کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

من به این چالش دعوت شدم (۳): رابطه با پسر کوچک‌تر

۳۸. رابطه با دختر بزرگتر/پسر کوچیکتر

به دعوت هوپ


با این که هنوز هم عرف غالب بر جامعه این است که در رابطه (ازدواج یا دوستی) دختر باید کوچکتر از پسر باشد، این عرف تا حد زیادی در حال شکسته شدن است و حتی من از دهه هفتادی‌ها شنیده‌ام که خیلی از پسرهایشان برای رفاقت دنبال دختر دهه شصتی می‌گردند و جالب این که دخترهای دهه شصتی هم حوصله بچه بزرگ کردن دارند و این را می‌پذیرند!


احتمالا از جمله‌ی اخیرم متوجه شده‌اید که من رابطه‌ی جدی با پسر کوچک‌تر را قبول ندارم! و حتی حوصله‌اش را هم ندارم. البته این که می‌گویم قبول ندارم به این معنی نیست که به طور کلی چنین رابطه‌ای را رد می‌کنم؛ بلکه این حرف را فقط در مورد خودم می‌گویم. چون حتی از نگاه روان‌شناختی هم نمی‌شود در این مورد، یک نسخه‌ی کلی پیچید و اگر دختری با پسر کوچک‌تر از خودش به یک مشاور پیش از ازدواج مراجعه کند، یکی از سوالهایی که به احتمال زیاد باید جواب دهد این است که: «بین هم‌جنس‌هایت دوست کوچک‌تر از خودت داری؟» و جواب این سوال نشان می‌دهد که در کل شخصیتش طوری هست که با کوچک‌تر از خودش کنار بیاید یا نه. این نشان می‌دهد که بعضی از آدم‌ها می‌توانند با دختر بزرگ‌تر/ پسر کوچک‌تر باشند و بعضی نه. و خب در مورد من نه!


البته باید بگویم من دوستان کوچک‌تر از خودم هم دارم که اتفاقا رابطه خوبی هم داریم و در فامیل هم رابطه‌ام با پسرهای دهه هفتادی خیلی خوب است. ولی راستش را بخواهید هیچ وقت نتوانسته‌ام پسرهای کوچک‌تر از خودم را (حتی چند ماه کوچکتر) به رسمیت بشناسم و همیشه در نظرم بچه هستند! 


شاید به خاطر همین است که نامحرم بودن پسرهای دایی‌ها را فراموش می‌کنم یا با این که مقید هستم موقع حرف زدن با غیرهم‌جنس، همیشه از افعال و ضمایر جمع استفاده کنم، گاهی در مورد پسرهای کوچک‌تر از خودم (حتی همکارهایم)، این تقید را می‌شکنم و حتی در وبلاگ، گاهی با الفاظی مثل پسرم و فرزندم خطابشان می‌کنم. 


یعنی واقعا و حقیقتا پسر کوچک‌تر از خودم را به چشم پسرم یا نهایتا برادرم می‌بینم و ناخودآگاه تصورم این است که او هم به من نگاهی مثل یک خواهر یا مادر دارد؛ هر چند می‌دانم خیلی وقت‌ها ممکن است این طور نباشد و حتی یکی دو بار، در این زمینه به مشکل برخورده‌ام که بماند!

.

.

خب حالا برای این که کمی هم فساد و فحشا به این پست اضافه کنم! می‌خواهم به عنوان حسن ختام، در مورد رابطه‌ام با یک پسر کوچکتر از  خودم هم بنویسم!!! :)))


سال‌های اول وبلاگ‌نویسی (که در بلاگفا و با اسم و فامیل واقعی‌ام می‌نوشتم)، وبلاگ پسر کردی را می‌خواندم که 4 سال از من کوچک‌تر بود و بدون این که از قواعد شعر سپید چیزی بداند، سپیدهای عالی می‌نوشت. من شعرهایش را دوست داشتم و همیشه  در نقش یک بزرگ‌تر و باسوادتر! تشویقش می‌کردم که این استعدادش را با دانش و تمرین همراه کند تا پیشرفت کند. 


