظر ماندیم؟ ۶۵ دقیقه.
آمد؟
نه.
رفتیم که برویم.
اما موضوع همین‌جا تمام نشد.
آقای همکار کمی اصرار کرد که مرا برساند. گفتم:
مسیرم دور نیست.
خداحافظی کردیم.
پیاده راه افتادم و غرق چیدن جملاتی بودم که می‌خواستم در وبلاگم بنویسم. یک دفعه ماشینی کنارم نگه داشت:
آقای همکار بود.
بدون این که شیشه را پایین بکشد چیزی گفت.
تعجب کردم؛ مسیر خانه‌شان این طرفی نبود! 
گفتم:
مرسی، راهی نیست. شما زحمت نکشید.
شیشه را داد پایین:
خانوم دکتر دارم می‌گم آقای فلانی اومده. باید برگردیم!!!
من: 🙈😶☺
همکارم:😏😏😏
برگشتیم و جلسه به خوبی و خوشی برگزار شد و آقای فلانی ۴_۵ بار مفصلا عذرخواهی و با تمام درخواست‌های ما موافقت کرد!

خودت باش
۰۶ بهمن ۰۰ , ۲۲:۱۰

این که یه نفر مسئول باشه و عذرخواهی کنه، چیز کمی نیست اما کاش تکرار نشه...

پاسخ :

تنها راه این که ببخشمش اینه که تکرار نشه
یاسی ترین
۰۴ بهمن ۰۰ , ۱۵:۳۰

خداییش بدقولی در این حد خیلی ضایس 😐

پاسخ :

والا
ربولی حسن کور
۰۴ بهمن ۰۰ , ۱۱:۱۹

سلام

اصلا مسئول باید بدقول باشه

مسئولی که بدقول نباشه مسئول نیست

پاسخ :

سلام.
اصلا مسووله و بدقولیش :)
نیــ روانا
۰۳ بهمن ۰۰ , ۰۹:۵۳

منم دلم تنگ شده

ولی از اون دلتنگیا که چاره ش فقط بغل واقعیه

اگر هوا خوب باشه وضع مالیم هم خوب باشه و کرونا هم پیک نزنه نیمه دوم تعطیلات عید بااااید ببینمت 

 

پاسخ :

عزیز دلم 😍😍😍
ان‌شالله ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدن تا بتونیم همدیگه رو ببینیم...
چه‌قدر حرف بزنیم☺
هوپ ...
۰۳ بهمن ۰۰ , ۰۸:۳۷

یعنی همیشه انقدر بدقوله؟! :-/

پاسخ :

خودش که گفت اولین بارشه و کلا خیلی روی زمان حساسه. حالا خو جلسات بعدی باید دید.
تار و پود √
۰۲ بهمن ۰۰ , ۱۸:۰۹

انتهای متفاوتی داشت.

پاسخ :

بله :)
نیــ روانا
۰۲ بهمن ۰۰ , ۱۶:۲۵

باز خوبه عذرخواهی و جبران بلد بوده

ما یک همکار داریم برای هر جلسه حدااااقل یک ساعت تاخیر داره و هر بار هم یجوری حق رو به خودش میده چ و من که تا الان معذرت خواهیش رو ندیدم 

پاسخ :

آره باز جای شکرش باقیه.

دلم برات تنگ شده نیروانا😥
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan