کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

در "نظر"بازی ما بی‌خبران حیرانند!🙄

صحنه اول:

همان طور که پاهایم راهشان را به سمت خیابان نظر کج می‌کردند، خیلی جدی و محکم برای خودم توضیح دادم که:

"این فقط یک پیاده‌روی معمولی و تماشای ویترین مغازه‌ها است و قرار نیست خرید کنیم."

  • ادامه مطلب

در تاریخ ۱۲/۱۲/ ۰۰

رویاهام ته کشیدن... دیگه فقط مونده خواسته‌هام!

حرف زدیم

انتظار نداشتم بگوید معذرت می‌خواهم یا کارش را جبران کند. در شروع حرف‌هایم گفتم که فقط می‌خواهم گفته باشم چون دلم نمی‌خواهد دلخوری‌ام روی روابطمان تاثیر بگذارد. حرف‌هایم را شنید. دلایلش را گفت. توضیح داد. یک جاهایی مقصر بودنش را پذیرفت. ولی قانع نشدم و بهش گفتم که حرف‌هایش را درک نمی‌کنم. در نهایت به توافق خاصی نرسیدیم. ولی من از این که سکوت نکردم و حرف‌هایم را قاطعانه گفتم حس خوبی گرفتم. اگر چند سال پیش بود، می‌ریختم توی خودم و بعد ممکن بود یک جاهایی با گوشه و کنایه به رویش بیاورم

همین حالا

یک کوه حرف

در من

سکوت کرده است...

چالش پیش‌نویس!

اول این که ببخشید دیشب بدخوابتون کردم و خودم رفتم خوابیدم🙄😁

و دوم چالش:

اندکی تحریف در چالش سی کالج

نمی‌دانم چه عادت زشتی است که چالش‌های وبلاگ یاس ارغوانی را یک تغییری می‌دهم و می‌نویسم!

برای خودم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اون که رفته دیگه رفته...

بعد ۱۴ سال، می‌گردید پیج کسی که شما رو نخواسته پیدا می‌کنید سعی می‌کنید سر حرف رو باهاش باز کنید؟! حالتون چه طوره؟؟؟؟😐


آدمای ۱۴ سال پیش الان آدمای جدید و متفاوتی‌ان؛ دنبال چی می‌گردین واقعا؟! ۱۴ سال کافی نیست برای فراموشی؟!!!!

و من

دلم حرف‌های عمیق می‌خواد

کی بود به من لقب طراح چالش‌های خاور میانه داد؟

می‌خوام یه چالش بذارم به اسم "چالش دیدار"!🤪 تو این چالش هر کس دو تا پست before و after می‌ذاره. تو پست بی‌فور از همه خواننده‌های روشن و خاموش دعوت می‌کنه براش کامنت بذارن. بعد یه هفته، از بین کامنترها، به قید قرعه، با یه نفر قرار وبلاگی می‌ذاره و میره می‌بینتش.😳 بعدشم که دیگه عکس دو نفره‌شون تو پست افتر واسه این که کسی نتونه چالش رو دور بزنه!😐😐😐

یعنی در عرض یه هفته مرزهای بین دنیای مجازی و واقعی فرو می‌ریزه😂

خاب دیگه!

خاله‌ام یک دختر دارد که یک دختر ۳ ساله دارد! منظورم این است که دخترخاله‌ام یک دختر ۳ ساله دارد. 

چالش سه روزه خودیابی (۳)

۲۱) درد من از کجا سرچشمه می‌گیره؟ چه اتفاقی باید بیفته تا حالم خوب بشه.

از آرمین.... باید بتونم بپذیرم که حتما حکمتی توش بوده؛ باید جلسات مشاوره‌م رو با موفقیت طی کنم؛ باید یه زمان خیلی طولانی بگذره...

استفاده از عکس صرفا تزئینی ممنوع!+ بعدا نوشت

دارم مکان کلینیکم را عوض می‌کنم. امروز عکسی از یک واحد اداری خیلی شیک و باکلاس استوری کردم و به فالورهای گلم خبر دادم که مکان جدید تایید شده است و خب تا الان دارم این جمله را تایپ می‌کنم: "مرسی. البته عکس تزئینیه🙄

اولین نامه (برای دست‌گرمی!)


همین الان بگم؛ من حالا حالا نامه دارم براتون بنویسما! این تازه شروع ماجراست!

شما هم دست به قلم بشید!

چالش دستخط✍ (نامه‌های من بعد این پست قرار می‌گیره)

این روزها، پیشرفت تکنولوژی و فضاهای مجازی، دست‌نوشته رو محدود کرده به همون چهار خط مشقی که بچه دبستانی‌ها، تو دفتر مشقشون می‌نویسن؛ تازه اگه بنویسن!

چالش سه روزه خودیابی: روز دوم

روز اول


۱۱) چه کسی برای من اندازه دنیا ارزش داره؟! چرا؟!

خونواده‌م...چون کنارشون درگیر آرامشم...

دختره شور بچه‌دوستی رو درآورده!🤪

به همکارم که خبر داد دیشب بابا شده با ذوق گفتم: "عزززریزم"!!!😐

چالش سه روزه خودیابی! روز اول

تصمیم دارم به سوال‌های چالش ۳۰ روزه‌ای که یاس ارغوانی تا روز پانزدهم آن را در وبلاگش قرار داده است، در ۳ روز پاسخ دهم!

قدح از دست من افتاد و نشکست...

خیلی‌ها وقتی در موقعیت من قرار می‌گیرند، ناخودآگاهانه به سمت اشتباه می‌روند. راستش را بخواهید من هم شدیداً نیازمند نوع خاصی از اشتباه کردنم! و نمی‌دانم بگویم این که خودآگاهم نمی‌گذارد مرتکبش شوم و چیزی را که خیلی‌ها در آینه نمی‌بینند، در خشت خام می‌بیند خوب است یا بد! باید بگویم حتی حوصله‌ی خطا کردن هم ندارم و ناچارم که نلغزم؛ در حالی که حریصانه به لغزش فکر می‌کنم!!!

بدون ویرایش منتشر می‌کنم چون خوابم میاد حسابی

هفته پیش هر روز به جز یکشنبه، کارگاه داشتم. بعضی روزهاش دو تا کارگاه پشت سر هم. تازه کلاس‌های دانشگاه هم بود. خیلی خستگی داشت. کارگاه پنج‌شنبه اصلا به دلم ننشست. به شدت خسته بودم و سرزندگی همیشه رو نداشتم. شبش هم جنازه رسیدم خونه.

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan