کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

چندگانه!

۱. یکی از دوستانم که هیچ وقت آرمین را ندیده بود، خوابش را دیده و آرمین بهش گفته است به آبجی گلم سلام برسان. نمیدانید چه حسی پیدا کردم با شنیدن این جمله که عین جملات خودش بود! در یک لحظه خندیدم و اشک از چشمهایم سرازیر شد. هنوز هم با یادآوری این جمله دلم لبریز از خوشی میشود.


۲. مربی تکواندویی که امروز فوت کرده است، برادر یکی از همکارهایم است. نمیدانید موقع تسلیت گفتن به او چه حالی داشتم. وقتی چهار ماه از رفتن برادرت گذشته باشد، خوب میفهمی تسلیت گفتن برای از دست دادن یک برادر یعنی چه. خوب میفهمی حال کسی را که در اول این راه است. عمیقا از خدا میخواهم که به آنها صبری عمیق بدهد.


۳. حالا که جلوی بخاری دراز کشیده ام و پا روی پا انداخته ام و این سطور را مینگارم! کمتر از ۱۲ ساعت به آزمون پایان ترم دانشجوهایم مانده است و باورتان میشود هنوز یک دانه سوال هم طراحی نکرده ام؟! من زمان دانشجویی هم همیشه دقیقه نودی بودم. یادم هست یک بار  در دوره لیسانس، استاد گفته بود برای ارائه تحقیق مثلا تا ۱۵ دی وقت دارید و من ۱۵ دی، تازه رفتم کتابخانه نشستم به مطالعه و نوشتن تحقیق و دقیقا همزمان با اذان مغرب، در حالی که هیچ استادی در دانشگاه نبود، تحقیق را از زیر در داخل اتاق استاد  انداختم!

+ البته ناگفته نماند از صبح تا حالا دارم دانشجوهایم را دلداری میدهم که اگر فردا سامانه مشکل داشت نمیگذارم آب توی دلهایتان تکان بخورد!


۴. قرار بود دوشنبه برای کاری به تهران بروم و با یکی از دوستان دوست داشتنی وبلاگی هم قرار مدار گذاشته بودیم که قبل یا بعد از انجام کارم، برای اولین بار یکدیگر را ببینیم و هر دویمان هم کلی ذوق داشتیم. من حتی بلیطم را هم رزرو کرده بودم. اما امروز از سازمان مربوطه (در تهران) تماس گرفتند و گفتند موضوعی که قرار بود به خاطرش بیایید فعلا منتفی است نیایید تا خبرتان کنیم! آن قدر توی ذوقم خورد که حتی نپرسیدم علتش چیست. 😟


۵. وقتی از خدا بریده بودم و دیگر دوستش نداشتم، هی آمدم اینجا جار زدم. پس حالا هم باید بگویم من دوباره به آغوش خدا برگشتم. خیلی ماجرا دارد که چرا و چطور این اتفاق افتاد (آن هم در شرایطی که دیگر خودم هم نمیخواستم داشته باشمش!). اما مهم این است که اتفاق افتاد و من دوست دارم هر روز بیشتر و بیشتر خودم را در آغوش مهربانش رها کنم...😍

مهربانو
۲۳ دی ۹۹ , ۰۹:۲۵

1-چه حس خوبی عززیزم ببین آرمین چقدر حواسش بهته که از طرق مختلف بهت پیغام میده 

2- مامانم که تازه دایی جوانم که تک برادر 4 تا خواهر بود رو از دست داده بود وقتی دوستشم همین اتفاق براش افتاد همین حسو داشتن با هم گریه میکردن و میگفتن فقط درد ما رو خودمون میفهمیم

3-یااااا اکثر امام زاده ها ... مهردخت کم منو دیقه 90 دق داد تو هم اضافه بشووو

4-چرا با من قرار نذاشتی؟ خوبت شد حالا کنسل شد؟؟"آیکون مهربانوی بدجنس"

5- عزززیزم 

پاسخ :

۱. یه وقتایی حس میکنم الان بیشتر از قبل دوستم داره 😊😍
۲. خدا رحمتش کنه... بله دقیقا همین طوره. 
۳. 🙈🙈🙈😂
۴. من اصلا فکر نمیکردم تو اهل قرار وبلاگی باشی 🤦‍♀️
۵. 😘
خودت باش
۲۱ دی ۹۹ , ۲۲:۰۲
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

نکنه میخوای ** *** ** ****؟

پاسخ :

نه 🤬😡
نگار
۲۱ دی ۹۹ , ۱۶:۱۲

واقعاً پیش نیومده برم وبلاگ مردم، هی فقط شعر بذارم...ولی خب چه کنم؟دیشب که این پست رو خوندم با جملات آخرش، یاد این تیکه های یکی از شعرای شاملو افتادم:مث ِ برفائی تو .
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث ِ اون قله مغرور ِبلندی
که به ابرای سیاهی و بادای ِ بدی می خندی...

یادشما و یاداین شعر!

 

پاسخ :

عزیزم ممنون 😍
محمد حسین
۲۱ دی ۹۹ , ۱۳:۰۹

نه رابطه علی بینشون نیست منظورم این بود که اگر کسی باور دینی اش قوی باشه باور داره به عوالم روح و جسم و این مسئله خوابها براش قابل فهم میشه اما من که شک دارم به این تبیین این قضیه برام جالبه که غیر از اون چه دلیلی میتونه داشته باشه.

دوران جوانی شایدم کودکی یا نوجوانی، یعنی نه سال پیش.نه نمیشناختمش، وقتی گفتید سرچ کردم ببینم کیه. بعد دیدم با اون دکتر همه چیزشون شبیه همه.

حالا هم که این نظرو میذارم یکساعت مونده به امتحان! فکر کنم وجه مشترک همه این رفتارها اجتناب است اجتناب است اجتناب

 

پاسخ :

خب پس سوالتون رو از فروید بپرسید.

نه سال پیش نوجوانی بوده دیگه. 
بله درسته.
یا شایدم یه چیز دیگه!
حامد سپهر
۲۱ دی ۹۹ , ۰۸:۴۳

۳. دانشجوی دقیقه نودی دیده بودیم ولی استاد نه:))

۵ . خدا هیچوقت قهر نمیکنه:)

پاسخ :

۳. همکارم که از دوستای دوران لیسانسمه، امروز بهم میگفت شارمین تو از قدیم دیقه نودی بودی ولی الان دیگه شورش رو درآوردی!🤦‍♀️😁

۵. خداست دیگه 😊
شارمین امیریان
۲۱ دی ۹۹ , ۰۷:۲۸

۲. خواهرش داره مث اون وقتای اون من بیقراری میکنه. داره مث اون وقتای من مدام عکسهاش رو با نوشته های جانسوز استاتوس میکنه. حالم بد میشه و با این که جز رابطه کاری چیزی بینمون نیست، دلم میخواد بتونم کاری براش بکنم. دلم میخواد به برادر دیگه ش بگم هواش رو داشته باش. اون روزها داداش بزرگم خیلی هوای منو داشت و این خیلی خوب بود

بنده خدا
۲۱ دی ۹۹ , ۰۰:۰۵

معمولا کسایی که کمتر ارشون سراغ میگیرن ... سر درگریبانن! بزارید به پای پیله روزگار ... خدا کنه تا موقع محبس فرصت کنیم بال دراورده باشیم

پاسخ :

چقدر عرفانی شد :)
محمد حسین
۲۰ دی ۹۹ , ۲۳:۲۵

سلاااام دکتر

ببخشید که کم نظر میذارم تازگیا، نمیذارن که

روح برادرتون شادباشه، این قضیه خواب از نظر من که کم دینم خیلی پدیده جالبیه

من دوران جوانی تکواندو میرفتم برا همین کنجکاو شدم ببینم کی بوده. خدا رحمتشون کنه، برادر همون دکتر بود که یه بار پرسیدم برم پیشش؟ 

وای این استادای ما که شمرن، مخصوصا نزدیک امتحان شمر میشن البته ما هم یه عمروعاصی میشیم برای خودمون اون استادی که دفعه گفتم میخوام به تکلیفش اعتراض کنم اون تکلیف را حذف نکردن که هیچی یکی دیگه هم دادن، البته به نرمی، حالا دیشب ساعت 2 یعنی 36 ساعت قبل امتحان بچه ها که مثل من عبرت نگرفته بودن میخواستن برای کم کردن منابع امتحان بیان با یه سناریو بگن اصلا مگه قرار بود امتحان نمره داشته باشه و اصلا مگه فلان چیزو باید میخوندیم که معلوم بود این شیوه برای این آدم جواب نمیده. البته من از این بعضی استادای سخت گیرمون خوشم میاد نه که خودآزار باشم ولی بعضی آدما سخت می گیرن اما خودشون هم دقیقند مثلا برای تدریس واقعا وقت میذارن و همه چیز یادشون میمونه اما بعضیا سخت میگیرن اما خودشون هیچ انرژی نمیذارن و هزار تا کار دارن که به هیچکدوم اهمیت کافی نمیدن، این خون آدمو به جوش میاره.

حالا فردا امتحان داریم و چون یه دور روزنامه وار منابعو خودندم دیگه وقتی نگاهش میکنم حالم بد میشه با این که میدونم یادم رفته، قبلا این تجربه را نداشتم چون تموم نمیشد منابع. قبل ترش هم که به کلاس اکتفا میکردم. برای پروژه ها اما شاید یکی دو روز اهمال کنم ولی در یه اقدام ضربتی زود تمومش میکنم و دیگه تمام. این ویژگی ها واقعا عجیب شده برام، نمیدونم، این نه میتونه اهمالکاری باشه نه کمالخواهی.

 

پاسخ :

سلام دانشجوی اسیر درس و مشخ!
نه دیگه میدونم نمیذارن! :)
ممنون. روح رفتگان شما هم شاد باشه. از نظر منم خیلی پدیده جالبیه. ربطی به کمیت دین داره یعنی؟
دوران جوانی؟! بله همون. میشناختینش؟
تعبیر شمر و عمروعاص خیلی خوب بود. حالا من استاد خوبه ی دانشجوهامم! انقد این ترم پیامهای تقدیر و تشکر داشتم که تو کلاسهای حضوری نداشتم! فکر کنم همین که قیافه استاد جلو چشمشون نیس خوشحالن :)))) من از اون استاد سختگیرها خوبم ؛)
والا من دانشجو بودم انقد میخوندم که علم از حلق و گوش و بینیم بیرون میزد! (گلاب به روتون البته!) دانشجوهای الان چی شدن  واقعا! :/  :)

+من برم ادامه سوالهام رو طراحی کنم! ده تا دیگه مونده :)
بنده خدا
۲۰ دی ۹۹ , ۲۳:۱۹

خب خداروشکر...

برگشتن خوبیه ، 

 

فاضل که میگه؛

باز با گریه به آغوش تو برمیگردم

چون غریبی که خودش را برساند به وظن

 

پاسخ :

بله واقعا جای شکر زیادی داره :)


شما هم کم پیدا شدیدها.
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan