کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

من به این چالش دعوت شدم (۲): ده فانتزی من

۱۸. ده مورد از فانتزی‌هایی که تو ذهنتون هستند و دوست دارید اتفاق بیفتن ولی ممکنه خیلی‌هاشون خیلی دور و دراز باشند و هیچوقت اتفاق نیافتند... 

به دعوت رنگین‌کمان


۱. می‌تونستم چند وقت یه بار برای چند ساعت برم پیش آرمین. بتونم بغلش کنم و ببوسمش و مثل این دنیا، بشینیم کلی حرف بزنیم. ببینم چه جور جایی زندگی می‌کنه؛ کیا پیششن؛ دغدغه‌هاش چیه؛ چه کاری می‌تونم براش بکنم. برام از اتفاقات جالب اون‌جا بگه و از تجربه‌های جدیدش. منم از اتفاقات این دنیا بگم براش. بگم که آرتمیس چه طوری به عکس‌هاش واکنش نشون می‌ده. بگم که دستای سارا چه‌قدر شبیه دستاش موقع بچگیاشه؛ بگم که شوخی‌ها و حاضرجوابی‌های مهدی چه قدر شبیهشه؛ از روزهای کرونایی‌مون براش بگم و قضای اون شوخی‌ها و دل‌سوزی‌ها که نبوده تا انجام بده رو به جا بیاره. بهش بگم کجاها یادش افتادیم و خندیدیم ولی نگم کجاها یادش افتادیم و گریه کردیم. و البته اونم به من دلداری بده و ازم بخواد کم‌تر غصه بخورم و بگه که حالش خوبه. در نهایت هم بشینم پشت موتورش با هم بریم دور دور!


۲. با این که مدت‌هاست دیگه دلم نمی‌خواد بچه‌ای داشته باشم و با این که هرگز در تمام طول عمرم، طالب داشتن بچه‌ی پسر نبودم، ولی حالا گاهی دلم می‌خواد یه پسر داشته باشم که از همون روز تولدش کپی آرمین باشه. ولی عمرش کوتاه نباشه. فکر این که یه بار دیگه از لحظه‌ی تولد آرمین، باهاش زندگی کنم ولی دیگه اشتباهاتی که در مورد آرمین داشتم (حمایتگری خیلی زیاد) رو تکرار نکنم و بعد آرمین در ۲۱ سالگی تموم نشه و ادامه‌ی زندگیش رو هم ببینم که با شادی و موفقیت می‌گذره، تنم رو مور مور می‌کنه.


۳. (این یکی خیلی خودخواهانه‌س؛ ولی صرفاً در حد فانتزیه و واقعا اگه هم پیش بیاد، خودم نمی‌پذیرم) یه آدم هممممیشه پایه و همراه تو زندگیم داشته باشم که بدون هیچ توقعی از من، هر زمانی که خودم می‌خوام کنارم باشه و هر وقت حوصله‌ش رو ندارم نباشه، بدون هیچ اعتراضی. کسی که هر وقت من اراده کنم با هم کوه بریم، پیاده‌روی بریم؛ باغ وحش و موزه و گالری بریم. در مورد چیزهای بااهمیت و بی‌اهمیت، ساعت‌ها حرف بزنیم و تبادل نظر کنیم. به همدیگه کتاب و فیلم و موسیقی خوب معرفی کنیم و در موردش حرف بزنیم (البته طبیعتا اون باید به من معرفی کنه چون من زیاد سررشته ندارم تو این‌چیزها)؛ با هم چیزهای جدیدی رو امتحان کنیم؛ هر جا کمک لازم دارم دلم به حمایت بی‌دریغش گرم باشه و... ولی من هیچ وظیفه‌ای در قبالش نداشته باشم.


۴. یه خونه باغ بزرگ داشته باشم که پر از درخت‌های میو‌ه‌های چار فصل باشه.


