۱۹. ده تا از عادتهای عجیب و غریبی که دارید تو زندگیتون...
به دعوت یاسی
انحراف از چالش!: من علاوه بر عادت، ویژگی هم نوشتم و کلش هم شد بیست تا! نه که خیلی آدم عجیب و غریبی باشمها! فقط هر چی به ذهنم رسید نوشتم که اگه بعضیهاش برای بعضیهاتون عجیب نبود، دیگه در کل، از ده تاش تعجب کنید! 😂
بقیه چالشها رو هم کم کم مینویسم.
۱) دوست ندارم لباسهای زیادی داشته باشم. در واقع ترجیح میدم از هر چیزی (مانتو، روسری، کفش و...) حداکثر دو تا داشته باشم؛ وقتی خراب شد دوباره بخرم. حتی وقتی زیاد داشته باشم؛ میچسبم به دو تاش و نوبتی اونا رو میپوشم. و اصلا و ابدا از پوشیدن لباس تکراری و حتی در مجالس مهم که همه چند دست لباس جدید براش میخرن خجالت نمیکشم.
۲) عادتهای غذایی عجیبم:
۲_۱) دوست ندارم تو یه وعده چند نوع غذا بخورم. اگه سر سفره بیشار از یه نوع غذا باشه، من باز فقط یه چیز میخورم. به خاطر همین از سلف سرویس که تنوع غذایی بالایی داره خوشم نمیآد.
۲_۲) وقتی گیر میدم به یه خوراکی تا پای جان به خوردنش ادامه میدم (قضیه انارها که خاطرتون هست؟! 🤦♀️). بعد یهو دلم رو میزنه و تا مدتی مدید بهش لب نمیزنم.
۲_۳) خورش بادمجون، پیاز، گوجه و هویج پخته، سبزیجات خام (به جز ریحون و پونه)، هر چیزی که تند باشه، کشمش، خورش آلوچه، خورش ماست، کله پاچه، نوشابه، چای، دوغ، سوسیس و کالباس، کرفس، خورش قیمه، نخود، ماش، فلفل (مخصوصا از نوع دلمهای)، فلافل، انبه و... دوست ندارم (خیلیهاش رو اصلا لب نمیزنم؛ حتی سر سفرهای که کلهپاچه میخورن نمیشینم و ازشون فاصله میگیرم) در عوض عاشق انواع سوپ و آشم و تا وقتی از خوردنشون دلدرد نگیرم، حس میکنم هنوز سیر نشدهم! نون و پنیر هم جزء غذاهای مورد علاقهمه. مخصوصا با ریحون و پسته! یا با هندونه.
۲_۴) بدون ترشی یا زیتون و همچنین بدون تلویزیون روشن، غذا نمیخورم.
۳) روز تولدم و دریافت تبریک تولد برام فوق العاده مهمه. یعنی به خون یه نفر هم تشنه باشم، تولدم رو یادش باشه و تبریک بگه، حسم بهش خوب میشه! از طرف دیگه، اصلا و ابدا جشن تولد، مخصوصا سورپرایزانه دوست ندارم (یعنی حسم به سورپرایز جشن تولد دقیقا اینه: 😒) و کادو تولد هم زیاد برام فرقی نداره بگیرم یا نه.
۴) وقتی برای اولین بار سیمکارت خریدم، تنها هدفم پیامک دادن بود. هنوزم چت نوشتاری رو به ویس دادن و تلفن زدن ترجیح میدم؛ حتی تو روابط کاری! فقط با بعضیا که خیلی دوسشون دارم، دوست دارم تماس تصویری داشته باشم.
۵) از کارهای هیجانی اصلا خوشم نمیآد. مثلا تا حالا یه بارم نشده تو پیست، روی تایر بشینم (نمیدونم عبارتش رو درست گفتم یا نه) یا حتی از چرخ و فلک و تونل وحشت و تله کابین و اینا خوشم نمیاد. نهایتش دیگه یه تاب بازی! اصلا نمیفهمم چرا آدم باید فشار یه همچین هیجاناتی رو به خودش تحمیل کنه و تازه لذت هم ببره!
۶) نمیتونم آدمها رو دوست نداشته باشم حتی اگه اذیتم کرده باشند (البته اگه خونوادهم رو اذیت کرده باشن فرق میکنه). حتی وقتی از کسی متنفر باشم به هیچ وجه دنبال آسیب زدن، تلافی کردن یا حتی نفرین و چوب خدا نیستم.
