من هفتهای دو سه بار تصمیم میگیرم جمع کنم از بلاگستان برم. بعد نقطه اوجش اونجاست که هفتهای پنج شش بار پست میذارم و هر بار به خودم میگم شارمین چه خوب شد موندیا!😳😂
- پنجشنبه ۲۸ بهمن ۰۰ , ۲۱:۳۶
There Is No End To My Childhood
من هفتهای دو سه بار تصمیم میگیرم جمع کنم از بلاگستان برم. بعد نقطه اوجش اونجاست که هفتهای پنج شش بار پست میذارم و هر بار به خودم میگم شارمین چه خوب شد موندیا!😳😂
وقتی جای جدید رو اجاره کردم، صاحب ملک یه شماره بهم داد گفت زنگ بزنید بیاد پکیج رو درست کنه.
یه آقای حدود ۴۵ ساله بود شاید.
۱. من که یادم نمیآید ولی خواهر جان میگوید یک زمانی که دانشجو بودهام، دختر عمه بهم گفته است تو هم تا بیکاری درس بخوان و من جواب دادهام:
خسرو شکیبایی بازیگر محبوب دوران نوجوانیام بود؛ برای صدایش که میمردم! وقتی در نهایت تاسف و تاثر خبر فوتش را شنیدم یکی از اولین چیزهایی که به ذهنم رسید این بود که دیگر شعر جدیدی نمیخواند.
آهنگ عاشقانه شاد جدید که توش چرت و پرت نگه معرفی کنید!
منظورم از چرت و پرت این حرفاس که بدون تو میمیرم و از وقتی تو اومدی زندگیم معنا شده و کور شم اگه قراره تو رو نبینم و...
مثال اهنگ عاشقانه شاد بدون چرت و پرت
۱. امروز بعد از سالیان دراز رفتم دندونپزشکی. البته قرار بود پیش یه نفر دیگه برم که هوپ معرفی کرده بود؛ ولی حقیقتا انقد این مدت با دندونام بدرفتاری کرده بودم، که روم نشد برم! ترجیح دادم برم یه جایی که ناشناس باشم و حداقل طرف چیزی از مدرک تحصیلی و شغلم ندونه!
میخوام یه چالش بذارم به اسم "چالش دیدار"!🤪 تو این چالش هر کس دو تا پست before و after میذاره. تو پست بیفور از همه خوانندههای روشن و خاموش دعوت میکنه براش کامنت بذارن. بعد یه هفته، از بین کامنترها، به قید قرعه، با یه نفر قرار وبلاگی میذاره و میره میبینتش.😳 بعدشم که دیگه عکس دو نفرهشون تو پست افتر واسه این که کسی نتونه چالش رو دور بزنه!😐😐😐
یعنی در عرض یه هفته مرزهای بین دنیای مجازی و واقعی فرو میریزه😂
تو یه جمع فامیلی کلی فک بزنم و از اون خندهها بکنم که پخش زمین میشم و دیگه نفسم درنمیاد و جدیدا آرتمیس ادامو در میاره و خوشش میاد...
۱. رفتم دز سوم واکسنم را زدم. دستم درد میکند. 😐
۲. روانشناسم دارد سعی میکند مرا وارد فضایی کند که حس میکنم هویتم را به باد میدهد!😐
از سه سال پیش که داداشم آرتین عروسی کرد، هیچ کس تو فامیلمون عقد نکرده! نرخ زاد و ولد بد نبوده ولی با کاهش آمار ازدواج مواجهیم!🤪
+ روتین فامیل ما همیشه ازدواج و تولد بوده!
از دیشب جای واکسن کرونام درد میکنه!😳 خوبی بدی دیدید حلال کنید 🤭
همین الان رفتم تو اتاقم مودم رو خاموش کنم و بخوابم که بوی دلانگیزی از درون اتاق، به مشامم خورد و حسابی کیفور شدم.
همون لحظهی اول که نه... ولی یه جایی بین لحظهی دوم و سوم یادم افتاد منشا بو، ادکلن قرمز رنگ جلوی آینهس، که آبجی نوشینم به عنوان کادوی تولد برام خرید
۱. مشتریشان بودم و مرا میشناخت. حالا نه این که دم و دقیقه ازش خرید کنم ولی به هر حال، مشتری بودم و او هم بابت چیزهایی که میخریدم، خدمات پس از فروش خوبی داشت. حتی پیش میآمد تماس تصویری بگیریم تا بهم نشان دهد که
نمیدونم چرا از صبح همهش داره این شعر تبلیغاتی تو ذهنم پلی میشه (اونم کاملا ریتمیک و با موسیقی!): "بیخیال هر کاری، وقتی مَکِنزی داری". تازه گاهی هم کلمه مکنزی رو فراموش میکردم به جاش کلمه راپونزل پخش میشد! 🤦♀️😂
۱. یعنی من عاشق آن دسته از افراد هستم که در پیجم پیام میگذارند و بعد از توصیف یک سری از رفتارهای بچهشان میپرسند: "لازمه حضوری بیارمش؟" خب معلوم است که من باید بگویم همین الان بچه را بزن زیر بغلت بردار بیاور تا از دست نرفته درمانش کنم!
۱. صدای شبه فریاد مرد، از کلینیک دندانپزشکی بلند شد: "پونصدِزااار تومن؟ خانوم دکتر میدونی من چَن رو بایِد سری پا وایسما کار کونم تا پونصد تومن درآرم بدم واس دندوناش؟ آ اومَخ اِگ بِش بوگوی این لیوانا از اینجا وَردا بذا اونجا میگِد نهههه این لیوان الا و بلا باااایِد همینجا باشه... بفرما... دس شوما درد نکونه... خدافظ" صدای باز و بسته شدن در کلینیک و صدای قدمهای زن و مرد! یعنی داشت مسخره بازی درمی آورد!
۲. سارا پیشنهاد داده است که دوباره برای مسواک زدن مسابقه بگذاریم و مهدی هم با او همراه شده است. قرار شده است هر شب مسواک میزنیم، در گروه خواهرانه مان ایموجی دندان بگذاریم که ۲ امتیاز دارد! هر وقت روز مسواک میزنیم، ایموجی که چشمهایش ستاره است را بگذاریم که یک امتیاز دارد و هر شب مسواک نمیزنیم از این ایموجی استفاده کنیم: 🤦♀️ به پیشنهاد خود بچه ها، برنده کسی است که زودتر ۲۰ امتیاز به دست آورد! اما جایزه! من از اول به خواهرزاده ها یاد داده ام که جایزه مسابقه هایمان خوراکیهای کوچک است. حالا خودشان فوری پیشنهاد کردند که جایزه این باشد که خاله شارمین برایمان بستنی بخرد! میگویم: "باشه ولی اگه من برنده شدم شما چی میخرید؟" یک نگاه "اصلا یادمان به تو نبود مگه تو هم جایزه میخوای خرس گنده"طوری بهم می اندازند و مهدی فوری میگوید: من که پول ندارم! سارا میگوید: "من اگه تا اون روز کلوچه هامون تموم نشده باشه و مامانم اجازه بده یه کلوچه برات میارم." مهدی فکری میکند و میگوید: "منم فردای روز برنده شدنت به بابام میگم شکلات بخره تا مامانم برات کیک خیس بپزه. ولی همون روز نیای بگیا! فرداش میشه دیگه!" 😐😐😐😂
۳. جزء شرایط منشی نوشته ام: لیسانس مشاوره. یک نفر دایرکت داده: "انتظار داری لیسانس مشاوره بیاد منشیت بشه؟ خیلی خودتو بالا میبری." با آرامش و لحن ملایم برایش توضیحات منطقی نوشتم. متوجه اشتباهش شد و عذرخواهی کرد.
۴. در آزمون آنلاین مهمی که دانشگاه محل تدریسم، برای اساتید برگزار کرده و قبولی در آن امتیاز خوبی محسوب میشود ثبت نام کردم. میدانستم یک منبع ۵۰۰ صفحه ای را معرفی کرده اند اما گفتم: تستی است دیگر! کاری ندارد! موقع تکمیل ثبت نام متوجه شدم که آزمون تشریحی است!🤦♀️واقعا راست میگویند چوب خدا صدا نداردها! من ترم قبل، آزمون انلاین دانشجوهایم را تستی_تشریحی گرفتم!🙄😶
۱. عکس لباس زیرهایی را که در مغازه اش میفروشد در پیجش پست کرده زیرش هم نوشته است: شارمین؛ یکی از بهترین برندها!!! تا الان باید ثابت میکردم شارمین دختر است و پسر نیست! حالا چه کار کنم؟! 😶🤭
۲. از بانک زنگ زده اند که به مناسبت روز پزشک برایت هدیه گرفته ایم بیا ببر! میگویم من که پزشک نیستم. میگویند
دلم میخواد یهویی از طرف یه جایی یا یه کسی که فکرش رو نمیکنم یه بسته برام برسه که پر باشه از هدیه های متنوع و جالب که صرف دیدنشون کلی طول بکشه! خودمم نمیدونم چرا! ولی یهو دلم خواست 🤭 خیلی هیجان انگیزناکه!