- سه شنبه ۱۹ بهمن ۰۰ , ۰۸:۲۱
- ادامه مطلب
- چهارشنبه ۲۷ مرداد ۰۰ , ۱۰:۴۸
- |
- پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۰۰ , ۲۳:۵۸
- ادامه مطلب
وقتی بدون آنکه خواسته باشی، در حاشیه باریک کنار پرتگاه ایستاده ای، به هیچ وجه تصمیم نداری خودت را پرت کنی پایین؛ اما میدانی کوچکترین حرکت اشتباهت ممکن است باعث افتادنت شود و آن پایین حوادث ناگواری در انتظارت باشد. پس باید بیش از حد مراقب حرکاتت باشی تا نیفتی.
- پنجشنبه ۲۱ اسفند ۹۹ , ۲۲:۵۳
۱. یکی از دوستانم که هیچ وقت آرمین را ندیده بود، خوابش را دیده و آرمین بهش گفته است به آبجی گلم سلام برسان. نمیدانید چه حسی پیدا کردم با شنیدن این جمله که عین جملات خودش بود! در یک لحظه خندیدم و اشک از چشمهایم سرازیر شد. هنوز هم با یادآوری این جمله دلم لبریز از خوشی میشود.
- شنبه ۲۰ دی ۹۹ , ۲۲:۲۴
- ادامه مطلب
گفت چقدر آرامش داری. گفت تا حالا کسی رو به آرومی شما ندیدم. گفتم من شخصیتم این طوریه. آدم شلوغی نیستم. ولی به هر حال یه وقتهایی عصبانی میشم. گفت نه نمیتونه شخصیتت باشه؛ حتما تلاش کردی تا به این آرامش رسیدی. چند بار به زبونم اومد بگم که الان اوج تلاطم منه! از آرامشی که داشتم هیچی برام نمونده. نتونستم بگم.
الان دارم به این فکر میکنم اون آرامشه، شخصیتم نیست. من تو هر مرحله زندگیم که خدا پررنگ بوده آرامش داشتم. اون آرامشه خداست. خدا بود... یا شاید هم نه خود خدا... که عمق ایمانم بهش. چیزی که هنوزم دلم میخوادش ولی دیگه در اون حد نیستم...
- يكشنبه ۲۳ آذر ۹۹ , ۰۰:۵۵
حتی حاضرم برگردم به اون لحظه ای که با جسم بی جونت حرف میزدم ولی دوباره ببینمت... میخوام ببینمت داداشی... نه توی خواب... خودت رو میخوام نه خیالت رو... میخوام صدای واقعیت رو بشنوم. میخوام بیای تو بگی سلام، خوبی آجی؟ میخوام از راه که میرسی بیای تو اتاقم و همون طور که باهام گپ میزنی و سر به سرم میذاری، هر چی خوراکی، هر جای اتاقم هست پیدا کنی و بخوری... میخوام اونجوری نگام کنی که نشون میدی چقدر به داشتنم دلگرمی... میخوام زنگ بزنی بگی آجی اگه کاری نداری بیام دنبالت بریم بیرون... میخوام با هم بریم بستنی شکلاتی یا پیتزا بخریم بشینیم کنار رودخونه و بخوریم. میخوام وقتی با خواهرزاده ها، جشن پتو بگیری و ازتون فیلم بگیرم... میخوام صدام کنی و پستهای جالب اینستاگرام رو نشونم بدی... میخوام خونه باشی و اون قدر دم و دیقه سر هر موضوعی صدام کنی که از کار و زندگی بیفتم... میخوام به خاطرت مراجعهام رو کنسل کنم و با هم بریم دنبال کارهات... میخوام وقتی خوابیدی معصومیت چهره ت رو تماشا کنم.... میخوام وقتی دیر میکنی زنگت بزنم بگم چقدر نگرانتم، چقدر منتظرتم... حتی میخوام با هم بحث کنیم، دعوا کنیم، قهر کنیم و حتی وسط همون قهر هم، کمک حال هم باشیم... چرا ندارمت؟ چرا نمیتونم داشته باشمت؟! چرا نباید داشته باشمت؟ چرا جواب همه این چراها برمیگرده به اونی که همه دار و ندارم رو نذرش کردم تا تو رو ازم نگیره؟! چرا این همه بی رحم بود که گریه هام رو ندید... التماسم رو ندید... نشنید و ندید که به قرآن خودش قسمش دادم که تو رو ازم نگیره... چرا براش مهم نبود که تو رو از حضرت زهرا خواستم؟! چرا وقتی به خون دل زینب قسمش دادم که تو رو بهم برگردونه اهمیتی نداد؟! چرا بعد از همه اینها هنوز باید بهش تکیه کنم و اعتماد داشته باشم؟! چرا دنیاش رو روی سرم خراب کرد؟ چرا پشتم رو خالی کرد؟! مگه غزر اون کسی رو داشتم؟! مگه غیر اون به کسی رو زده بودم؟! با گرفتن تو از من،میخواست چیو بهم ثابت کنه؟! حقیر و ضعیف بودنم رو؟! من باورش نداشتم؟! من بهش نگفته بودم برای مراقبت از تو کم میارم و فقط امیدم به خودشه؟! من هزار بار تو رو به خودش نسپرده بودم؟! من هزار تا نذر و دعا برات نکرده بودم که سالم و خوشحال باشی؟! چرا همه چیزو خراب کرد؟!
- دوشنبه ۱۲ آبان ۹۹ , ۰۰:۰۹
- |
نوشته بود: چه چیزی تو را در برابر خدایت مغرور ساخته است؟
من ولی فقط دلشکسته ام، نه مغرور و سرکش...
- يكشنبه ۱۱ آبان ۹۹ , ۰۰:۱۵
- |
اگر خدایی که از آن حرف میزنید، همان قدر که شما میگویید خوب و حکیم و مهربان باشد، قطعا از من در این شرایط روحی افتضاح و با این حجم درد، نباید انتظار داشته باشد که دوستش داشته باشم! باید دست کم به اندازه دوستانی که میفهمند بیشتر وقتها حوصله هیچ کس و هیچ چیز را ندارم و در سکوت مهربانشان همراهی ام میکنند و فقط گاهی نشانه ای میفرستند تا بدانم حواسشان بهم هست و منتظرند کمی حالم بهتر و احساساتم تعدیل شود مرا بفهمد... و اگر این طور نباشد، قطعا خدایی که شما تعریفش را میکنید نیست و اگر این طور باشد، بدون شک خوشش نمی آید کسی پا روی هیجانات منفی من بگذارد و بخواهد قانعم کند که او خیلی خوب و دوست داشتنی است! پس لطفا نگران رابطه من و خدایتان نباشید و بگذارید خدایی که میگویید بی اندازه مهربان و حکیم است کار خودش را بکند و من هم کار خودم را... دست کم خودتان به خدایتان اطمینان داشته باشید!
+ هر چند میدانم حرفهایتان از سر محبت است.
- جمعه ۹ آبان ۹۹ , ۱۸:۵۸
- |
احساس میکنم دیگر هیچ چیز در دنیا وجود ندارد که برایم اهمیت داشته باشد یا به طور جدی درگیر یا ناراحتم کند. اما میترسم با گفتن این حرف، خدا دست به کار شود تا ثابت کند هنوز هم میتواند مرا بیشتر از این در هم بشکند...
+ شاعر عنوان: سهراب سپهری
- جمعه ۹ آبان ۹۹ , ۱۳:۴۴
- |
- دوشنبه ۲۸ مهر ۹۹ , ۰۱:۱۰
نذر کرده بود همین که مشکلات حل شد، من و مامان و بابا رو ببره مشهد... من از همون روز، دیگه هیچ زیارتی نرفتم... نشستم به پای نذرش... نمیتونستم بدون اون برم... دلم همراهیم نمیکرد... حالا اولین ماهگرد رفتنش با شهادت امام رضا یکی شده... من دیگه هیچ وقت دلم نمیخواد برم مشهد... هیچ وقت.
+ بعدتر نوشت:
... و یادم افتاد آخرین باری که مشهد رفتم با تو و مامان و بابا بود و شد بهترین و دلچسبترین مشهدی که به عمرم رفته بود...
- جمعه ۲۵ مهر ۹۹ , ۱۸:۴۳
- |
میشود همین فردا صبح، از خواب بیدار شوم و بگویم: آآآه... خدای من! چه کابوس وحشتناکی بود! چقدر خوب شد که بیدار شدم؟! بعد بروم توی هال، بنشینم مقابل برادرم، زل بزنم به چشمهای درشت بسته و مژه های بلندش و به صدای نفس کشیدنش گوش بدهم؟! بعد او بیدار شود و به خاطر حال عجیبی که در نگاهم هست کلی سر به سرم بگذارد و مسخره بازی دربیاورد؟! بعد من از سنگینی حجم کابوسم اشک بریزم و او وسط مسخره بازیهایش بغلم کند ولی دست از شوخی برندارد؟!
مخاطبم تویی قادر متعال! "ادعونی استجب لکم"ت را یادت هست؟! میشود فقط و فقط همین یک دعایم را مستجاب کنی؟! میشود کاری کنی که دلم به تو گرم باشد؟! من بدجوری دارم میسوزم و هیچ چیز جز حضورش، آرامم نمیکند... حتی دیدنش در خواب هم کافی نیست... از دنیایت متنفرم و از تقدیری که با هیچ دعایی دستکاری نمیشود... چقدر از دلِ شکسته ام دوری...
- جمعه ۱۸ مهر ۹۹ , ۱۹:۱۰
۱. کاش آن قدر بافرهنگ شویم که بپذیریم همان قدر که "طلاق، مبغوضترین حلال الهی است، ولی به هیچ وجه حرام نیست"، ازدواج هم سنت رسول ا... است ولی واجب نیست! البته اگر گزاره دوم را (جمله ای که در مورد ازدواج است) باور کنیم، گزینه اول (طلاق) خیلی هم اتفاق نمی افتد. نه این که بگویم بهترین راه کاهش آمار طلاق، ازدواج نکردن است. حرفم این است که وقتی تصورمان این نباشد که به هر قیمتی بااااااید ازدواج کنیم، چشمهایمان را بیشتر باز میکنیم و صرفا به خاطر این که ازدواج کرده باشیم یا دهان مردم را بسته باشیم یا با سایر دلایل بیهوده، ازدواج نمیکنیم و این یعنی افزایش احتمال انتخاب درست و کاهش احتمال طلاق.
- پنجشنبه ۶ شهریور ۹۹ , ۱۵:۴۲
- ادامه مطلب
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۲۳ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳۴ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱۴ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۱۶ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۴۴ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳۲ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۷ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۵ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۸ )