کم کم این پسر، شروع به ابراز محبت‌های محترمانه کرد. مثلاً می‌گفت می‌خواهد شعر کودک بنویسد تا بلکه زمانی در یک همایش شعر کودک مرا ببیند (آن زمان من مربی ادبی کانون پرورش فکری بودم). 


چند باری هم تقاضای چت در یاهومسنجر کرد که من پیام‌هایش را نخوانده گرفتم و آخرین بار بهش گفتم که اهل چت نیستم و این که او هم‌سن برادر کوچک‌ترم است و من هم به همین چشم بهش نگاه می‌کنم. فکر کرده بودم با توجه به پرشروشور بودن آن سال‌هایم در وبلاگ، فکر می‌کند از او کوچکترم و وقتی بفهمد بزرگ‌ترم خودش بی‌خیال می‌شود ولی نشد.


خیلی سعی می‌کرد توجهم را به خودش جلب کند ولی کارهایش برای من خنده‌دار و بچگانه بود. بالاخره وقتی مستقیما گفت که دوستم دارد (البته با استفاده از فعل جمع)، محترمانه ازش خواستم که خودش را جمع کند و در فضای مجازی دنبال پارتنر و این جور مزخرفات نگردد. و بعد او خودش را جمع کرد و حتی دیگر وبلاگش را هم به روز نمی‌کرد. 


گذشت تا این که یک روز متوجه شدم پیام‌های درخواست دوستی زیادی از طرف صفحه فیسبوک و به اسم همین پسره دارم. من فیسبوک نداشتم و جز چیزهایی که آرمین و آرتین در صفحه‌ی خودشان یا دوستانشان نشانم می‌دادند چیزی از آن نمی‌دانستم. برای پسره کامنت گذاشتم و ازش خواستم هی درخواست نفرستد و من اصلا در فیسبوک پیج ندارم. جواب داد که من خودم پیجتان را دیدم و عکستان هم بود و تعجب کردم که عکس گذاشتید و البته نفهمیدم شما کدام یکی هستید. با تعجب گفتم که نمی‌دانم از چه حرف می‌زند. برایم یک آدرس فرستاد و گفت اگر دیدید کسی با استفاده از اطلاعات شما پیج زده، بگویید تا دمار از روزگارش دربیاورم!!! 


آدرس را به آرتین (داداش اولیم) دادم و جریان را برایش تعریف کردم. از طریق پیجش وارد این پیج شدیم و دیدیم اسم و فامیل و آدرس ایمیل من گوشه‌ی آن است و عکسی از سه تا دختر قرتی کم سن و سال به عنوان پروفایل. آرتین گفت مطمئن باش خودش این پیج را به اسم تو ساخته (آن زمان من آدرس ایمیلم را هم در وبلاگم گذاشته بودم). دفعه بعد که به این پیج سر زدم، آدرس ایمیل حذف شده بود. 


اما همین موضوع بهانه‌ای شد تا پسره دوباره سر حرف را باز کند و من که در کل معتقد به شستن و روی بند انداختن آقایان نیستم و ترجیح می‌دهم یا با بی‌توجهی یا با برخورد قاطعانه (نه پرخاشگرانه و غیرمحترمانه) آن‌ها را از خودم دور کنم، برایش نوشتم که من زمین تا آسمان با تصورات شما فرق دارم و اهل این طور روابط هم نیستم و وبلاگ هم فقط برایم سرگرمی است نه محل دوست‌یابی. و این اخرین کامنت من به شما است و دیگر تمایلی به دریافت کامنت از شما ندارم. پسره هم آمد نصیحتم کرد که روندتان خیلی اشتباه و به ضررتان است و آدم باید در مجردی از ارتباط با جنس مخالف لذت ببرد و از این طریق شناخت لازم را هم به دست بیاورد و مطمئن باشید شما در زندگی آینده‌تان به مشکل برمی‌خورید چون این طور که پیش می‌روید هیچ شناختی از جنس مذکر نخواهید داشت. :/


و این آخرین کامنت‌هایی بود که بین ما رد و بدل شد...




