۱. دلم میخواهد در پاسخ به این پیام مدیر گروهمان، در گروه اساتید، که نوشته است:
"باسلام واحترام،حق التدریس مهرماه به حساب واریز شد."
از اینها بگذارم:
- پنجشنبه ۱۲ اسفند ۰۰ , ۱۹:۴۷
- ادامه مطلب
There Is No End To My Childhood
۱. دلم میخواهد در پاسخ به این پیام مدیر گروهمان، در گروه اساتید، که نوشته است:
"باسلام واحترام،حق التدریس مهرماه به حساب واریز شد."
از اینها بگذارم:
یک کلاس دارم همه از دم دهه هشتادی. ترم ۳ هستند و ۱۹ یا ۲۰ سال دارند.
جلسه اول خودمان را به هم معرفی کردیم و بچهها گفتند که ده نفر (یعنی حدود یک سوم کل کلاس) متاهل در کلاسشان دارند!😳
بین شرکتکنندهها نشسته و منتظر بودم کمی شلوغ شود تا سخنرانیام را شروع کنم.
حالا واکنش آدمها:
همین الان فهمیدم مدیر گروهمون، که لحظهشماری میکردم از دستش خلاص بشم، رئیس دانشگاه شده😐
۱. به مناسبت روز دانشجو، به همه دانشجوهایم نمره هدیه دادم. به دهانشان مزه داد. برای یلدا هم خواستند! گفتند استاد به مناسبت شب یلدا هم نمره اضافه کنید خوشحال شویم! ایام فاطمیه هم بود. گفتم اگه شما انقد به مناسبتا اهمیت میدید باید به مناسبت شهادت حضرت زهرا هم نمره ازتون کم کنم🤭 گفتند مگه ما شهیدشون کردیم؟ گفتم بالاخره تو شهادت باید غمگین باشید!!!😳🤷♀️
دیروز با مدیر یک دبستان دخترانه جلسه داشتم. حقیقتاً اوضاع مدارس نیمه حضوری خیلی خندهدار بود.
هفته پیش هر روز به جز یکشنبه، کارگاه داشتم. بعضی روزهاش دو تا کارگاه پشت سر هم. تازه کلاسهای دانشگاه هم بود. خیلی خستگی داشت. کارگاه پنجشنبه اصلا به دلم ننشست. به شدت خسته بودم و سرزندگی همیشه رو نداشتم. شبش هم جنازه رسیدم خونه.
اکثر کلاسهای مهدی در واتساپ برگزار میشود. اما امروز در شاد هستند و معلم برای اولین بار دارد از گزینه میکروفن استفاده میکند و خب در اکثر تایم کلاس، میکروفن اکثر بچهها روشن است و اصلا آدم حس میکند همهشان آن وسط هستند! 🤪
۱. جلسه اول، از دانشجوهایم خواستم خودشان را معرفی کنند. بعد از آنها، خودم شروع کردم به معرفی خودم. در مورد سن و تحصیلات و رشته و شغلهایی که تجربه کردهام و کتابهایی که نوشتهام برایشان گفتم. بعد از کلاس، مامان پرسید: "واسه کی اینقدر از خودت تعریف میکردی؟"😳
اگه جای مدیر گروهمون بودم ترم بعد به شارمین امیریان درس نمیدادم! اون از ترم قبلش که واسه اولین جلسه کلاسش به زور تلفن از تو رختخواب کشوندنش بیرون، اونم از این ترمش که
پنجشنبه صبح، کلاس آنلاینم را به خاطر سرگیجه و حالت تهوع وحشتناکی که داشتم تعطیل کردم. این دو روزه، مدام پسرهای کلاس پیام میدهند و حالم را میپرسند و برایم نسخه تجویز میکنند! اما دخترها تا این لحظه هیچ واکنشی نشان ندادهاند! 😂
همانطور که شاید بدانید، من در دو دانشگاه تدریس میکنم؛ مثلاً فرض کنید اسم یکی از دانشگاهها الف است و دیگری ب.
از آن دانشجوهایی است که سر کلاس حتی یک بار هم درس جواب نداده است (در حالی که بخشی از نمره کل، از فعالیتهای کلاسی است.) نمره میانترم و پایانترمش را کمتر از نصف گرفته است. تکلیف داوطلبانهای را که برای کسانی گذاشتهام که نمره امتحانشان کم شده را انجام نداده است. بعد از اعلام نمرات، در گروه اعلام کردهام که فقط در سامانه به اعتراضها پاسخ میدهم. همان وقت در واتساپ پیام داده است!!!
1. حتی یک جلسه حضور در کلاس هم نداشته است. بارها و بارها از طریق نماینده کلاس و دوستان خودش پیغام و پسغام فرستادهام که تشریف بیاورید سر کلاس در خدمت باشیم! و اگر نیامدید عواقبش با خود شما است. بعدها شاکی نشوید.
از شدت خواب و خستگی دارم منفجر میشوم و تک تک سلولهای بدنم التماس میکنند که تو را به آن کسی که میپرستی بگیر بخواب بذار ما هم کپهی... ببخشید بیخوابی به سلولهایم فشار آورده بیادب شدهاند!