از آنجایی که ۹۹ در صد محتوای پستهای اخیرم غرغر شده است، امروز تصمیم گرفتم یک پست فقط با محتوای مثبت بنویسم!
۱. همین چند دقیقه پیش، به فکر خودم افتادم! برای خودم دل سوزاندم و تصمیم گرفتم از خودم دلجویی کنم. چه طوری؟ با کتاب خریدن برای خودم!
چند روز پیش، مهدی به جای دانلود یک بازی، اشتباهاً نرمافزار فیدیبو را دانلود کرده بود و من هم با این که میدانستم استفاده نمیکنم گفتم حالا که دانلود شده نصبش کنم!
خلاصه که امروز چرخی در فیدیبو زدم و ۵_۶ رمان معروف و پرفروش را داخل سبد خریدم گذاشتم. درست است که در دست گرفتن کتاب کاغذی لذتبخشتر است. ولی من فعلا امکان بیرون رفتن برای خرید کتاب ندارم و به شدت هم کتابلازمم. پس دلم را خوش کردم که: در عوض قیمت هر کدام تقریبا نصف هزینهی کتاب چاپی است.
اما نقطه اوج ماجرا آنجا بود که وقتی کد تخفیف ۵۰ در صدی را (که فیدیبو برای خرید اولین کتاب بهم هدیه داده بود و من فکر میکردم فقط شامل یک کتاب میشود) وارد کردم، تخفیف روی کل خریدم اعمال شد و باید بگویم من با پرداخت در صد ناچیزی از پول یک کتاب چاپی، صاحب ۵_۶ کتاب الکترونیکی عالی شدم! 💃💃💃
+بعدازانتشارپستنوشت: تازه همین الان پیامک پرداخت هزینه کتابها را چک کردم و متوجه شدم در کارتم حدود ۵ برابر مبلغی که فکر میکردم پول دارم! 😂💃💃💃✌✌✌
۲. همسر دایی محسن، بدون استثنا هر سال برایم تبریک تولد میفرستاد؛ به جز سال پیش که روز تولدم، دو هفته بود همسرش را از دست داده بود 😔😔😔 امسال که دوباره پیام گرم و پرمهرش را در روز تولدم دریافت کردم، بیشتر از همهی سالهای قبل خوشحال شدم. همین که در حد یادآوری روز تولدم و ارسال پیامک حالش بهتر شده است هم جای شکر دارد.
۳. بانک ملت هم جزء تبریکگوهای پایه بود! حتی معمولا اولین کسی بود که تبریک میگفت. اما چند سال اخیر، که من کمتر با حساب ملتم کار میکنم انگار به تریچ قبایش برخورده بود و دیگر پیام تبریک نمیزد. امسال در فکر بودم یک سر بروم بانک ملت از دلش دربیاورم تا دوباره پیام بدهد! 😂 ولی از آنجایی که دل به دل راه دارد، خودش پیامک زد و با هم آشتی کردیم! بانکهای دیگر هم تبریک گفتند (من در هر بانکی برای حقوق یکی از دانشگاهها یا جاهای دیگری که همکاری دارم یا داشتم، یک حساب بانکی دارم!!!🙄) فقط بانک رفاه باید برود توی اتاقش و به کار زشتش فکر کند که با وجودی که من ۹۹ در صد کارهای بانکیام را با او انجام میدهم، حتی یک تکزنگ هم نزد، چه رسد به پیام تبریک تولد!😒☹ (اِ... باز هم که غر زدم!🤦♀️)
۴. به مناسبت تولد من، ۲۰ تیر آب زندهرود را باز کردند! 😎😎😎 یک زمانی هم همسایهی دیوار به دیوارمان، درست شب تولدم، همسایهها را به مهمانی دعوت کرد (به مناسبت بازگشتش از سفر حج). آن شب وقتی دوستانم برای تبریک زنگ میزدند بهشان میگفتم همسایهمان شب تولدم مهمانی گرفته و همهی اهل محل را دعوت کرده است! 😎😕
۵. مممم... چه طوری بگویم؟! .... راستش را بخواهید من دوباره هوس کردهام کسی به چالش دعوتم کند! حالا خیلی خفن هم نبود نبود! ولی دلم چالش میخواهد! دیگر خود دانید! شما دست به کار میشوید یا خودم یک چالشی راه بیندازم آن سرش ناپیدا؟؟؟!!!😂
- پنجشنبه ۲۴ تیر ۰۰ , ۱۴:۰۶
- ادامه مطلب