کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

تغییر دلچسب

اون زمانی که سطح جرات‌ورزی و اعتماد به نفس من خیلی پایین بود و خوش‌بینی و اعتمادم به آدم‌های اطرافم خیلی زیاد، یه نفر بود که خیلی خیلی بهش ارادت داشتم. یعنی یه چیزی می‌گم یه چیزی می‌شنوید! این آدم برای من خدای روی زمین بود. اگه می‌گفت ماست سیاهه من می‌گفتم حتماً یه چیزی می‌دونه که می‌گه. به شدت شیفته دانش و شخصیت و اخلاق و رفتار و منشش بودم. همه هم می‌دونستن. اصلاً من با این آدم معروف شده بودم و همه جا اسمم کنارش بود.

وقتی ضعف‌هام رو برطرف کردم و وقتی اون آدم هم تغییر رویه داد و یه رابطه سلطه‌گرانه بینمون برقرار شد، به کلی گذاشتمش کنار. شاید هم بهتره بگم همدیگه رو گذاشتیم کنار. چون اونم همون آدم خوش‌بین و بله-چشم‌گو و مطیع رو می‌خواست که من دیگه نبودم. یه عالمه بحث کردیم و تموم شد. تا یه مدت هم من سعی کردم همه موفقیتهایی که بدون اون به دست می‌آوردم رو تو چشم و چارش کنم تا ببینه بود و نبودش تاثیر خاصی تو زندگی من نداره! بعدها بی‌خیال شدم و واقعاً برام تموم شد. 

یه مدت هم دوباره پیشنهاد پروژه‌های جدید از طرف خودش یا واسطه‌هاش داشتم ولی قاطعانه رد کردم و اون آدم به فراموشی سپرده شد. اخیراً ولی دلم براش تنگ شده بود الکی! و این برای خودم هم خنده‌دار بود! ولی شده بود دیگه. چند باری گفتم پیام بدم احوالپرسی کنم ولی نکردم. حالا امشب یه موردی پیش اومد که باید یه سری چیز از اون فرد می‌گرفتم و بهش تو واتساپ پیام دادم. چون اصلاً دلم نمی‌خواست زنگ بزنم. اونم جوابم رو مثل همیشه داد؛ انگار نه انگار که چند ساله ارتباطمون کن‌فیکون شده.

حالا چی باعث شد که این پست رو بنویسم؟! حس عجیبی که موقع انتخاب کلمات و جملاتم داشتم! حس این که چه قدر دارم متفاوت از قبل با اون فرد برخورد می‌کنم. این که داشتم تلاش می‌کردم نه از سر عادت گذشته، ردپایی از اون همه ارادت و اطاعت تو کلامم باشه نه قاطعیتم به بی‌ادبی تبدیل بشه و در عین حال یه حس دوستانه عمومی هم تو نوشته‌م به چشم بخوره. دوستانه عمومی که می‌گم منظورم اینه که معلوم باشه من مشکل خاصی باهاش ندارم و به عنوان یه انسان و یه آشنای قدیمی براش ارزش و احترام قائلم ولی کشته و مرده‌ش هم نیستم!

و بعد وسط این تلاش، تغییر بزرگی که خودش رو نشون داده بود، احساس خاصی بهم داد. نه تنها ادبیات من در حرف زدن با دیگران عوض شده، بلکه احساسات و نگرشم هم عوض شده و بیخود و بی‌جهت بابت درخواستم شرمنده نیستم و حس نمی‌کنم منتی سرمه. احترام بیش از حد نمی‌ذارم ولی محترمانه برخورد می‌کنم. از نه شنیدن یا مخالفت کردن و پافشاری روی حرفم یا توضیح بیشتر خواستن یا بیان صریح این که منظورم به اشتباه درک شده اجتناب نمی‌کنم. انگار من تغییرات دلچسب این سال‌ها رو در همین چت کوتاه چند دیقه پیش، به طور زنده و عملی دیدم و کیف کردم! :)

مرتضی پورظهیر
۳۰ مهر ۰۰ , ۱۷:۵۵

سلام

امیدوارم خوب باشی

از مطالب واقعا لذت میبرم واینکه به خدا منم دلم میخواد مطالب رمز دار رو بتونم بخونم و بیشتر نزدیک باشم، البته این یه حسی شبیه فضولی میتونه باشه ولی خوب اینطوریه دیگه

امیدوارم بتونم کامل مطالب رو بخونم

شاد باشی

پاسخ :

سلام.
مرسی.

گندم بانو
۲۹ مهر ۰۰ , ۱۸:۴۰

کجایی زیبا؟ خیلی وقته نیستی

پاسخ :

خفته‌ام😂
تو چرا رمز نداری؟!🙄


عزیزم مرسی از احوالپرسیت... نمی‌دونم چرا یه وقتا نوشتن نمیاد :)
خودت باش
۲۷ مهر ۰۰ , ۱۵:۱۴
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

**** ****** رو میگی؟؟؟؟

پاسخ :

یس😁
Reyhane R .
۲۷ مهر ۰۰ , ۰۴:۵۳

سلام.الان باید رمز رو درخواست کنیم یا قبلا دادی من یادم نیست.چطوریاس؟🥴😁

پاسخ :

سلام عزیزم.
دیگه الان رمز رو دیدی :)
غ ز ل بانو
۲۷ مهر ۰۰ , ۰۰:۰۲

رمز من کو؟ :)

پاسخ :

ابتدا واتساپ خود را چک نمایید :)))
نیــ روانا
۲۴ مهر ۰۰ , ۱۴:۵۰

امکان ارسال نظر خصوصی هم که نداری

حالا میتونی تایید کنی زندگی منو بریزی وسط دایره 😂😂🔫🔫

پاسخ :

تایید کردم ولی قبلش زندگیت رو جمع و جور کردم😂
نیــ روانا
۲۴ مهر ۰۰ , ۱۴:۴۸
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام شارمینم

مرسی بابت پستت

نمیدونم تو زیادی خوب نوشته بودی یا من زیادی دل نازک شدم

ولی اعتراف میکنم اشکم در اومد با خوندن پستت 🥰😂

یاسی هم نتونسته بود کامنت بده برای اون پست و برای پست ثابت کامنت خصوصی داده بود

گندم هم رای به نوشتن. داده و برای همین با همین سه تا رای اکثریت:)) من شروع کردم به نوشتن

خودتون خواستید دیگه

***

*******

پاسخ :

سلام عزیز دلم... از بس تو پر احساس و نازنینی...



سه تا رای اکثریت 😂😂😂


مرسی عزیزم😘
گندم بانو
۲۴ مهر ۰۰ , ۱۱:۵۳

تو این پست که زدی شت و پت‌ش کردی... 😅

حالا مجرده یا متاهله؟ زندگی مردمو که نمیخوام به هم بریزم!!

(یادت که نرفته من هنوز یه جرات حقیقت طلب دارم؟!) 😅

پاسخ :

به نظرم تو همون‌جا تو اتاقت بمونی به کارهای زشتت فکر کنی بهتر باشه گندم :)))

متاهله و دو تا بچه داره. 

هیچ رابطه عاطفی بینمون نبوده. یعنی من واقعا به هیچ وجه حس نمی‌کردم با یه آقا طرفم. مثل مرید و مراد بودیم. :))))) با خونواده و فک و فامیلش هم آشنا بودم. اونم منو خیلی قبول داشت و حتی تو خونواده‌ش ازم تعریف می‌کرد بدون این که حساسیتی ایجاد بشه.



(خدایا خودم را به تو می‌سپارم :))))  )
غ ز ل بانو
۲۴ مهر ۰۰ , ۱۱:۳۳

آخی بالاخره حس نوشتنم اومد

 

چقدر این حست برام آشناست

من همه اون خصوصیات خطای آخر رو هنوز ندارم ولی خیلی تغییر کردم و بهترم

نوع روابطم تغییر کرده

هر کس موجب آزارم بشه یا ببینم طرز فکرش رو نمی پسندم راحت میزارم کنار بدون عذاب وجدان

دیگه رفتار و فکرام سعی نمی کنم برای کسی توضیح بدم

و دیگه تلاش نمی کنم کسی رو قانع کنم که دیدگاهش نادرسته

و ....

اما هنوز خیلی چیزا رو باید تغییر بدم

 

عاشقتم

و به خودم میبالم که دوستی تا این اندازه موفق و دانا دارم :)

پاسخ :

عزیزمی... بیام بخونمت.


منم مثل خودت هنوز جای کار دارم و فکر می‌کنم مهم فرایندی هست که طی کردیم و همین تغییرات دلچسب...



منم به داشتن رفیق مهربونی مثل تو که همیشه در حال تغییر و رشد کردن افتخار می‌کنم غزل جانم
ربولی حسن کور
۲۴ مهر ۰۰ , ۱۱:۰۷

سلام

پس مراقب افرادی که قبول میکنند ماست سیاهه چون شما گفتین باشین

پاسخ :

سلام.
مراقب خودم هم باید باشم که قبول نکنم ماست سیاهه!
محمد حسین
۲۴ مهر ۰۰ , ۰۹:۳۱

سلااام

گفتم که، یکی حساب کتاب نداره

 

نمیدونم چرا

پاسخ :

سلام. 
دارید ترغیب می‌کنید بیشتر بشه یعنی؟! :)

خب اقدام کنید.
گندم بانو
۲۴ مهر ۰۰ , ۰۷:۴۸

زن بود یا مرد؟ 🤔🤔

پاسخ :

مرد بود.
این پست رو هم براش نمی‌فرستم 😂😂😂
محمد حسین
۲۳ مهر ۰۰ , ۲۱:۱۹

سلااام

:)))

حدس میزنم کی ممکنه باشه

خیلی جالبه که این همه حس یه جا توی جمله ها بود :))  من هر چی تلاش کنم خیلی کم تفاوت میکنه لحنم البته توی خود افشایی و بیان مطلب شاید فرق بکنه ولی توی ارتباط نه، همون که قبلا گفتم یه دوگانگی شخصیت هست ولی محدود به گفتار و نوشتار نیست، مربوط به ارتباط و انزواست.

پاسخ :

سلام. 
حساب و کتاب ما چی شد آخر؟! :))



بله همونه :)))



چرا هیچ وقت برای حل این تعارض از کسی کمک نمی‌گیری؟
یاسی ترین
۲۳ مهر ۰۰ , ۲۰:۵۵

چقدر این پستت رو با تمام وجودم درک کردم 

و چقدرررررررر که برات خوشحالم 

که قوی و با اعتماد به نفس و موفقی 

که می‌درخشی 

چونکه لایقشی ♥️

 

پاسخ :

فدات بشم رفیق مهربونم.
مرسی که انقد لطف داری عزیزم
بانوچـه ⠀
۲۳ مهر ۰۰ , ۲۰:۵۳

تجربه مشابه داشتم و می‌فهمم چه حسیه. آدم انگار بزرگ شدن خودش رو میبینه.

پاسخ :

دقیقا همینه
یاس ارغوانی🌱
۲۳ مهر ۰۰ , ۲۰:۲۵

اوممم از اون پست هابود که هزار مدل فکر حین خوندن بسرم زد بنویسم ولی فعلا مغزم خالیه :)

 

فقط الان بگم که تبریک میگم که خودتون تغییر دادین و الان خیلی راضی هستین :*)

پاسخ :

:)
مرسی عزیزم. هنوز هم در مسیر تغییرم. تا اینجاش رو راضی‌ام خدا رو شکر. سلامت باشی.
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan