بخشهایی از کتاب سهشنبهها با موری، که شکل باورها و تجربههای من بود و مرا تحت تاثیر قرار داد:
1. فرهنگ ما سببی نیست تا مردم حالشان خوب شود. باید به اندازه کافی قوی باشی که اگر تشخیص دادی فرهنگ به وظایفش عمل نمیکند، خریدار متاع آن نباشی.
2.من گمان میکنم که نوارها مانند عکسها و ویدئوها، تلاشی نومیدانه برای ربودن چیزی از چمدان مرگ هستند.
3. موری گفت: «دستهای یکدیگر را میگیریم. میانمان عشق فراوانی رد و بدل میشود. تد! سی و پنج سال است که با هم دوست هستیم. برای احساس آن، نیازی به گفتگو یا شنیدن نیست.»
4. «کاش من هم در گروهی بودم که میتوانستم درباره اندوهم حرف بزنم. حتماً اگر چنین گروهی بود به جمع آنها میپیوستم. زیرا...» صدایش میلرزید. «... برای این که به شدت احساس تنهایی میکردم...» کاپل گفت: «موری! موضوع مربوط به گذشتهها است. مادرت هفتاد سال پیش مرد. هنوز متالم هستی؟» موری به نجوا گفت: «بله هنوز متالم هستم.»
5. امیدوارم به قدرت شفابخش غصه خوردن پی ببری.
6. تجربهای نظیر صاحب اولاد شدن وجود ندارد. بله، همین طور است که میگویم. چیزی جای آن را نمیگیرد. نمیتوانید آن را با داشتن دوست تجربه کنید. اگر میخواهی مسوولیتی تمامعیار بر دوشهایت بگذارند، اگر میخواهی در قابل انسانهای دیگر مسوولیتی پیدا کنی و به طرزی عالی و بیکموکاست دوست بداری و مهر بورزی، در این صورت باید صاحب فرزند شوی.
7. مردن یک امر طبیعی است. علت این همه سر و صدایی که پیرامون آن راه میاندازیم این است که خودمان را بخشی از طبیعت نمیدانیم. فکر میکنیم چون انسان هستیم ورای طبیعت هستیم.
8. مرگ به زندگی خاتمه میدهد اما رابطه باقی میماند.
9. «میچ! میدانم وقتی دلت میخواهد با کسی که او را دوست داری باشی و نمیتوانی، ناراحت میشوی. اما باید خواستههایش را بپذیری. شاید دلش نمیخواهد تو زندگیات را به خاطر او مختل کنی. من خودم به همه میگویم که میدانم با زندگیام چه کار کنم. میگویم خودشان را به خاطر من ناراحت نکنند. به این دلیل که من دارم میمیرم، شما زندگیتان را تباه نکنید.»
گفتم: «اما او برادر من است.»
موری گفت: «بله میدانم. به همین دلیل ناراحتکننده است.»
در لحظهای، پیتر را در خیال تصور کردم که هشت ساله است. موهای طلائی مجعدش بر صورت خیس از عرق او ریخته بود.
10. سرانجام چهارم نوامبر، وقتی همه عزیزانش برای لحظهای اتاق او را ترک کرده بودند تا در آشپزخانه فنجانی قهوه بنوشند موری از تنفس بازایستاد. و او از میان رفته بود. فکر میکنم او به عمد اینگونه مرد. معتقدم نمیخواست کسی آخرین تنفسش را شاهد باشد. نمیخواست کسی تحت تاثیر آن صحنه قرار بگیرد.
- سه شنبه ۲ شهریور ۰۰ , ۲۲:۴۰
- ادامه مطلب