۵. تو ایران رسم بشه که بچه‌ها (دختر یا پسر_ مجرد یا متاهل) از حدود ۲۰ الی ۲۵ سالگی خونه‌ی مستقل بگیرن و چون قراره تو این سن حتما از خانواده جدا بشن، از قبلش خانواده اون‌ها رو به اندازه کافی آماده کرده باشه و خودشونم از نظر اقتصادی، توانمند شده باشن. در کل، این حد از وابستگی و توقعات بچه‌ها از خانواده‌ها از بین بره و تا آخر عمرشون آویزون پدر و مادر نباشن (تهیه‌ی جهیزیه، مهریه، خونه، ماشین و... وظیفه‌ی والدین نباشه و تا آخر عمر، بچه‌ها رو به شیوه‌های مختلف _از جمله نگه داشتن نوه‌ها تا والدین سر کار یا دنبتل خوش‌گذرونی برن!_ساپورت نکنن)


۶. یه موتور بخرم و هر جا می‌خوام برم با موتور برم.


۷. همه‌ی چیزهای خوب دنیا (غذا، خونه، لباس، خونواده، محبت و عشق، صلح، رفاه، لبخند و...) به طور مساوی بین همه‌ی مردم دنیا تقسیم بشه. و یه دنیای بدون مرز داشته باشیم.


۸. همون طور که آدم‌ها قبل از رسیدن به بلوغ جنسی و بدنی نمی‌تونن بچه‌دار بشن (حتی اگه بخوان)،قبل از رسیدن به بلوغ روانی هم نتونن بچه بیارن.


۹. اون قدر پول دربیارم که بتونم به راحتی دست هر نیازمندی رو بگیرم. و مخصوصا برای بچه‌ها و خانواده‌م و دوستام مدام هدیه بخرم.


۱۰. تنهای تنها برم سفر و اصلا و ابدا گم نشم! 🤦‍♀️



+ بچه‌ها یکی از چالش‌های من، نوشتن یه نامه غیرمنتطره برای بلاگری که انتظارش رو نداره هست. می‌شه پیشنهاد بدید برای کی بنویسم؟! 🤦‍♀️🤔 نمی‌دونم واسه کی بنویسم.

زهرا...
۱۹ خرداد ۰۰ , ۱۲:۱۳

سلام شارمین جان فانتزی های زیبایی داری ومن باهمش موافقم🥰

متاسفم برای فوت برادرتون و ازخدابراتون صبروبرای عزیزانت سلامتی میخوام...

درمورد ثبت نام بیان هم اگ میشه توضیحی بدی ممنون میشم

پاسخ :

سلام. مرسی زهرا جان :)

ممنون عزیزم. خدا عزیزانت رو نگه داره.

ببین وقتی وارد صفحه بیان می‌شی، بالا سمت چپ، یه مستطیل نارنجی هست نوشته عضویت. رو اون کلیک می‌کنی یه سری اطلاعات می‌خواد. وارد که کردی ثبت نامت انجام می‌شی و فکر کنم بعد این مرحله می‌تونی تو بیان وبلاگ درست کنی. :)
رنگین کمان
۱۷ خرداد ۰۰ , ۱۳:۵۴

اینقدر وبلاگتون شلوغ شده من اصلا این پست شمارو ندیدم :/

ممنونم که نوشتید‌ :)

امیدوارم تا جایی که امکانش هست تمام چیزایی که دوست دارید و تجربه کنید یه روز :)

پاسخ :

بله خیلی شلوغ شد. واسه همین یکی از پست‌های ثابت  رو ازرثابتی خارج کردم 😊

مرسی از شما 😘
رسیدن
۱۶ خرداد ۰۰ , ۲۱:۴۶

قسمت مربوط به آرمین جگرم رو سوزوند . قبلا هم تا حدی خونده بودمت.  خدا صبرتون بده عزیزم 

خونه مستقل از مهمترین فانتزی های منه . عاشقشم

پاسخ :

عزیزم :( مرسی. غم نبینی هیچ وقت.