ببخشید اگر در آن حد که انتظار دارید فساد و فحشا از این پست نمی‌چکید!😂😂😂 من همه‌ی تلاشم را کردم ولی بیش‌تر از این از دستم برنمی‌آمد!🤦‍♀️🙄😂

  • ادامه مطلب
زری ...
۱۹ خرداد ۰۰ , ۰۶:۱۹

چرا باید فساد و فحشا بچکه عاخه 😂😂😂😂

پاسخ :

😂
کامنت یه دوست رو تو این پست بخونی متوجه می‌شی.
Reyhane R .
۱۸ خرداد ۰۰ , ۱۵:۱۹

سلام.منم رابطه دختر / بزرگتر رو قبول ندارم.مخصوصا تو سن پایین و زیر ۲۵ سال.از این جهت که خب معمولا دخترها زودتر به بلوغ عقلی و جسمی میرسن.البته نمیشه قطعی گفت و همیشه استثنا هم وجود داره (:

راستی من مشقامو کامل نوشتم 🤓😁 چالش ۵ و ۳۲ رو 😌

کامنتای پست چالش رو بسته بودی مجبور شدم اینجا بگم 🤗

پاسخ :

تو معمولا مث من فکر می‌کنی :*


عزیزم مرسی 😍😍🙋‍♀️
یاسی ترین
۱۸ خرداد ۰۰ , ۰۳:۳۱

آره خیلی زاییدیم خدایی 😁😁😁😁

 

یه فرهنگ لغت آلمایی باید درست کنیم😂😂😂

پاسخ :

خدا توفیق بده خوب تربیتشون کنیم😂


اره واقعا. خیلی حرفاش باحاله😍😍😍
آتنه
۱۸ خرداد ۰۰ , ۰۰:۲۹

از اتفاق امروز رفته بودم جایی کار اداری داشتم،بعد یه پسر کوچولو نگاه میکرد(به نظرم شاید دوسال از خودم کوچیک تر بود)بنده خدا سرخ میشد،باز یواشکی نگاه میکرد،باز سرخ میشد،میخواستم برم لپاشو بکشم بگم چقدر گوگولی‌ای تو!،خلاصه منم موافقم باهاتون،به نظرم روحیه خاصی میخواد رابطه‌ی عاطفی این مدلی،البته در مورد ۲۶ ساله‌ی پست بالا!،به نظرم بحث اونایی که از سنشون بزرگترن فرق داره یکم...

من قبلا یک پستی نوشتم،گفتم هیچ ایده‌ای واسه مسائلی که به ازدواج ربط داره ندارم،مثل همین سن،شغل و اینا...ولی در کل کسی بتونه باهام درست و حسابی بحث کنه و کم نیاره،واکنش های یهویی نشون نده،و خط فکریش رو کموبیش پیدا کرده باشه و بتونه در مورد عقایدش با آرامش حرف بزنه،به نظرم ادم قابل اعتمادیه،تو اکثر زمینه ها.

پاسخ :

😂
بله موافقم بعضی‌ها از سنشون بزرگ‌ترن واقعا. البته استثنائن اونا :) و البته بازم بچگی‌های خاص خودشون رو دارن

چه معیارهای خوبی
غزل سپید
۱۷ خرداد ۰۰ , ۲۲:۳۸

در ضمن لطفا پای من دو تا چالش حساب کنید. من تو اینم شرکت کردم. مرسی.

پاسخ :

راس می‌گیا :))
غزل سپید
۱۷ خرداد ۰۰ , ۲۲:۳۵

حالا جدا از شوخی به عنوان کسی که همچین تجربه ای داره چند تا مورد جالب بگم :

من دو تا از پسر دایی هام یکی یک سال از من کوچیکتره، یکی دوسال کوچیکتره.

بعد من خب از بچگی حسم به اینها این بوده که ازم کوچیکترن دیگه! همیشه تا همین مدتی پیش به حالت حمایتگرانه باهاشون حرف میزدم و یکم از جایگاهی که یعنی هنوز اینا قاطی مردا نشدن!!!!!(حالا فکر کن مثلا طرف سی سالش بود!!!!)

بعد یکوقت نشستم به خودم گفتم ببین مثلا این وحید همسن مهرداده...خب دیگه توروخدا آدم حسابش کن.خخخخخخخخخ

یعنی من اونهایی که از گذشته میشناسم رو کوچیک حساب میکنم و بچه. اما ابدا این حس رو به مهرداد ندارم!!!

بعد این کاملا طبیعی و پذیرفته شده س که اگر آدم بدونه کسی ازش بزرگتره انگیزه قوی تری برای نزدیک شدن بهش داره یا میپذیره که اون بهش نزدیک بشه ، اما من بنا به همون تجربه ای که نوشتم شدیدا توصیه میکنم ادمهای بزرگتر رو کاملا باید ازشون مطمئن شد و اونها رو شناخت...من هنوز مدل حرف زدن و تفکر اون ادمی که 7 سال ازم بزرگتر بود یادم میاد حالم بد میشه. اصلا دیگه بعد از اون نتونستم باهاش ارتباط بگیرم با اینکه از دوستامون بود.

ماجرات هم خیلی جالب و باحال بود...

پاسخ :

😁
اره درست می‌گی.
اتفاقا منم یه مدت خیلی تو این فاز بودم که پسرا خیلی دیر به بلوغ عقلی می‌رسن و آدم باید با یکی که حداقل ده سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه که در حد خودش باشه 🤦‍♀️ بعد یه بار یه کیس ده سال بزرگ‌تر از خودم بهم معرفی شد که یه بار باهاش حرف زدم و به نظرم مرد فوق نپخته‌ای اومد واقعا
غزل سپید
۱۷ خرداد ۰۰ , ۲۲:۱۸

با توجه به پستهای پر از فسق و فجوری که در چند روز اخیر به دعوت سرکار عالی نوشتم، در رابطه با این پست فقط میشینم یک گوشه و از دور چپ چپ نگاه میکنم و هی میگم "ایششششششش"...خبه خبه (با لحن زنده یاد حمیده خیرآبادی)

پاسخ :

😂😂😂
حق داری واقعا 🤦‍♀️
کلا من و تو شخصیتمون تو این مسائل خیلی فرق داره با هم. به خاطر همین پست من دقیقا ۱۸۰ درجه برعکس پست توئه.
البته از حق نگذریم، کیس تو از همون عنفوان جوانی! واقعا آدم پخته و باشعوری بوده واقعا. این پسره از سنشم بچه‌تر بود.
یاسی ترین
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۸:۳۷

آقا یه سوال 

الان اگر بخوایم کسی رو دعوت کنیم چه کنیم دیگه نمیشه؟

چرا نشه ؟😂 میزاشتی این بازی کثیف ادامه پیدا کنه 🤣

پاسخ :

یاسی حالا بذار همینا که زاییدیم رو بزرگ کنیم😂
همین‌جا دعوتش کن من می‌ذارمش تو لیست.
فقط دیگه کسی منو دعوت کنه یه جوری جیغ می‌کشم که از ته دلش آبروش بره 😂😂😂
رسیدن
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۶:۲۳

کنار بخش کامنت گذاری یه قسمت دیگه هم هست که معمولا عددش کمتره من خواستم بازش کنم دیدم گفته باید فرم bayan پر کنم 

اصلا چی هست و آیا لازمه منم پر کنم 

چون اسم و فامیل و ایمیل هم میخواست.  

پایین پست هات هست 

پاسخ :

اهان.
عزیزم اون برای لایکه (شبیه لایک اینستاگرام). فقط برای این که کسی بتونه پست رو لایک کنه باید تو بیان وبلاگ داشته باشه‌. به خاطر همین می‌گه فرم پر کن.
خاله میم
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۴:۵۶

سلام 

خیلی اتفاقی وبلاگ شما رو دیدم و الان دو روز هست که با خوندن پستهای غمگینتون اشک می ریزم... رابطه ی من و برادرم دقیقا اینجوری بود... مادرش بودم... وقتی که رفت دیگه همه ی خوشیهای دنیا بدون اون برام بی معنی شد... ولی خدا کمکم کرد و الان بزرگترین خوشی زندگیم داشتن خداست و اینکه میدونم حواسش به من هست... حالم هیچوقت توی این دنیا خوب نمیشه... واقعیت اینه نگاهم به زندگی عوض شده و دیگه این دنیا راضیم نمیکنه... میخوام فقط و فقط خدا رو راضی کنم تا روزی که برم پیش خودش.