۷) محافظهکارم ولی وقتی یه کاری رو شروع کنم که به علت محافظه کاری (و ترس البته) ازش پرهیز کرده بودم، دیگه میشم یه شخصیت متهور! نمونهش همین کلینیک زدنم که باید یه بار مفصل ازش بنویسم.
۸) معمولا همکار و استاد و مشاور آقا را به خانمها ترجیح میدم ولی در مورد دوستی، خانمها رو ترجیح میدم و به نظرم به شدت قابل اعتمادترند.
۹) ممکنه تو دلم به شدت غمگین و افسرده باشم ولی اطرافیان یک شارمین شاد و پرانرژی ببینند.
۱۰) وقتی به اوج ناراحتی و دلخوری میرسم، حتما حتما باید از چند ساعت تا چند ماه در سکوت به سر ببرم (با اون فردی که دلخورم کرده حرف نزنم یا کلا سکوت کنم که البته سکوت کلی، بیشتر از یه هفته طول نمیکشه). اگه بهم فرصت سکوت داده نشه، به شدت تلخ و طلبکار میشم.
۱۱) هنوزم از خیلی از کارهای بچگونه واقعا خوشم میآد. مث سرسرهبازی، الاکلنگ، رفتن توی آب و... خیلی وقتها با خواهرزادهها یا حتی بچههای فامیل، حتی اون فینقیلیهای خیلی کمسن و سال، بازی میکنم.
۱۲) تختخواب دوست ندارم و تابستون که هوا گرمه، حتی تشک هم نمیندازم.
۱۳) عاشق گل و گیاهم ولی تو نگهداری ازشون به شدت تنبلم. از بس گلایی که تو اتاقم بود خراب میشد مامان همه رو به پذیرایی منتقل کرد! در همین راستا، حیوانات رو هم خیلی دوس دارم ولی جز پرندهها و یه سری حیوونای ملوس مث خرگوش و ببعی و... حتی حاضر نیستم بهشون دست بزنم.
۱۴) از رانندگی متنفرم ولی از بین وسایل نقلیه، عاشق موتورم و یه عالمه عکس با موتور دارم. اگه یه زمانی مجوز موتورسواری خانمها صادر بشه، قطعا از اولین خانمهای موتورسوار خواهم بود!
۱۵) با این که بحث حجاب و محرم و نامحرم برام مهمه، غالبا یادم میره پسرداییها محرم به حساب نمیآن و خیلی وقتها لازمه اینو مدام به خودم بگم. بارها جلوشون سوتیهایی دادم که ناشی از همین فراموشکاریهاست.
۱۶) تقریبا میشه گفت تنها عضو فامیلم که خیلی کم توی دورهمیها و بیرون رفتنهای فامیلی شرکت میکنم. ولی وقتیام شرکت میکنم دیگه برگشتنم به خونه کار خداست! آخرین نفریام که مجلس رو ترک میکنم!
۱۷) وقتی مامانم خونهس، دست به سیاه و سفید نمیزنم! ولی وقتی نیست، مسوولیت همه چیز گردن منه و تبدیل میشم به یه کدبانو!
۱۸) از وقتی یادم میآد همیشه پاککنم رو گم میکردم و میکنم. یعنی نه مداد و خودکار و... فقط پاککن.
۱۹) از وقتی یادم میآد (دوران لیسانس حدودا) دلم میخواسته به جای ازدواج، خونه بگیرم و زندگی مستقلی برای خودم داشته باشم. یه مدت هم دلم میخواست یه بچه داشتم که فقط و فقط مال خودم بود و هیچ کس ادعایی روش نداشت. یه چیزی شبیه حضرت مریم! (بچهی به سرپرستی گرفتهشده هم مال خود خود آدم نیست. ولی اگه خودت بدون نیاز به حضور یه مرد، بچهدار بشی، خییییلی مال خودته!)
۲۰) نگاهم به طلا فقط و فقط نگاه اقتصادیه. اصلا و ابدا دوست ندارم طلا استفاده کنم. یک سال اخیر، گاهی جینگیلیجات استفاده میکنم ولی قبلا حتی حوصلهی تماشای ویترینشون رو هم نداشتم.
- پنجشنبه ۱۳ خرداد ۰۰ , ۰۹:۰۹
- ادامه مطلب