چند روز پیش به یاد بازی وبلاگی که پارسال همین موقعها برگزار کردم و با استقبال زیادی مواجه شد افتادم: هشت لبخند نود هشتی، تلاش من بود برای هدیه دادن شادی به اهالی بلاگستان. اما امسال چه؟ چه چیزی برای نوشتن دارم؟!
دیروز بلاگری که تعداد کامنتهایی که تا به حال برایم گذاشته است کمتر از انگشتان یک دست است، ازم خواست که آن بازی وبلاگی را تکرار کنم! میدانید؟ من بیشتر وقتها به نشانه ها اعتقاد دارم و آنها را به پیامها و خواسته های ماورائی ربط میدهم؛ بدون این که اصرار داشته باشم که اشتباه نمی کنم. در واقع حتی اگر هم اشتباه باشد، دوست دارم که مرتکبش شوم!
به خودم گفتم شاید این یک نشانه است از این که من رسالت دارم مردم را، و قبل از آنها خودم را که زیر بار غمهای ۹۹ له شده ام، به جستجوی لبخندهایمان ترغیب کنم.
من مینویسم؛ با این که همین لحظه مطمئن نیستم بتوانم نه تایشان را پیدا کنم اما به هر حال تلاشم را میکنم. شما هم لبخندهای ۹۹تان را برایمان بنویسید؛ حتی اگر لبخندهای کوچک و کوتاهی بوده اند.