۱. همانطور که لامپ اتاق و آشپزخانه را، که هیچکس در آن نیست، خاموش میکنم، به مامان میگویم: "اصلاً یکی از دلایلی که من قصد ازدواج ندارم همینه که اگه از اینجا برم هیشکی نیست لامپای اضافیتون رو خاموش کنه!"🙄 مامان با بیتفاوتی میگوید: "اِ؟"😐
انتظار دارم از آن لحظه به بعد، نهتنها هیچ لامپ اضافهای روشن نماند، بلکه اصلاً خاموشی ۲۴ ساعته بزنند و در سیاهی شب تردد کنند تا موانع ازدواج جوانان برداشته شود!😒
اما متاسفانه باید بگویم همچنان بهترین دوران زندگی من دارد با از این اتاق به آن اتاق رفتن و خاموش کردن لامپ اتاق، آشپزخانه، هال، حمام، دستشویی، حیاط و اقصی نقاط خانه میگذرد و مسوولین هم پاسخگو نیستند! 😕
+ لطفا طنز درون این نوشته را درک کنید!😎
۲. کلاً در خانهی ما چیزی به اسم "خاموش کردن تلویزیون و لامپی که دیگر به آن نیاز نداریم" وجود ندارد! 🤦♀️ تازه بابایم نهتنها لامپ و تلویزیون و کولر را خاموش نمیکند، بلکه زمستانها به بهانهی این که به من سر بزند میآید توی اتاقم، بخاری را تا آخر بالا میکشد و میرود!😅
۳. یاد این جوکه افتادم که یکی که دورگهی شیرازی_اصفهانی است متوجه میشود لامپ دستشوئی روشن است؛ ژن اصفهانیاش میگوید: پَعَّ این لام بیصَّحَبا کی گیروندهوا همیجو هشتهس؟! (=وای! این لامپ بیصاحب را چه کسی روشن کرده و همین طور گذاشته است؟) و ژن شیرازیاش، جواب میدهد: "کاکو! حالو یه لامپم روشن باشه! می چیطو میشه؟!"😂
- سه شنبه ۱۳ مهر ۰۰ , ۲۲:۳۰
- ادامه مطلب