- سه شنبه ۱۶ دی ۹۹ , ۰۹:۱۱
مدت زمان: 4 دقیقه
- سه شنبه ۱۶ دی ۹۹ , ۰۱:۲۳
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
+ فاضل نظری
- دوشنبه ۱۵ دی ۹۹ , ۲۲:۳۷
- |
صبوری را تمرین نمیکنم... دارم سعی میکنم تنطیمات روحم را طوری عوض کنم تا خود به خود صبور از آب دربیایم!
- يكشنبه ۱۴ دی ۹۹ , ۱۴:۵۴
- |
دایی محسن ناراحت بود. بهم گفت بیا برویم کمی استراحت کن. تو خیلی خسته ای! گفتم خسته نیستم. اصرار کرد. گفتم نه من باید پیش مامانم بمانم. مامانم به من احتیاج دارد. نگرانش هستم. قبول کرد و رفت. بیدار که شدم خوابم را به یاد می آوردم ولی اصلا در خاطرم نبود که دایی محسن دیگر پیشمان نیست. همین که یادم افتاد، از جا پریدم. چه خواب عجیبی بود!
- شنبه ۱۳ دی ۹۹ , ۰۹:۴۶
۱. دلم میخواهد بنویسم؛ حتی اگر چیزهای بی اهمیت و الکی باشد. محتوا مهم نیست. مهم نوشتن است.
- پنجشنبه ۱۱ دی ۹۹ , ۱۸:۳۸
- ادامه مطلب
یعنی دیگه امشب کسی تو گروه یا دایرکت بگه "برید ماه رو ببینید خیلی قشنگه" جیغ میکشم! 🤬🤫🤭
بعداگذاشت! (به درخواست دوستان⚘)
- يكشنبه ۷ دی ۹۹ , ۲۳:۴۵
- ادامه مطلب
- يكشنبه ۷ دی ۹۹ , ۰۰:۰۴
- ادامه مطلب
فردا دقیقا شش ماه است که دایی جان را از دست داده ایم. چند روز بعد از رفتنش، یکی از عکسهایش را با یک بیت شعر غم انگیز، استاتوس کردم. آرمین ریپلای زده است که: "قربونت برم دایی جون... خیلی زود رفتی." الان که این پیامش را میبینم حرصم میگیرد. خودش موقع رفتن، نصف سن دایی جان را هم نداشت...😔
- پنجشنبه ۴ دی ۹۹ , ۲۰:۴۲
- سه شنبه ۲ دی ۹۹ , ۲۲:۳۷
- ادامه مطلب
- يكشنبه ۳۰ آذر ۹۹ , ۱۸:۵۸
دارم در خودم میگردم دنبال همه آنچه که از دست داده ام. من دختری قوی بودم که برای به دست آوردن هر چیزی با همه وجودم تلاش میکردم و آن را به دست می آوردم. تلاشم همیشه با توکل همراه بود و این مرا قوی تر میکرد. اما مهمترین تلاش زندگی ام، آن طور که میخواستم با موفقیت همراه نبود و من فروریختم.
- يكشنبه ۳۰ آذر ۹۹ , ۰۰:۴۶
- ادامه مطلب
- چهارشنبه ۲۶ آذر ۹۹ , ۲۳:۳۴
- ادامه مطلب
- سه شنبه ۲۵ آذر ۹۹ , ۱۰:۵۹
- ادامه مطلب
گفت چقدر آرامش داری. گفت تا حالا کسی رو به آرومی شما ندیدم. گفتم من شخصیتم این طوریه. آدم شلوغی نیستم. ولی به هر حال یه وقتهایی عصبانی میشم. گفت نه نمیتونه شخصیتت باشه؛ حتما تلاش کردی تا به این آرامش رسیدی. چند بار به زبونم اومد بگم که الان اوج تلاطم منه! از آرامشی که داشتم هیچی برام نمونده. نتونستم بگم.
الان دارم به این فکر میکنم اون آرامشه، شخصیتم نیست. من تو هر مرحله زندگیم که خدا پررنگ بوده آرامش داشتم. اون آرامشه خداست. خدا بود... یا شاید هم نه خود خدا... که عمق ایمانم بهش. چیزی که هنوزم دلم میخوادش ولی دیگه در اون حد نیستم...
- يكشنبه ۲۳ آذر ۹۹ , ۰۰:۵۵
- چهارشنبه ۱۹ آذر ۹۹ , ۱۲:۴۷
- ادامه مطلب
من از تو سپاسگزارم؛ به خاطر تک تک روزهای این بیست و یک سال و چهار و ماه و دوازده روزی که در زندگی ام حضور داشتی و باعث شدی عمیق ترین لایه های درونم، در دوست داشتنی عمیق و بی قید و شرط، شکوفا شود...
- جمعه ۱۴ آذر ۹۹ , ۰۰:۳۵
- ادامه مطلب
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۲۳ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳۴ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱۴ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۱۶ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۲۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲۱ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱۵ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۲۰ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲۳ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۴۴ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳۲ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۴ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۷ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱۷ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۲۵ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۷ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۸ )