وای منم همین طور :)))
آتنه
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۶:۰۰

چقدر خوب بود فانتزیاتون،من کلا مغزم قدرت فانتزی فکر کردن رو از دست داده،ولی اینا رو خیلی دوست داشتم:-)

راستش رو بگم،من بودن کنار خانواده رو به استقلال ترجیح میدم،حس میکنم باید از زمانی که دارم تا کنارشون باشم استفاده کنم،واسه همین احتمالا اگر همچین رسمی وجود داشت،در حال تلاش واسه پیچوندش بودم:-)))

پاسخ :

مرسی آریانه جان. نظر لطفته.
اگه می‌دونستم که به نوشتن فانتزی دعوت می‌کردم :)))


من باهات موافقم. ولی به نظرم این همه وابستگی دو طرفه هم خوب نیست. 
x
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۳:۲۲

آخ این مستقل بودن بعد از ۲۰-۲۵ سالگی رو خیلی موافقم 

هر چقدرم خانواده ی آدم خوب باشن باز از یه سنی به بعد زندگی باهاشون هم درست نیست هم امکانپذیر نیست 

قلبا امیدوارم در آینده نه چندان دور این اتفاق بیفته ....

پاسخ :

آدم از یه سنی نیاز به استقلال داره. ولی تا وقتی پیش خونواده‌س، هر چه قدر هم قوی، سنش زیاد و تو زندگی کاریش موفق باشه، بازم از نظر خونواده به چشم بچه‌ی نیازمند کمک و حمایت بهش نگاه می‌کنن
ربولی حسن کور
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۲:۱۶

سلام

فکر کنم این دوست داشتن موتور مال اون پست دختر موتورسوار باشه!

پاسخ :

سلام.
😁
من از وقتی یادم میاد عشق موتور بودم
یاسی ترین
۱۵ خرداد ۰۰ , ۲۰:۲۸

چقدر جالب بودن :) 

در مورد داداشیت... کاش واقعا میشد 😢 

 

چقدر با ۴ و ۵ موافقم :) 

و ۸ اگر اینجوری بود جمعیت چقدر کم میشد 😂

یه چیزی در موردت قبلا هم توی ذهنم اومده بود، نمیدونم شاید حقیقت نداشته باشه و صرفا احساسم باشه. اگر دوست نداشتی دیگران بخونن حذفش کن از کامنتم. به نظرم میاد که با مفهوم تعلق و وابستگی به اطرافیان و از طرفی رها بودن یا حمایتگر بودن و نبودن تعارض داری. انگار که هم دلت بخواد اینوری باشی هم اونوری. نمیدونم منظورو درست رسوندم یا نه 😂

پاسخ :

مرسی :)

کاش...

:)

حتی شاید تا الان منقرض شده بودیم دیگه به ما نمی‌رسید 😂

خب باید بگم که درست متوجه شدی 🤦‍♀️
یاقوت
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۷:۵۰

بیا بغلم عزیزم ...

همشونو عالی بودن خصوصا اون مستقل شدنه که خیلی آرزوی فانتزی منم هست 

پاسخ :

فدای تو ❤
نیــ روانا
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۷:۴۳

سلام

میشه با مورد 3 باغ وحش نری؟

باغ وحش خیلی جای بی معنی و مزخرفیه

مخصوصا تو ایران

من الان دراکولا دیدنم نمیاد فقط به خاطر این که ی عالمه حیوون بیچاره رو کشوندن تو ی وجب جا

 

منم نامه میخوام :دی

 

 

پاسخ :

دیگه من اگه هوس کنم برم باغ وحش که نمی‌شه نرم 🙄😁

ادرس بده بفرستم 😂
𝒩αrgєѕ 🌱
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۴:۳۹

وای خدایا با این اشتباه تایپی هام شکرت کردم😂

پاسخ :

😂
اشکالی نداره. منظورت رو گرفتیم :)
دُردانه ‌‌
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۳:۴۶

نامه رو برای یکی از اولین کسایی که تو این وبلاگ برات کامنت گذاشتن و هنوز زنده هستن! بنویس. تو قسمت نظرات آخرین صفحه رو ببین.

پاسخ :

راس می‌گی... پیشنهاد جالبی بود. مرسی.
𝒩αrgєѕ 🌱
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۲:۲۴

منم شکرت کردم 😅

 

 

 

پاسخ :

مرسی عزیزم. میام می‌خونم حتما
𝒩αrgєѕ 🌱
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۲:۱۷

خدا رحمتشون کنه :))

 

 

 

چه فانتزی های جالبی داری منم دوست دارم یه خونه به سبک خونه های قدیمی که دورتادور حیاط اتاق هستن و وسط حیاط حوض داشته باشم ^-^

پاسخ :

ممنون عزیزم.


وای خیلی خوبه. کلا خونه زیاداتاق‌دار عالیه
** سیلاک **
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۱:۴۹

دلم گرفت برای آرمین روحش شاد :(

 

نامه رو هم می تونی برای من بنویسی که تازه وبت رو فالو کردم دلم کوچیکه :)))

 

خودمو میزنم به در انتظار نداشتن .. ^___^ 

پاسخ :

سلامت باشی عزیزم...

 😁
نرگس بیانستان
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۰:۱۴

برای من هم بعضی فانتزی هات مشترکه

 

برای کسی بنویس ک دلت میگه عزیزم :)

پاسخ :

:)


دلم سکوت کرده 😁
حامد سپهر
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۹:۲۷

منم دوست داشتم هر چند وقت یه بار بابام رو ببینم و باهاش کلی از حرفای نگفته بگم 

خدا داداشتون رو بیامرزه

منم یه زمانی یه موتور کراس داشتم از وقتی فروختمش هی قیمتش رفت بالا الان هم حدود چهارصد تومن شده که با این قیمتها نمیشه خرید

خونه باغ رو منم خیلی دوست دارم

پاسخ :

انیمیشن «به پیش» رو دیدید؟! یه جورایی همین فانتزیه.
مرسی. خدا پدرتون رو رحمت کنه.

خونه باغ عالیه. من که همه تلاشم رو برای داشتنش انجام میدم :)))




با این که زیر پستی که لیست چالشها توش بود کامنت نذاشتید، ولی من دعوتتون میکنم به چالش 11 یا 12 :))) اسمتونم رفت تو لیست
محمد حسین
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۱:۵۴
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلااام

درباره 3 به نظرم اگر کسی به طور خودجوش برای یکی دیگه این کارا  رو بکنه و توقع نداشته باشه کم کم آدم تشویق میشه که براش به طور خودجوش حتی بیش از این انجام بده حتی اگر دیگه اون مزایا را دریافت نکنه، سختی و تکلیف مال کارهایی که درون جوش نیست.

این مدل که گفتم شاید متناقض به نظر بیاد اما رشد آدم در گرو همین تناقضه در واقع خود آدم فراموش میشه و فقط اثر خود و انعکاسش میمونه و از اون طرف مزایای دیگری فراموش میشه و فقط خود دیگری میمونه. البته این با در هم آمیختگی فرق داره. یه جور از خود فرا رفتنه برای معنا دادن به زندگی اما در هم آمیختگی از خود فرار کردنه.

با مورد 5 موافقم، من همیشه آرزو داشتم خودم و بقیه این راه را بتونیم پیش بگیریم. اما افق روشنی توی فرهنگ کشورمون در این باره نمیبینم.

با مورد 8 مخالفم، طبیعت خودش میدونه چیکار کنه، کی انعطاف پذیر باشه و کی مانع بشه، شاید بچه دار شدن این پدر و مادر نابالغ روانی که از نطر ما بده اونقدر ها هم بد نباشه، اصلا هر چیزی که اتفاق میافته حتما خوب بوده که اتفاق افتاده! اینو چند وقت پیش به یکی میگفتم که حتما یه حکمتی هست توی واکنش سایکوتیک و بعد گفت وای بر تو که میخوای روانشناس بشی اما بعد این تبصره را افزودم که در حالت طبیعی اون سازگارانه است اما با وضعیت فعلی اش نمیخونه و نیاز به اصلاح داره. حالا این تبصره را هم باید بیافزویم که این واکنش و انتظارات جامعه و وجود مددکار مثل چند تا حلقه اند که اگر یکیشون نباشه اون یکی هم نابود میشه. اما درباره تولید مثل: مثلا فاخته یعنی این موجودی که من ازش میترسم وقتی یه جا گیر میافته خیلی راحت لونه میسازه و بچه اش خیلی زود بالغ میشه و فیل که دو سال بارداره و انسان که بعد نه ماه تا چندین سال بچه را بزرگ میکنه و ماهی که اصلا بچه اش را نمیبینه. هر کدوم از اینا یه مقدار محدودیت و یه مقدار انعطاف دارند از نظر زمان و ویژگی های لازم برای تولید مثل. برای انسان شرایط محدود کننده البته همین طوری که گفتید شده تقریبا و نیاز به آرزو نداره، چون جامعه اش گسترده تر شده و یادگیری هاش گسترده تر و ظرفیت مغزی اش بیشتر پس دیرتر بالغ میشه و دیرتر میتونه تولید مثل کنه 15 سال مثلا، اما چرا نابالغی هیجانی شرط نیست چون اون مثل همون انعطاف فاخته است، هر چقدر بیشتر باید بزاند تا انواع مختلفشون بتونند به محیط های مختلف تسلط پیدا کنند. این معادله محدودیت و انعطاف در سطح کلان هیچوقت به هم نمیخوره، اما در سطح خرد چرا به هم میخوره و این هم مایه کار کردن شماست دیگه!!

- اگر کسی را بگم که باشه که میبینه و دیگه غیر منتظره نیست اگر هم دیگه نیاد بیان هم که کلا نامه را نمیبینه، البته میشه بعد این قسمت نظر را حذف کنید، من زیاد نمیشناسم کسی را اما شاید ***** **** *** ***** ** *** *** *** *** **** ***** ** **** یا چنین چیزی اونم به نظرم میتونه خوب باشه.

پاسخ :

محمدحسین، پسرم! اینا همه فانتزی‌اند! چرا منطق قاطی فانتزی‌های آدم می‌کنی آخه؟! 😂


حالا گذشته از شوخی، من با این حرفتون موافق نیستم که هر چی اتفاق بیفته حتما بهترینه؛ حداقل تو حیطه‌ی انسانی نه‌. چون ما عقل و اختیار داریم و وظیفه و عقل و طبیعتمون حکم می‌کنه که هر روز بیش‌تر یاد بگیریم و خودمون رو رشد بدیم. اتفاقا این که عدم بلوغ روانی به صورت خودکار، مانع از تولید مثل نمی‌شه، به علت همین بحث اختیاره. 


بقیه هم صرفا فانتزی‌ان و تو فانتزی آدم دنبال خوب و بد و درست و غلط و می‌شه و نمی‌شه نیست دیگه 😊


پیشنهاد اولتون خیلی خوب بود. دومی رو نمی‌شناسم، سومی اگه همونی باشه که من فکر می‌کنم با ه دو چشم بود. شایدم یکی دیگه منظورتون باشه.
مرسی مورد ۱ رفت تو گزینه‌هام :)))
نگار
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۰:۲۹

برای من بنویس.. قول میدم انتظارش رو نداشته باشم.

پاسخ :

انگشتت رو بیار جلو و قول بده :)))
مریم بانو
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۰:۱۲

1،4،7و8 فانتزی های منم هستن:)

 

برای من بنویس ! باورکن تاحالا کسی برام نامه ننوشته:)))

پاسخ :

:)

قول بده منتظر نباشی تا غیرمنتظره بشه :)))
برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan