کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

هر کی راضی نیست جمع کنه بره!🙄

۱. بعد از سال‌ها، دوباره نوشتن در دفتر را شروع کرده‌ام؛ دلم می‌خواهد جمع کنم از بلاگستان بروم؛ اما اتفاقی که در عمل می‌افتد این است که تقریباً هر روز پست می‌گذارم!

۲. از علاقه من به انار که خبر دارید؟ ما هنوز هم از اول پاییز، مراسم انار خریدن پی در پی داریم و بیش از دو سوم هر جعبه انار را من چپاول می‌کنم و باز اشباع نمی‌شوم! چند روز پیش، خودم انار خریدم (در خانه ما اصلا رسم نیست کسی غیر از بابا میوه بخرد). وقتی بابا مرا با پاکت انار دید خندید و گفت: "خب پس! فهمیدم خودتم می‌تونی انار بخری. من دیگه نخرم!"😉 اما خیلی زود نظرش عوض شد! چرا؟! چون همه انارها، بلااستثنا، سفید و بی‌مزه و خشک بودند! خدا را شکر بابا متوجه شد من نمی‌توانم انار بخرم، فقط بلدم انار بخورم!🤦‍♀️

۳. از دستفروش خرید کردم. جوانی بود لاغراندام و نه‌چندان تمیز و مرتب. کارتی را بهش دادم که رمزش سال تولدم بود. رمز را که گفتم یک دفعه نگاه کرد توی چشم‌هایم و گفت: "خدا عمر طولانی بده!" بعد در حالی که رمز را می‌زد بلند خواند: "مثلاً دوم دوم کنه، بوم بوم کنه قلبم!" بعد با خنده کارت و فیش را بهم داد!😐😐😐

۴. وقتی با فروشنده حرف می‌زدم وماسک‌های مارچه‌ای سه لایه‌ی طرح‌دارش را زیر و رو می‌کردم، موبایلم را روی پیشخوان مغازه‌اش جا گذاشتم. بلافاصله برگشتم. نبود. تمام مدتی که من آن‌جا بودم فقط یک خانم در مغازه بود. از فروشنده پرسیدم. گفت: نشانی بدهید و بگیرید! 😶

۵. ولی به نظرم هیچ کدام از موارد بالا نوشتن نداشت! منو نگیرید ولم کنید بذارید جمع کنم برم 😂 (جدای از شوخی، قصد رفتن ندارم به هیچ وجه و می‌دانم اگر هم بروم دو روز دیگر دوباره برمی‌گردم و خلاصه بیخ ریش نداشته‌تان هستم! ولی دلم می‌خواست می‌توانستم برای همیشه به دوران دفترنویسی برگردم. شاید این هم یکی دیگر از نشانه‌های افسردگی‌ام باشد!)
خودت باش
۲۷ مهر ۰۰ , ۱۵:۴۷

بایست عین چیزایی که تو دفترت می‌نویسی رو هم اینجا بنویسی!

مردم میان پیش کی مشاوره! فقط بلده بخوره!!!!

پاسخ :

😂😂😂
الهه
۲۰ مهر ۰۰ , ۰۰:۰۷

سلام .پارسال از وبلاگ مهربانو اومدم وبلاگ شماوچون اونموقع هم درد بودیم شدم خواننده وبلاگ شما .قلم خوبی دارین حیف مارو از خوندش محروم کنید .کاش میشد براتون یه سبد انار دست چین از خونه ی پدریم میاوردم.

پاسخ :

عزیزم فدای محبتت😍😍😍
وای من چه‌قدر از درخت انار هم خوشم میاد 😁
صخره نورد
۱۴ مهر ۰۰ , ۱۷:۴۴

پس دفتر 500 برگ بگیرید :))

پاسخ :

۵۰۰۰ برگ حتی!😅
صخره نورد
۱۳ مهر ۰۰ , ۱۱:۳۵

یعنی چی میخوایید بنویسید که نمیشه اینجا نوشت؟! با ما راحت باش :دی

پاسخ :

😂
یه مشت آه و ناله و غر و نق! همینه فقط 😂
ربولی حسن کور
۱۲ مهر ۰۰ , ۰۹:۵۰

سلام

به شرطی که از روی دفترتون عکس بگیرین بگذارین اینجا!

پاسخ :

سلام.
چشم 😂
واران ..
۱۲ مهر ۰۰ , ۰۴:۰۹

به کجا چنین شتابان ؟!

 

کدوم کشور مد نظرتونه ؟!:)

رفتی یه دعوت نامه هم بیزحمت برای ما هم بفرست :)))

ممنونم :**

 

+

سلام عرض شد خدمت شارمین عزیز

منم فکر میکردم دهه ۷۰ ایی باشین شما ، که الان تو کامنتا متوجه شدم

به به از بچه های دهه ۶۰ هستین :)

خیلی هم عالی ❤

خدا عمر بابرکت و طولانی بهتون بده ❤

 

++

انار فقط انار شهررضای اصفهان 

بقیه شون فکر نکنم به خوشمزه بودن و شیرین بودن این انار برسه !

پیشنهادم اینکه از همین انار سفارش بدین براتون بیارن ؛)

 

+++

من از طریق حس بویایی میتونم طالبی خوب رو تشخیص بدم البته اگر ماسک نزنم :))

ولی انار رو تابحال امتحان نکردم ولی فکر کنم باز بشه از طریق حس بویایی شیرین بودن و خوب بودن انار رو تشخیص داد :))

 

تا درود دیگر بدرود ❤

پاسخ :

کشور دفترستان!😂

سلام عزیزم.
سر به سرم نذار واران! من تجسم عینی یه دهه شصتی‌ام! دهه هفتادی آخه؟! 😯😂
سلامت باشی عزیزم❤

بله معمولا انار شهرضا می‌گیریم.


چه جالب :)))


صبا ..
۱۱ مهر ۰۰ , ۱۵:۱۲

من تا ۳ سال پیش همچنان تو دفتر هم می نوشتم! بعد دیدم چه کاریه خب؟ یعنی دفتره تموم شد🤣

 

الان سه برابر پست های وبلاگم یادداشت منتشر نشده اون پشت دارم، خیلی راضیم، همشون همچون دانه های انار با نظم و ترتیب یکجا نشستند😉

 

البته من الان خطم هم بد شده! تایپم هم سریعتر از رو کاغذ نوشتن شده! رو کاغذ بنویسم هی غلط می نویسم باید خط بزنم🤦‍♀️ اگر اینقدر داغون نشده بودم اون حس نوشتن رو کاغذ رو دوست داشتم، تخلیه فکریش انگار بیشتر بود🙂

پاسخ :

🤣🤣🤣 پس جدی جدی انگار این تموم شدن دفتر معضل بزرگیه. خوب شد من زباد دفتر خریدم 😅


منم منتشرنشده دارم ولی حسم بهشون شبیه کاغذ باطله‌هایی که روش یه چیزی یادداشت مس‌کنیم تا بعد پاکنویس کنیم!



دقیقا نکته‌ش همینه که تخلیه روانی نوشتن روی کاغذ خیلی بیشتر از تایپه. 
حالا من فعلا دفترنویسی رو هم شروع کردم. ببینم کی دفترم تموم میشه 😁
هـیوا .
۱۱ مهر ۰۰ , ۱۲:۵۲
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام

احوال شما؟

رمز رو در جواب کامنتتون دادم نمیدونم دیدید یا نه

*** ****

پاسخ :

سلام.
مرسی. شما خوبید؟


اتفاقا همون روز خوندم. ۳_۴ بار هم کامنت گذاشتم ولی ثبت نمی‌شد. بیام دوباره امتحان کنم. :)
یاسی ترین
۱۱ مهر ۰۰ , ۰۹:۴۳

آقا یه چیزی بگم راستش من اون قسمت آواز دست فروش رو اصلا متوجه نشدم به خاطر همین خیلی ریز از بغلش رد شدم 😂😂😂 

ولی وقتی کامنت رو ارسال کردم رفت، به ذهنم رسید فسق و فجور از این بالاتر؟ چی چی هست که به ما نمیتونی بگی آخه؟؟؟؟ هوم؟؟؟

 

خوش به حالم شد که بیشتر دوستم داری 😍😍😍😍😘😘😘 

خیلی انار دوست دارم. نوشته بودم که دون میکنم همه رو خودم میخورم 😂

 

فکر میکنم همه‌ی ماهایی که وب مینویسیم قبلا دفترنویس بودیم. من که از دبستان نوشتم 😂

ولی وقتی وب مینویسی دیگه به دفتر برنمیگردی. چون وب بهتره 😁♥️

آدم اینجا راحت‌تره، دوستای خوب پیدا می‌کنه که نگران نیست راجع بهش چه فکری میکنن، دفتر برگه‌هاش تموم میشه اینجا نمیشه 😂 تمیز و مرتب آرشیو میشه.

تنها چیزی که باید حتمن دست نوشته باشه و جاش با هیچ چیز عوض نمیشه نامه‌س😍

پاسخ :

😂😂😂
راستش رو بخوای خودم هم خیلی مطمئن نیستم منظور فسق و فجوری داشت یا نه! 🤦‍♀️ ولی یه جورایی مث این بود که فکر کرده به من نمیاد متولد ۶۴ باشم و مثلا خواسته بگه چه خوب موندی و یه متلکی‌ام بندازه دلش خنک شه!😐 و به خاطر همین این مصرع اون آهنگ معروف رو غلط و غلوط خونده! نمی‌دونم شایدم همین طوری دلش خواسته بزنه زیر آواز و ذهن فسق و فجوری من این طوری برداشت کرده 😂


واقعا چه فسق و فجوریه که حتی رمزی هم نمی‌شه نوشت و حتما باید تو دفتر باشه؟! 🙄🤦‍♀️😂

😍😍😍😍

من از بس انار دوست دارم طاقت ندارم دون کنم و بخورم. همین‌جوری چهار قاچ می‌کنم و می‌افتم به جونش. حداقل روزی ۵_۶ تا انار می‌خورم!


پس از دبستان می‌نوشتی که الان قلمت انقد جذابه😍 من از اون زمانی که سریال "دنیای شیرین" رو پخش می‌کردن (یه دختر نوجوون که دفتر خاطرات داشت) شروع کردم. راهنمایی بودم.
الان از پریشب دوباره دارم تو دفتر هم می‌نویسم و خیلی حس خوبی دارم. البته تو نگران نباش. فسق و فجور قاطیش نبوده تا الان😂

فقط اون مزیت تموم نشدن برگه‌های وب 🤣🤣🤣🤣 اتفاقا من رفتم یه عالمه دفتر خریدم که نگران این بعدش نباشم. وبلاگ یه وقتم یهویی مث اون روزای بلاگفا نیست و نابود می‌شه. ولی به نظرم مزیت اصلیش همین دوستای خوب وبلاگی‌ان... من این‌جا دوستلی خیلی گلی دارم (مثلا یاسی😍) که قدمت دوستی‌م با بعضی‌هاشون زیاده. حتی چند نفری هستن که حدود ده سال پیش آشنا شدیم و با این که وب ندارن هنوز در ارتباطیم. و جالبه خیلی از دوستای وبلاگی من طوری هستن که شاید اگه اول تو دنیای واقعی آشنا شده بودیم، اصلا کاری به کار همدیگه نداشتیم!😉

دلم نامه دستنویس خواست 😅 آخرین نامه دستنویسی که داشتم همونی بود که گندم تو کادوی نیروانا گذاشت...😍
یاسی ترین
۱۱ مهر ۰۰ , ۰۰:۳۲

با ما راحت باش: بهترین راه حل 😂

هرچی تو دلته بریز بیرون 😌 به کسی نمیگیم😌

 

به‌به انار 😍😍😍 منم دیوانه‌وار طرفدارشم و میخورم

خدارو شکر به گوشیت رسیدی...

 

آقا قبول نیست تو این پست چیزی نبود که باهاش بتونم بهت گیر بدم به فسق و فجور 😂

پاسخ :

😂😂😂 خیلی خوبی یاسی

الان یه چند درجه به علاقه‌ای که بهت دارم اضافه شد که عشق‌اناری 😁😍


فسق و فجورش تو آواز دستفروشه بود دیگه! ولی قابلیت‌های دیگه‌ای هم تو پست بود که ازشون غافل شدی! 😂
مثلاً می‌تونی بگی انگیزه‌ت چی بود گوشیت رو روی پیشخوان مغازه مرد نامحرم جاگذاشتی؟! 🙄😶😂😂😂😂
یا: چه فسق و فجوری داری انجام می‌دی که می‌خوای یواشکی تو دفتر بنویسی؟!😯😂
خلاصه که فسق و فجور همیشه در جریانه! 🤣
مونا
۱۱ مهر ۰۰ , ۰۰:۲۰

سلام بعد از شانزده سال دفتر نویسی،یک سال و نیم هیچی!ننویسی به وبلاگ برگشتم.....

نوشتن برای من حکم زندگی را داشت،اما آنقدر درون نوشته هایم غرق شدم که مجبور شدم همه را،همه ی شانزده تا سررسید را معدوم کنم و خلاص.‌..

حالا مجبورم خلاصه،ناشناس و کلی بنویسم که برای من خیلی بهتر،

پاسخ :

سلام مونا جان

هیچی‌ننویسی 😁

وای حیف بودن اون ۱۶ تا سررسید. چه‌طوری دلت اومد؟😢
من همه دفترهام رو نگه داشتم اگرچه بعضی‌هاش نوشته‌های آزاردهنده‌ای داره یا چیزهاییه که نمی‌خوام کسی بخونه. ولی به هر حال می‌گم این‌ها هم بخشی از جریان زندگی من بوده.


ناشناس نوشتن گاهی خیلی خوبه. ولی بازم آدم همه چیز رو نمی‌تونه بنویسه. 
Reyhane R .
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۸:۰۴

1. بیشین بینیم با (اگه فهمیدی چی نوشتم😁)

من اصلا نمیتونم تو دفترچه بنویسم.سالهاست که دیگه ننوشتم.اون دفترای سالهای دور رو هم یه جایی گذاشتم که هیچوقت چشمم بهشون نخوره 🤫🤭

ولی اینجا رو همیشه دوست داشتم و دارم.بنظرم همون گرفتن بازخورد و اینکه میدونی ۴نفر کنارت هستن و میخوننت خیلی مهمه و احساس خوبی میده به آدم.

2.آخ منم عاشق انارم ولی فقط انار شیرییییییییییین! ترش و ملس رو اصلا نمیتونم بخورم 😎😜😜

4.یارو فک کرده دزدی @_@ عجبا 😂😂😂

پاسخ :

1. فهمیدم :))))
اتفاقا من چند روز پیش داشتم کمدی که توی زیرزمین دارم و وسایل قدیمی‌م توشه رو مرتب می‌کردم چشمم خورد به یه عالمه دفتر خاطرات و دفتر احساسات و... خیلی حس خوبی بهم داد. خواهرزاده‌ها پیشنهاد کرده‌ن یه خاطره پارتی بگیریم دفترام رو بیارم براشون بخونم :)))))
آره این بازخورد گرفتنه خیلی خوبه. البته من یه کمم از این که دوستای صمیمی وبلاگیم کمرنگ یا محو شدن تو ذوقم خورده. فقط تو و یکی دو نفر دیگه هستید. 

2. من فقط خیلی ترش رو نمی‌خورم.

3. خیلی زشت بود حرفش! تازه فکر کن ریحانه من مشتریش بودم. منو می‌شناخت. یعنی در این حد که اگه یه چیزی تو پیجشون می‌دیدم و می‌رفتم مغازه و تموم کرده بود، می‌گفت براتون میارم و به قیمت قبل بهم می‌داد و تاکید می‌کرد چون شما مشتری خودمونید! :/ آدم با مشتری خودش این کار رو می‌کنه؟!!!!



+ با اون قضیه موافقم خیلی‌ام باحاله! میام واتساپ در موردش یه کم تبادل نظر کنیم. :)
محبوبه
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۷:۴۴

دروغ با شما نیست، چندین سال پیش با همین نظریه رفتم تو دفترم نوشتم، الان نه تو دفترم مینویسم نه وبلاگ دارم، تقی به توقی میخوره افراد رمزی میشن و من بی وبلاگ روم نمیشه بگم به منم رمز بدین، جوووووااااانی نکن خواهرم

پاسخ :

ای بابا :(
مرسی که تجربه‌ت رو با من در میون گذاشتی. :))

خب بیا از همین جا عزم کن یه وبلاگ جدید بزن و به دنیای قشنگ بلاگری برگرد رمزم بگیر :)))
دُردانه ‌‌
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۷:۱۹

دوم دوم یا روم زوم؟

پاسخ :

نگفت روم زوم کنی... گفت دوم دوم کنه! نمی‌دونم شایدم هر دوبار گفته بوم بوم کنه... ولی اون قسمت روم زوم رو نخوند
سما نویس
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۶:۰۷

من هر دو رو همزمان دارم.یعنی داشتم.الان سال‌هاست دفتر نویسی رو شیفت کردم رو ورد کامپیوتر.هم به خاطر حجمی که اشغال میکنه و هم به خاطرر حمایت از محیط زیست و بریده شدن تعداد کمتری درخت برای تراوشات ذهنی من.

اما وقت‌هایی که خیلی دلم پره میرم شده حتی رو کاذ باطله می‌نویسم و خودم رو خلاص میکنم.

پاسخ :

می‌دونی کاغذ انگار دم دست‌تره. الان من از دیشب همین‌طور دفترم کنارمه. هر از گاهی چند خط می‌نویسم.
ن. ..
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۳:۴۸

ممنون تو وبلاگ نزدیک به صفر بازخوردم می نویسم احوالاتمو 

 

منم مسئله م همینه که دوست دارم بازخورد بگیرم و دفتر نداره 

گرچه وبلاگم هم نداره :) :(

گرچه اون موقعها خواهرم یا مامانم می دیدن و می خوندن 

 

پاسخ :

می‌خونمت هنوزم. ولی خاموشم نمی‌دونم چرا🤦‍♀️
آرا مش
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۳:۱۲

سلام بنظرم تو دفتر بنویس عکسشو بذار ما بازخورد میدیم اینطوری هردو رو داری، خسته هم نمیشی😁😂

پاسخ :

ارامش 😂 می‌خوام تو دفتر بدون سانسور بنویسم مثلا 🤦‍♀️😉
مهربانو
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۳:۰۱

نه من عاااشق وبلاگ نویسی و دوستای وبلاگیمم . تو هم از این حرفا نزن .

مهرخت خیلی عاشق انار و هندونه س من گاهی وقتی هوس میکنم . خدا رو شکر گوشیتو بی درد سر داد 

پاسخ :

اتفاقا منم چون این‌جا و دوستان دنیای مجازی رو دوست دارم نمی‌تونم دل بکنم و می‌دونم نرفته برمی‌گردم!


چه جالب واسه منم هندونه جزء خوشمزه‌ترین‌هاست. دور از جون مهردخت خانم باشه، داداشم هم از بچگی یه جور عجیبی عاشق هندونه بود🙂

بله واقعا. ولی به نظرم کارش قشنگ نبود.
ن. ..
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۱:۱۸

منم نمی تونم برگردم به دفتر 

 

پاسخ :

من می‌خوام هر دو رو با هم داشته باشم. تو دفتر آدم بی‌سانسورتر می‌نویسه. ولی خب عوضش هیچ بازخوردی هم از کسی نمی‌گیره.

تو خوبی خانومی؟
افق بهبود
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۱:۰۵

۱.نوشتنتون مستدام باشه ان شاالله

۲.انار خریدن و خوردن دو مقوله ی بسیار متفادت میباشند توقعی نمیشه داشت.دوست میگفت لصلا نمیتونم درک کنم کسی انار دوست نداشته باشه انار میوه ی بهشته

آیا گوشیتان بدستتان رسید؟

پاسخ :

مرسی 😊
بله... مخصوصا که کسی که عاشق انار باشه موقع خرید چشم و گوشش کر و کور می‌شه! من تازه بعدش گفتم چرا موقع خرید فکر نکردم اگه انارش خوب بود یکیش رو باز می‌کرد می‌ذاشت روش برای نمونه!
منم درک نمی‌کنم!

بله یه استیکر روی گوشیم چسبوندم بهترین نشونیه برای شناساییش... ولی بهم برخورد که نشونی خواست.
حامد سپهر
۱۰ مهر ۰۰ , ۱۰:۴۵

اونموقع که باید جمع میکردی میرفتی دلار ۱۳ تومن بود الان با دلار ۲۸ تومن باید بمونی و بسازی:))

در مورد انار خوردن گفتین یه چیز جالب یادم افتاد یه همکار داریم علاقه‌ی عجیبی به انار داره اونوقت زنش خیلی آدم وسواسیه میگه یه بار نشده من با فراق بال و نوش جوونی انار بخورم چون زنم میترسه یه رونه انار یا آبش بریزه تو خونه بخاطر همین هروقت بخوام انار بخورم میرم حموم لباسهامو  در میارم همونجا انار میخورم دوش میگیرم میام بیرون!! :)))

پاسخ :

والا😂

وای چه‌قدر سخت 🤦‍♀️ فکر کنم اگه من جای دوستتون بودم همون روزهای اول طلاقش می‌دادم؛ بعدم یه جعبه انار می‌گرفتم می‌نشستم وسط پذیرایی با کثیف‌کاری زیاد می‌خوردم! 🙄😂
غ ز ل بانو
۱۰ مهر ۰۰ , ۰۹:۴۰

آقا منم دوست دارم دفتر نویسی کنم

اما خیلی کم

 

گوشیت چی شد؟

 

نه تو رو خدا حالا بمون همین جا دور همیم کجا میخوای بری؟:))

پاسخ :

غزل باورت نمی‌شه من حدود ۴۰ تا دفتر از دوران راهنمایی تا تقریبا سال ۹۰ دارم که توش خاطره یا احساساتم رو می‌نوشتم...

 گوشیم رو داد. ولی به نظرم نشونی خواستنش توهین‌آمیز بود.

نهههه من باید برم... اصرار نکن... منو نکِش... دستمو ول کن...بذار برم😂😂😂😂
محمد حسین
۱۰ مهر ۰۰ , ۰۹:۲۶

سلااام

:)))

پاسخ :

سلام.
کم‌پیدا شدین
بانوچـه ⠀
۱۰ مهر ۰۰ , ۰۸:۳۸

نمیشه هم تو دفتر بنویسی هم اینجا؟

پاسخ :

همین کار رو می‌کنم عزیزم
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan