۱۷. ده مورد از چیزایی که ایجاد ترس و وحشت میکنه
به دعوت: تسنیم، رنگینکمان و هوپ
اگر ترس را به همهی کلمات مشابهش (نگرانی، اضطراب، دلواپسی و..) بسط بدهم، باید بگویم من اخیرا ترسهای وحشتناکی را تجربه میکنم برخلاف قبلترها، که نهایت ترسم، از گربه بود! شاید لیست من، لیست غمناکی باشد (به خصوص بعضی مواردش) ولی ترجیح دادم بنویسم.
۱. آدم خواب:
همان طور که میدانید، آرمین یک شب خوابید و فردا صبح (۲۶ شهریور ۹۹) دیگر بیدار نشد؛ آن هم در حالی که نیم ساعت قبلش، صدای خر و پفش را از توی اتاقم میشنیدم. از آن روز به بعد، وقتی کسی از عزیزانم را در خواب میبینم، یواشکی زیر نظرش میگیرم تا مطمئن شوم نفس میکشد یا تکان میخورد. و تا وقتی به این اطمینان نرسم، حالم بد است (این اولین باری است که به این موضوع اعتراف میکنم). یک بار هم وقتی مامان، بابا را برای نماز صبح صدا میزد، از خواب پریدم و با ترس فراوان گوشهایم را تیز کردم و تا وقتی صدای بابا را بشنوم، قلبم آمد توی حلقم! دقیقا یادآور صحنهای بود که آن روز صبح شنیدم که مامان دارد بلند بلند و با اضطراب آرمین را صدا میزند ولی آرمین هرگز جواب نمیدهد! هنوز هم با یادآوری آن صحنه، بیاختیار اشک میریزم.
۲. تلفن بدموقع:
از ۵ تیر ۹۹ که یک روز صبح زود، خیلی خیلی غیرمنتظره زنگ زدند و گفتند دایی جان حالش بد است و ما گریهکنان به خانهشان رفتیم تا با جسم بیجانش مواجه شویم، از صدای زنگ تلفن در زمانهای غیرمنتظره به شدت وحشت میکنم و گوش تیز میکنم تا مطمئن شوم اتفاق بدی نیفتاده است.
۳. زندگی بدون مامان و بابا
من از این ترس، فقط یک بار با آرمین و یک بار با مامان حرف زدهام و هر دو بار گریه کردهام. همیشه فکر میکردم اگر خدایی نکرده یک زمانی آن دو تا نباشند، تنها کسی که تحت هیچ شرایطی و با گذشت هیچ مقدار از زمان، سرش گرم زندگیاش نمیشود و مرا فراموش نمیکند، آرمین است و بس. و حالا بدون آرمین، تنهاترین آدم روی زمینم...
۴.عمر طولانی
من تا قبل از رفتن آرمین، همیشه دلم عمر طولانی میخواسته است. ولی از وقتی آرمین را ندارم، از تصور این که سالهای سال از او دور باشم، وحشت میکنم. گاهی خودم را تصور میکنم که بعد از مرگ، آرمین به استقبالم می آید و دلم پر از شادی میشود. یکی از بدترین قسمتهای سوگ، امتداد آن است.
۵. مرگ عزیزانم
وقتی در عرض چند ماه و به طور کاملا ناگهانی و غیرمنتظره به سوگ سه نفر از عزیزترین عزیزانت بنشینی، نمیتوانی بدون وحشت از مرگ بقیه، در هر سنی که باشند، به زندگیات ادامه دهی (البته رفتن آقاجون بعد از آن همه بیماری و ضعف، ناگهانی نبود ولی درد دو داغ قبلی، بیش از حد ضعیفمان کرده بود)
۶. تصادف
این چند ماه که سطح اضطراب و احساس ناامنیام در دنیا، افزایش یافته است، هر وقت در ماشین بابا مینشینم، بدون دلیل منتظر تصادفم. یعنی با هر حرکت بابا و با هر عمل و عکسالعملِ معمولی و بیاهمیت بین او و سایر رانندهها، من انگار تصادفی را که در راه است، میبینم و از جا میپرم.
۷. دعوای خشن
من تا حالا شاهد دعواهای خشن زیادی نبودهام و اصلا جنس روابطمان در خانواده و فامیل آن طوری نیست که دعواهای خشن و پرسروصدا راه بیندازیم. ولی از بچگی یادم هست که همسایهها دعواهای پرسروصدا داشتند و شاید همین، باعث وحشت من شده است. همین که دو نفر صدایشلن را بالا ببرند یا کسی دیگری را بزند، من بدنم شروع به لرزیدن میکند و بسته به شدت دعوا، تا مدتها فکرم درگیرش میشود. کلیپهای حاوی دعوا و کتککاری و صحنههای خشن را هم به هیچ وجه نمیبینم و اصلا و ابدا دلش را ندارم که ببینم.
۸. ارتباط عاطفی با غیرهمجنس
این که نیاز به توضیح ندارد؛ دارد؟ (میدانم حالا همهتان میگویید اصلاً فقط همین نیاز به توضیح دارد!) من از وقتی یادم میآید از این که مورد علاقهی عیرهمجنسی قرار بگیرم، عذاب وجدان میگرفتم و فکر میکردم چه کار اشتباهی کردهام که این طور شده است و خودم را مقید میدانستم که اشتباهم را جبران کنم و آن علاقه را از سر فرد بیندازم. حالا این حس را ندارم ولی هنوز از پذیرش ابراز علاقه میترسم و با بدبینی و بیاعتمادی به آن نگاه میکنم. البته واقعیت این است که حتی اگر ثابت شود که کاملاً صادقانه است، حوصلهی ورود به چنین رابطهای را ندارم و ترسوتر از آن هستم که با چالشهایش مواجه شوم!
۹. مزاحم بودن
من در چت با بعضی از افراد، همیشه نگران این هستم که مبادا مزاحمش هستم و او میخواهد خداحافظی کند ولی رویش نمیشود (گفتم رویش نمیشود دوباره یاد جملات قصار دخترک خوردنیِ یاسیترین افتادم😂). این در مورد دوستانی است که تقریبا هیچ وقت آغازگر چت نیستند یا دل به چت نمیدهند یا بدون خداحافظی غیبشان میزند. و هیچوقت نمیگویند شارمین من کار دارم یا حوصله ندارم یا الان باید بروم.
۱۰ گربه و مارمولک
مخصوصا گربه... دیگر فکر نکنم کسی از ترس عمیق من از گربهها بیخبر باشد. مارمولک را هم به قول آلما (دختر یاسی) رویم نمیشود نگاهش کنم (منظور این که چندشم میشود😁). اما با سوسک و عنکبوت و سایر حشرات مشکلی ندارم.
- سه شنبه ۱۸ خرداد ۰۰ , ۰۰:۳۰
- ادامه مطلب