کودکانه هایم تمامی ندارد

There Is No End To My Childhood

عنوان

۱. دلم می‌خواهد در پاسخ به این پیام مدیر گروهمان، در گروه اساتید، که نوشته است: 

"باسلام واحترام،حق التدریس مهرماه به حساب واریز شد."

از این‌ها بگذارم:

  • ادامه مطلب

۸۰ی‌ها

یک کلاس دارم همه از دم دهه هشتادی. ترم ۳ هستند و ۱۹ یا ۲۰ سال دارند. 

جلسه اول خودمان را به هم معرفی کردیم و بچه‌ها گفتند که ده نفر (یعنی حدود یک سوم کل کلاس) متاهل در کلاسشان دارند!😳

شارمین در جلسه سخنرانی

بین شرکت‌کننده‌ها نشسته و منتظر بودم کمی شلوغ شود تا سخنرانی‌ام را شروع کنم. 

حالا واکنش آدم‌ها:

  • ادامه مطلب

دیگه عمیق‌تر از این؟

همین الان فهمیدم مدیر گروهمون، که لحظه‌شماری می‌کردم از دستش خلاص بشم، رئیس دانشگاه شده😐

پایان ترم کهنه/ با شادی و سرور!

۱. به مناسبت روز دانشجو، به همه دانشجوهایم نمره هدیه دادم. به دهانشان مزه داد. برای یلدا هم خواستند! گفتند استاد به مناسبت شب یلدا هم نمره اضافه کنید خوشحال شویم! ایام فاطمیه هم بود. گفتم اگه شما انقد به مناسبتا اهمیت می‌دید باید به مناسبت شهادت حضرت زهرا هم نمره ازتون کم کنم🤭 گفتند مگه ما شهیدشون کردیم؟ گفتم بالاخره تو شهادت باید غمگین باشید!!!😳🤷‍♀️

از میان کوچه‌های خستگی می‌گریزم در پناه مدرسه

دیروز با مدیر یک دبستان دخترانه جلسه داشتم. حقیقتاً اوضاع مدارس نیمه حضوری خیلی خنده‌دار بود. 

بدون ویرایش منتشر می‌کنم چون خوابم میاد حسابی

هفته پیش هر روز به جز یکشنبه، کارگاه داشتم. بعضی روزهاش دو تا کارگاه پشت سر هم. تازه کلاس‌های دانشگاه هم بود. خیلی خستگی داشت. کارگاه پنج‌شنبه اصلا به دلم ننشست. به شدت خسته بودم و سرزندگی همیشه رو نداشتم. شبش هم جنازه رسیدم خونه.

خانوم بریم همون واتساپ🤪

اکثر کلاس‌های مهدی در واتساپ برگزار می‌شود. اما امروز در شاد هستند و معلم برای اولین بار دارد از گزینه میکروفن استفاده می‌کند و خب در اکثر تایم کلاس، میکروفن اکثر بچه‌ها روشن است و اصلا آدم حس می‌کند همه‌شان آن وسط هستند! 🤪

الان وسط کلاس انلاینم

یه وقتایی خودمم که دارم تدریس می‌کنم حوصله‌م می‌ره... آخه آنلاین هم شد کلاس؟!

از دفترچه خاطرات یک استاد خیلی جوان: ترم اول ۱۴۰۰

۱. جلسه اول، از دانشجوهایم خواستم خودشان را معرفی کنند. بعد از آن‌ها، خودم شروع کردم به معرفی خودم. در مورد سن و تحصیلات و رشته و شغل‌هایی که تجربه کرده‌ام و کتاب‌هایی که نوشته‌ام برایشان گفتم. بعد از کلاس، مامان پرسید: "واسه کی این‌قدر از خودت تعریف می‌کردی؟"😳

  • ادامه مطلب

خاطره‌بازی

روز جمعه در پیج کاری‌ام عکسی از آرمین منتشر کردم و از فالورهایم خواستم در سالگرد رفتنش برایش دعا کنند. حجم بالایی از پیام‌های همدلی و طلب رحمت الهی دریافت کردم که نشان‌دهنده مهربانی و نوع‌دوستی آن‌ها بود.
  • ادامه مطلب

برم خجالت بکشم (به درخواست دوستان، برم تو اتاقم به کارای زشتم فکر کنم😂)

اگه جای مدیر گروهمون بودم ترم بعد به شارمین امیریان درس نمی‌دادم! اون از ترم قبلش که واسه اولین جلسه کلاسش به زور تلفن از تو رختخواب کشوندنش بیرون، اونم از این ترمش که

  • ادامه مطلب

تبعیض جنسیتی!

پنج‌شنبه صبح، کلاس آنلاینم را به خاطر سرگیجه و حالت تهوع وحشتناکی که داشتم تعطیل کردم. این دو روزه، مدام پسرهای کلاس پیام می‌دهند و حالم را می‌پرسند و برایم نسخه تجویز می‌کنند! اما دخترها تا این لحظه هیچ واکنشی نشان نداده‌اند! 😂


:/

بر اثر تلاقی روزهای انتخاب رشته کنکور و اتفاق‌های مربوط به واکسن، دیشب تا صبح خواب می‌دیدم دارم به کنکوری‌ها نوبت میدهم بیایند کلینیک واکسن بزنند و نگرانم نکند حالا که بیعانه نگرفته‌ام نیایند و مشاور تحصیلی‌ام معطل شود! 😐😐😐

از وقتی فهمیدم نمی‌تونم جلوی خنده‌م رو بگیرم 🤣💉

همان‌طور که شاید بدانید، من در دو دانشگاه تدریس می‌کنم؛ مثلاً فرض کنید اسم یکی از دانشگاه‌ها الف است و دیگری ب.

  • ادامه مطلب

پیشواز واکسن 😌

۱. صرفه‌نظر از همه‌ی حرف و حدیث‌های پیرامون واکسن، از همان اول، آن‌قدر دلم برای آن پر پر می‌زد که آن موقعی که در اوج تست واکسن بودیم می‌گفتم: "می‌خوام یه نقطه‌ی مرکزی پیدا کنم برم با آستین بالاکشید‌ه‌شده بشینم بذارم هر کسی هر واکسن کرونایی از هر جایی وارد کرد یا به هر شکلی واکسن تولید کرد بیاد روی من امتحان کنه!" 😐
  • ادامه مطلب

رمز فقط برای کسانی که در جایی غیر از وبلاگ هم در ارتباطیم!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

«سنگ پای قزوین»هایم تمامی ندارد! (البته شایدم این یکی راست می‌گفت!)

از آن دانشجوهایی است که سر کلاس حتی یک بار هم درس جواب نداده است (در حالی که بخشی از نمره کل، از فعالیتهای کلاسی است.) نمره میان‌ترم و پایان‌ترمش را کم‌تر از نصف گرفته است. تکلیف داوطلبانه‌ای را که برای کسانی گذاشته‌ام که نمره امتحانشان کم شده را انجام نداده است. بعد از اعلام نمرات، در گروه اعلام کرده‌ام که فقط در سامانه به اعتراض‌ها پاسخ می‌دهم. همان وقت در واتساپ پیام داده است!!! 

سنگِ‌پای‌ِ‌قزوین‌فروشیِ شارمین و دانشجویان!+مورد7

1. حتی یک جلسه حضور در کلاس هم نداشته است. بارها و بارها از طریق نماینده کلاس و دوستان خودش پیغام و پسغام فرستاده‌ام که تشریف بیاورید سر کلاس در خدمت باشیم! و اگر نیامدید عواقبش با خود شما است. بعدها شاکی نشوید.

اما رفیق بر همه چیزی مقدم است...

از شدت خواب و خستگی دارم منفجر می‌شوم و تک تک سلول‌های بدنم التماس می‌کنند که تو را به آن کسی که می‌پرستی بگیر بخواب بذار ما هم کپه‌ی... ببخشید بی‌خوابی به سلول‌هایم فشار آورده بی‌ادب شده‌اند!

برای گرفتن آدرس کانال تلگرامم، کامنت خصوصی همراه با آدرس وبلاگتون بذارید
Designed By Erfan Powered by Bayan