ببخشید اینا رو اینجا  نوشتم. دنبال همدردی برای درد دل بودم

پاسخ :

سلام.
ببخشید که باعث ناراحتی‌تون شدم.
روح برادرتون در آرامش.
کاش منم بتونم به این مرحله برسم. من هنوز بابت از دست دادن داداشم از خدا دلخورم
ن. ..
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۴:۲۲

خوب من نوشتم

بفرمایید :) 

پاسخ :

مرسی که نوشتی :)🙋‍♀️
نیــ روانا
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۳:۴۸

ببین نظرت محترمه ها و اتفاقا منم نظرم همینهولی فکر نمیکنی همین نظر ما هم از همون تابوها میاد؟ یعنی ذهنمون انگار نمیتونه از اون چارچوب فراتر بره

اگرنه به قول خودت اصلا هیچ نظریه علمی نیست که در مورد بلوغ روانی تفاوت جنسیتی رو تایید کنه

و تازه اگر هم تایید بشه برای ۱۵-۲۰ سالگیه که اصلا سن رابطه جدی نیست

ولی فکر کنم ما همون ساختار گیر کردیم

الان من حتی از این که دندونپزشکم سنش از خودم کمتره ناراحتم (ایشالا که هوپ نمی بینه) 😂

و هی هم به خودم میگم زن دیگه سنی از تو گذشته

باید عادت کنی که مشاور و مربی و پزشکت ازت کم سن تر باشند 😂😂

پاسخ :

جمله آخرت نابودم کرد اصلا 😂😂😂 راس می‌گی از این بعد که دیگه سنی ازم گذشته و طبیعتا خیلی‌ها ازم کوچیک‌ترن به قضیه نگاه نکرده بودم 🤦‍♀️😁


نه به نظر من تابو نیست. روان‌شناس‌ها هم می‌گن بعضیا ساختار شخصیتی‌شون این طوریه که می‌تونن با دختر بزرگ‌تر/ پسر کوچیک‌تر ازدواج کنن و موفق هم باشن و بعضیا نه. من واقعا نمی‌تونم. نمی‌دونم شاید خیلی سر خودم معطلم! 😂
حامد سپهر
۱۷ خرداد ۰۰ , ۰۱:۰۲

پیگیر بودن از خصوصیات آن مرحوم بوده:))

پاسخ :

:))

منتظر پست چالشی‌تون هستیما (کراش مخصوصا😂)
هوپ ...
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۲:۵۸

چاکرمممم!

یکم مشق کرشمه ام مونده. آریانه هم چالشمو عوض کرد شکر خدا. یکی دیگه می می نویسم ایشالا امشب.

پاسخ :

آخر تن به اون چالش ندادی؟ 😁
رسیدن
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۵۶

شارمین جان جریان اون قسمت کامنت که بیان فرم میده چیه؟  و کامنت گذاری توش چه فرقی داره

پاسخ :

عزیزم متوجه نشدم چی رو می‌گی.
هوپ ...
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۵۵

فدای تو که نوشتی

دقت کردی چالش هایی که خودم گفتم رو تک به تک دارم از دوستام میخوام بنویسن در موردش؟ 

اصن عاشق چیزی شدم که نوشتی.

فسادشم دوست داشتم.

پاسخ :

قربانت
بله... اینم دقت کرده‌م که خودت بی‌حاشیه‌ترینو پاستوریزه‌ترین چالش ممکن رو شرکت کردی 😁

🙋‍♀️😘
x
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۴۵

اوووف منم معمولا با هم سن و سال هام خیلی فاصله دارم ..... 

 

کلا یه پسری حتی ۲-۳ سال هم ازم بزرگتر باشه باز احساسم اینه که ازم کوچیکتره :/ 

البته مورد نقض هم بوده که ازم یکی دو سال بزرگتر بوده و احساس نمی کردم مادر بزرگشم و هم سن و سال می‌دیدمش با خودم:/

پاسخ :

تو از منم بدتری مالاکیتی :))))
رسیدن
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۳۵

من خودمم راستش ذاتا 🤪🤪 علاقه ای به دوستی یا ازدواج با کیس کوچکتر از خودم ندارم . ولی هنوزم گاهی مواردی پیش میاد برای خودم و چیزایی میشنوم و میبینم حتی از مشاوره ها ،  که به خودم میگم الگوی خاص برندار و بگذار مورو را با خود مورد بررسی کن . شاید مثلا آدم موفقی باشه و نظر منو عوض کنه . اما واقعا اگه به انتخاب خودم باشه نه اصلا دوس ندارم . 

دلم نمیخواد روزی حتی به شوخی طرف مقابل بخواد اینو به روم بیاره 

یا زودتر از طرف افتاده به نظر بیام . حتی اگه تفاوت سن زیاد نباشه ولی زود تو چشم آقایون پررنگ میشه . 

هرچند که نمیشه تعمیم داد و حتما موارد واقعی خلاف باور من وجود داره که مت ندیدم.

 

منتظرم بیای پست منم نخوندی انگار هنوز وقت نکردی .. خوشحال میشم بیای شارمین جان

پاسخ :

آره خب نمیشه آدم ندیده و نشناخته و صرفا به خاطر سن، کسی رو رد کنه. بالاخره شاید یکی رو بشه کچلیش رو گذاشت پای آوازش! :)))


خوندم عزیزم و واقعا لذت بردم :)
شارمین امیریان
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۰۹

یه چیز دیگه‌م یادم افتاد.

دوستم پیش یه مشاور می‌رفت و برای من تعریف می‌کرد جلساتشون چه طور گذشته و بر اساس چیزهایی که می‌گفت، من این آقای مشاور رو خیلی قبول داشتم و تایید می‌کردم. یه زمانی هم تصمیم گرفتم خودم برای درمان سوگ برم پیشش و وقتی از دوستم شماره‌ش رو خواستم، پیجش رو برام فرستاد. دیدم چهره‌ش کم سن و سال می‌زنه وا رفتم! پرسیدم و فهمیدم چند سال از من کوچکتره. می‌دونم منطقی نیست ولی از پیشش رفتن منصرف شدم! در نهایت گفتم اگه مشاور خوب دیگه‌ای پیدا نکردم میرم پیش اون.

 

 

+ مشاورای کلینیک خودم چون آشناییم نمیخوام برم پیششون.

محمد *
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۹:۲۴

کمی فحشا و فسادش خیلی جالب (و در عین حال ناراحت کننده) بود برام :)))) امان از دست این آدما

پاسخ :

:)
یاسی ترین
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۸:۲۴

اصلا قبول نیست به اندازه کافی فساد ایجاد نکرد 😂😂😂

 

عجب آدم پی‌گیری بوده اون پسره😂 

نمیدونم چرا از روابطی که توی وبلاگ شکل بگیره انقدر بدم میاد :/

پاسخ :

دیگه وسعم در همین حد بود یاسی :)))))


خیلی بچه بود طفلی. ده سال پیش...


منم قبلا خیلی بدم می‌اومد. ولی اخیرا شنیده‌م گاهی هم روابط موفق و حتی آینده‌داری بوده :)
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۶:۳۹

من یه سوال دارم، اسم برادرهاتونم مستعاره یا اسم واقعیشونه؟D:

(ببخشید که ربطی به پست نداشت البتهxD)

 

به نظر من همه چی بستگی به اون احساس متقابله داره. ینی یه آدم اگه عاشق یکی دیگه بشه دیگه براش سن و اینا مهم نیست*-*

پاسخ :

خواهش می‌کنم عزیزم. تقریبا همه‌ی اسمهایی که تو این وب استفاده می‌کنم مستعاره :)


خب شاید در دوران عاشقی براش مهم نباشه. ولی اگه ساخت شخصیتش طوری باشه که سن براش اهمیت داشته باشه ممکنه بعدا به مشکل بربخوره.
Countess 007
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۶:۳۲

سلام:)

نه اتفاقا خیلی خوب بود:)

پاسخ :

مرسی :)
Nαrgєѕ 🌱
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۶:۲۶

😂😂😂😂😂اتفاقا خیلی خوب بود فحشا پخش و پلا بود ازش😂😂😂

 

 

جدای شوخی پست خوبی بود واقعا این چالشه خیلی مفیده یکسری سوال هاش

پاسخ :

خدا منو ببخشه :))))


فدات
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan